کشیدهست غربت پلی از تو تا من برای رسیدن، کجا تو، کجا من!
پلی بینشانسو تر از کهکشانها نهاش ابتدا تو، نهاش انتها من
مبادا در این غربت پرتلاطم تو ناوی رها باشی و ناخدا من
سراپا نیاز و تضادیم و جذْبه دو قطبیم، یک قطب آهنربا من
نشسته نفس در نفس در قفس تو شکسته میان سکوت و صدا من
پی سایه رفتند عادتگرایان گرفتار ظلمت، چرا تو، چرا من؟
مگر عشق ما را به جایی رساند که حتی نماند نشان از تو یا من ...
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز