موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

عاشقانه‌ای از رحیم معینی‌کرمانشاهی

29 اردیبهشت 1397 15:12 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3 با 2 رای
عاشقانه‌ای از رحیم معینی‌کرمانشاهی

به انتظار نبودی، ز انتظار چه دانی؟
تو بی قراری دل های بی قرار، چه دانی؟

نه عاشقی که بسوزی، نه بیدلی که بسازی
تو مست بادۀ نازی، از این دو کار، چه دانی؟

هنوز غنچۀ نشکفته ای به باغ وجودی
تو روزگار گلی را که گشته خوار چه دانی؟

تو چون شکوفه خندان و من چو ابر بهاران
تو از گریستن ابر نو بهار چه دانی؟

چو روزگار به کام تو لحظه لحظه گذشته
ز نامرادی عشاق روزگار چه دانی؟

درون سینه نهانت کنم ز دیدۀ مردم
تو قدر این صدف ای دُرّ شاهوار، چه دانی؟

تو سربلند غروری و من خمیده قد از غم
ز بید این چمن ای سرو با وقار! چه دانی؟

تو خود عنان کش عقلی و دل به کس نسپاری
ز من که نیست ز خود هیچم اختیار، چه دانی؟


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • عاشقانه‌ای از رحیم معینی‌کرمانشاهی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.