شهرستان ادب به نقل از تسنیم: به گزارش خبرگزاری تسنیم، «کیمیا ناصریزاده» در یادداشتی بر مجموعه داستان «روی موج 14» آوردهاست:
مجموعه داستان روی موج 14، نوشتۀ زهره عارفی _که توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده- شامل یازده داستان کوتاه با موضوع انقلاب و حوادث پیرامون آن است. اگرچه این مجموعه، اوّلین اثر خانم عارفی است امّا نشان از توان بالا و خلّاقیت ایشان در ارائۀ موضوعات اینچنینی دارد. داستانهای این مجموعه به دلیل پیرنگهای قوی، موفّق به جذب مخاطب خود میشود؛ گویی خواننده، خودش را در جایجای اثر احساس میکند و به همذاتپنداری با شخصیتهای اصلی داستان میپردازد. از این نویسنده، اثر دیگری به نام «فرمان یازدهم» نیز که برگزیدۀ جشنوارۀ اشراق میباشد در حال چاپ است. گفتنی است که طرّاحی جلد جذّاب و زیبای کتاب، بر گیرایی اثر افزوده است.
غلبۀ جنبههای ادبی بر حیثیت سیاسی
در این مجموعه، مخاطب با داستانهایی مواجه است که از شعارزدگی و بزرگنماییِ جنبههای خاصّ انقلاب فاصله دارد و همچون ناظری بیطرف به هنرنمایی خود میپردازد. استفاده از زاویۀ دید اوّل شخص در اغلب داستانها برای بیان عواطف انسانی که در خلال داستان تبدیل به عواطف سازمانی و تشکیلاتی میشود، اثر را خودمانیتر نموده است. داستانها به دور از قضاوت و موضعگیری است و جنبههای قویّ ادبی بر حیثیت و خط مشیهای سیاسی میچربد. زبان در بیشتر داستانها روان و یکدست است. استفاده از ضربالمثلها، تکیهکلامها و ارجاعات زبانی موجب شده که صدای دورۀ انقلاب اعمّ از گروه چپِ متعصّبِ زیر سایۀ شوروی، حزب توده، فداییان اسلام، مجاهدین و انقلابیون مذهبی در گوش خواننده طنینانداز شود:
من کار دارم آتیش به انبار دارم (ص 9)
یه دست صدا نداره (ص 9)
آیتاللههای پایتختنشین (ص 12)
مثل گلۀ گرگزده (ص 55)
مثل گربه تیز و بز (ص 55)
باد بر ایشان خبر نبرد (ص 91).
سوژههایی که از سوی نویسنده انتخاب شده به قول خانم «بلقیس سلیمانی»، نویسنده و منتقد ادبی، نو و خواندنی است. ایشان در جلسۀ نقدی که برای این کتاب برگزار شده بود اشاره داشتند: «نویسندۀ این اثر از زنانهنویسیِ مرسوم ادبیات داستانی ایران فراتر رفته و توانسته موضوعاتی را دستمایۀ کار خود قرار دهد که معمولاً زنها خیلی به طرفش نمیروند؛ یعنی به نوعی ادبیات سیاسی و اجتماعی در این اثر خلق شده است.»
دربارۀ داستانها
مثلث: داستان دربارۀ یک زندانی سیاسی است که توسط سربازی دیگر، از زندان فراری داده میشود. نثر سنگین و با اطناب، مناسب حال و هوای زندانهای سیاسی است که نویسنده بهخوبی از عهدۀ آن برآمدهاست. در این داستان، اشکالی منطقی به چشم میخورد و آن چرایی و دلیل کمک کردن سرباز به زندانی سیاسی است. نشانه و علّت خاصی در این رابطه در داستان به چشم نمیخورد؛ آیا سرباز صرفاِّ دلش به حال زندانی سوخته یا چیز دیگری در میان است؟
قالیچۀ خرسک: داستان درباره یک روحانی است که راوی داستان هم هست. زمان وقوع داستان، حول و حوش سال 42 و ماجرای فداییان اسلام است. روحانیِ این داستان، عاشق قالیچۀ خرسکش است ولی آن را از دست دادهاست و روایت بر این اساس ادامه مییابد. در این داستان، اسامی و شخصیّتها حقیقی هستند و خوب بود اطلاعاتی از این اشخاص به مخاطب داده میشد.
خانم آبی آبی: داستان دربارۀ زنی است که زندانی سیاسی است و بازپرس او را شکنجۀ روحی میدهد، امّا گویی این زن از کودکی همیشه از همهچیز ترسیده و دلهره در وجودش نهادینه شدهاست. در این داستان، فلشبکهای متعدّدی به گذشته زده میشود که زوایای زندگی این زن را برای ما روشن میکند.
روی موج 14: مردی که به تازگی از زندان سیاسی آزاد شده و به اجتماع بازگشته است و دیگر به هیچکس و هیچچیز اعتماد ندارد. او دچار توهّم شده و در واقع، زندان بلایی سرش آورده که از سایۀ خودش هم میترسد. شکّ و تردید و توهّم در این داستان بهخوبی به تصویر کشیده شدهاست.
خودش بهم گفت: راوی داستان، دختری نوجوان است. این داستان بهنوعی بیانگر و روایتکنندۀ نحوۀ شکلگیری جریانات سیاسی مرتبط با انقلاب در دبیرستانهای دخترانۀ آن زمان است. کشمکش عاطفی انسان با پیرامونش، مهمّترین حرف نویسنده در این داستان است که در انتقال آن هم، موفّقیّت را شاهد هستیم.
من به دل نمیگیرم: داستانی احساسی با پیرنگی قوی، در بارۀ یک زندانی سیاسی است که همرزمش را لو دادهاست. این داستان از جمله تکّههای پازل این مجموعهداستان است که به دلایل مختلف، وجودش ضروری بهنظر میرسد؛ دلایلی چون: گفتگوهای درونی که در نهایت به دیالوگهای بیرونی ختم میشود، حدیث نفسی که اگر هم دروغ باشد بهخوبی به ذهن خواننده تزریق میشود، مردی که دلش میخواهد خودش را تبرئه کند امّا در هر حال بازنده است و خود این را از همه بهتر میداند و...
زمستان در لیساکوفسک: داستان دربارۀ مبارزانی است که به بلوک شرق گرایش دارند ولی آنجا هم آنها را پس میزنند و تحویلشان نمیگیرند. در واقع، زمانی که موقع مزد گرفتنشان است بیاعتنایی میبینند. این داستان نسبتِ به بقیۀ داستانها از عمق بیشتری برخوردار است. اطلاعات کافی، نثر قوی و فضاسازی مناسب از محاسن این اثر است.
مردی با شلوار چهارخانه: داستان دربارۀ مردی است که بهتازگی به گروه روشنفکرها پیوسته و دوستی به نام کیان پیدا کرده که او هم سیاسی است. رفاقت آنها با هم ادامه پیدا میکند و داستان با پایانی باز که چارچوبی هم برایش نمیتوان متصوّر بود به پایان میرسد.
مادرم همیشه کم میشد: داستان دربارۀ مبارزی است که توانایی پذیرش مسئولیتهای زندگی خود را ندارد و همۀ اتّفاقات ناخوشایند را به گردن این و آن میاندازد،؛ یکبار به گردنِ مادرش و یکبار دیگر به گردنِ همسرش. در این داستان که بهنوعی روانشناسی شخصیّت هم در آن به چشم میخورد، ما شاهد دیالوگهای چندان موفّقی که اساس اینگونه موضوعات را شکل میدهند نیستیم.
دوایم سپستان بود: راوی داستان، پسر نوجوانی است که در خلال خردهگرایشات سیاسی، گرفتار عشق میشود؛ نام معشوقهاش «فاطمه» است و در حال خواندن کتاب «فاطمه فاطمه است» دکتر شریعتی به سر میبرد. نویسنده با توانایی بالایی از عهدۀ به نمایش درآوردن یک سوگواری عاشقانه برآمدهاست.
دروغ چرا: داستان دربارۀ خانواده روستایی متموّلی است که همگی بر علیه نظام ظلم و زور جنگیدهاند؛ یکی در زمان تجاوز روسها و دیگری در زمان شاه. حالا پسر خانواده که همه او را دوست دارند مفقود شده و ادامۀ داستان با این زمینه شکل میگیرد. نثر جذّاب و فضاسازی مناسب به همراه دیالوگهای این داستان با هماهنگی خاصّی در خدمت محتوا که همان ظلمستیزی است قرار گرفته است.
در پایان باید از قلم عفیف و نجیب «خانم عارفی» تمجید کرد و بااشتیاق، منتظر آثار خواندنی دیگری از ایشان ماند.