عاشقانهای از رضا نیکوکار
29 اردیبهشت 1397
15:50 |
0 نظر
|
امتیاز:
4.5 با 4 رای
مانند شیشهای که خریدار سنگ بود
این دل شکستن تو برایم قشنگ بود
رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت
آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود
ماه شب چهاردهی که تصاحبت
چون حسرتی به سینهٔ صدها پلنگ بود
خوشبخت آن دلی که برای تو میتپید
خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود
تو، یک جهان تازه پر از صلح و دوستی
من، کشوری که با همه در حال جنگ بود
با من هر آنچه از تو بهجا ماند نام بود
از من هر آنچه بی تو بهجا ماند ننگ بود
پایین نشستهام که تو بالانشین شوی
این ماجرا حکایت الاکلنگ بود...
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.