موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
مصاحبه محمدقائم خانی با مرضیه نفری

حتی بازارها و خیابان‌های ما از دست دشمن در امان نبوده‌اند

30 تیر 1397 13:57 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای
حتی بازارها و خیابان‌های ما از دست دشمن در امان نبوده‌اند

شهرستان ادب: «شب‌های بی‌ستاره» در بخش ادبیات کودک و نوجوان جشنوارۀ پروین اعتصامی امسال، نامزد شد. به این بهانه، محمدقائم خانی با نویسندۀ این کتاب، خانم مرضیه نفری، به مصاحبه نشستند و دربارۀ این کتاب به گفتگو پرداختند. شما را به خواندن این مصاحبه دعوت می‌کنیم:

ـ سلام علیکم. بابت نامزدی کتاب «شب‌های بی‌ستاره» در جایزۀ پروین اعتصامی تبریک عرض می‌کنم. به‌عنوان سؤال اول خوب است برویم سراغ فضاسازی دقیق کار. باوجود آن‌که داستان با روایت‌های عجیب‌وغریب و تصویرسازی‌های نامأنوس همراه نیست، فضای دهۀ شصت و موقعیت‌های مرتبط با جنگ به‌خوبی برای مخاطب، ترسیم شده است؟ چگونه و به چه روشی به این نقطه رسیدید؟ اصلاً هنگام نوشتن متوجه این مقوله بودید یا کار ناخودآگاه به این صورت درآمده؟

سلام و تشکر از توجه شما به کتاب شب‌های بی‌ستاره. در مورد فضاسازی، باید بگویم که خلق فضای دهۀ شصت برایم خیلی مهم بود، چراکه نوجوانان آن دوران را ندیده‌اند و داستان باید کمک‌شان کند که بتوانند تصویرسازی ذهنی انجام دهند. با شخصیت اصلی همراه شوند و در همان مدرسه و کوچه و خیابان، قدم بگذارند. خاطرات اندکی از کودکی‌ام داشتم. دیدن عکس و فیلم آن دهه و پرسش‌های متعددی که پرسیدم کمکم کرد که بتوانم آن فضا را خلق کنم. از دوستانی که در قم و خیابان‌های نام‌برده زندگی کرده بودند، تحقیق کردم و سعی داشتم که داستانم مبتنی بر واقعیت باشد. جریان بمباران سه‌راه بازار برایم خیلی مهم بود. دوست داشتم نوجوان‌ها این واقعۀ مهم را بشناسند و بدانند که حتی بازارها و خیابان‌های ما از دست دشمن در امان نبوده‌اند.

ـ چطور شد که به سراغ این شخصیت رفتید؟ چه احساس نیازی می‌کردید که از میان کل آن جمع، باید دست روی این فرد خاص بگذارید؟ آیا فکر می‌کنید تفاوت ظاهری شخصیت با تعریف‌های کلیشه‌ای دهۀ شصت باعث به حاشیه رانده‌شدن او شده و شما احساس می‌کردید پس از تغییرات جامعه، نوبت روایت چنین آدمی رسیده؟ یا صرفاً متفاوت‌بودن باعث جذاب‌شدن شخصیت و بسترساز جلب مخاطب بوده؟

داستان نوجوان، داستان تحول و کمال است. شب‌های بی‌ستاره، رمانی است که می‌خواهد در مورد دوران نوجوانی صحبت کند. دورانی که از ۱۰ـ۱۲سالگی تا ۱۸سالگی را در برمی‌گیرد. بیشترین تغییرات، تنش‌ها، تصمیم‌های مهم، محصول همین دوره است. نوجوانان در این برهه، انتخاب رشته می‌کنند، دوستان صمیمی خود را انتخاب می‌کنند و حتی ازدواج می‌کنند. ما سه‌نوجوان را در داستان می‌بینیم. سمانه که پایان دورۀ نوجوانی است، بالغ شده و رفتارهای پخته و کاملی از خود نشان می‌دهد. او ازدواج کرده و برای رسیدن به همسرش صبوری می‌کند و وفادار می‌ماند. او به هیچ‌کس جز ناصر فکر نمی‌کند. ستاره که در میانۀ راه است پر از سؤال و سرشار از دلتنگی، حس‌های جدیدی سراغش آمده است. عشق، قصۀ ناشناخته‌ای برای اوست و هنوز نمی‌داند چگونه باید آن را تجربه کند. برای درک این حس جدید، خودش را به هر درودیواری می‌زند. به حرف‌های دوستش میرزایی گوش می‌دهد، درحالی‌که میرزایی هم، چون ستاره نوجوان است و نمی‌تواند درست راهنمایی‌اش کند و دردسرهایی جدید برای ستاره درست می‌شود. ستاره، منفعل نیست و نمی‌تواند مثل سمانه آرام باشد. سارا خواهر کوچک‌تر که تازه آغاز راه است و در حال گذر از کودکی به نوجوانی. نشانه‌های این گذر را در توجه به ظاهر، زودرنج‌بودن سارا می‌بینیم. سارا به دلیل نقصی که دارد مورد توجه پدرومادر است و ستاره از این توجه، دلگیر می‌شود. ستاره، کانون توجه من بود؛ چراکه سردرگم است و باید راهش را پیدا کند. در این میان بیشترین حرف را برای گفتن دارد، مثل بیشتر مردم معمولی است با ظاهری ساده و متوسط. دوست دارد زیباتر باشد تا بیشتر دیده شود.

ـ به‌نظر می‌رسد برخی شخصیت‌ها حضوری مقطعی در بخشی از رمان داشته‌اند تا داستان را تا مرحله‌ای جلو ببرند و بعد کنار گذاشته شده‌اند. اگر به آن‌ها بیشتر مجال حضور می‌دادید، کار رنگارنگ‌تر نمی‌شد؟ یا فکر می‌کنید شاخه‌شاخه‌کردن قصه از صراحت و جذابیت داستان برای نوجوانان می‌کاهد و نباید به سمتش رفت؟

در مورد حضور مقطعی شخصیت‌ها، شاید توجه بیش‌ازحد من به ستاره، باعث این اتفاق شده است. متوجه این موضوع نبوده‌ام و قطعاً پرداخت کامل شخصیت‌ها می‌توانست کار را قوی‌تر بکند.

ـ اتفاقی که برای برادر شخصیت اصلی می‌افتد، نقشی بسیار پررنگ در ادامۀ مسیر رمان بازی می‌کند. با توجه به معنایی خاص که در ذهن داشتید این حادثه را برگزیدید یا بیشتر به ضربه‌ای برای پایان داستان می‌اندیشیدید؟ به نظرتان نمی‌رسد برای مخاطب نوجوان، چنین حادثه‌ای معنی خوبی نداشته باشد؟ یا بالعکس فکر می‌کنید برای بلوغ نوجوانان لازم است؟

حادثۀ برادر برایم مهم بود، نه به دلیل ضربۀ نهایی، بلکه بار معنایی داشت. درست است که من هم مثل ستاره دوست داشتم که برادری به دنیا بیاید و دلخوشی این خانواده شود. به‌خصوص پدر که برایش مهم بود این پسر سالم به دنیا بیاید. اما زندگی، مسیر خودش را می‌رود. به‌خصوص وقتی مهمان ناخوانده‌ای به نام جنگ، وارد قصه شود. نوجوان‌های ما باید بدانند جنگ خیلی چیزها را به‌هم‌می‌ریزد. در این قصه، برادر ستاره از دست می‌رود. جنگ باعث می‌شود ناصر تازه‌داماد قصه، گم شود و سمانه روزها و روزها بی‌خبری و انتظار را تجربه کند. پای صحبت بزرگترها که بنشینیم، متوجه می‌شویم که جنگ یادشان داده بود که صبور باشند واز خودگذشته، فداکاری می‌کردند و در برابر همۀ اتفاق‌های بد فقط به خدا توکل می‌کردند. هیچ‌چیز نمی‌توانست آنها را از پا دربیاورد. جنگ، همه‌چیز را به‌هم‌می‌ریزد؛ عشق‌ها را، امیدها و آرزوها را. ستاره باید بزرگ شود، باید این روزهای سخت نوجوانی را بگذراند تا راه رسیدن به آرزوهایش را بیابد. ستاره در اتفاقی که برای خانواده می‌افتد خودش را پیدا می‌کند. او با کمک عمه‌نگار و خانم فهیمی، مسیر جدیدی را پیدا می‌کند، مسیری که در کنار عشق، صبوری هم دارد. ستاره یاد می‌گیرد که نهایت عاشقی و دلدادگی کجاست. وقتی خانم فهیمی را می‌بیند که چگونه زندگی می‌کند. تنهایی‌اش را درک می‌کند و می‌فهمد که همسر خانم فهیمی با اینکه عاشق او بوده، جبهه را انتخاب کرده است. ستاره از پتوهای خونی می‌ترسد اما می‌فهمد که جنگ، چهرۀ ترسناکی دارد. ستاره می‌فهمد که خانواده‌شان بدون برادر هم می‌تواند خوشبختی را تجربه کند، اگر در کنار هم باشند و مهربانی‌ها را ببینند. اصلاً شاید ناصرشوفر بتواند پسر این خانواده باشد! نوجوان، تلخی ازدست‌دادن برادر را با شیرینی پیدا‌شدن آقاناصر، زنده‌بودن مسعود درک خواهد کرد. تنها ستاره نیست که بزرگ می‌شود و تصمیم‌های درست می‌گیرد، پدر هم مسیر زندگی‌اش را عوض می‌کند و تصمیم‌های بزرگ می‌گیرد.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • حتی بازارها و خیابان‌های ما از دست دشمن در امان نبوده‌اند
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.