موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
در پرونده ادبیات و فوتبال بخوانید:

«بازی ایران آرژانتین» | با «روایت» محمدرضا وحیدزاده

13 مرداد 1397 20:24 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای
«بازی ایران آرژانتین» | با «روایت» محمدرضا وحیدزاده

شهرستان ادب: در تازه‌ترین مطلب از پرونده ادبیات و فوتبال شما را به خواندن یک «روایت» از بازی «ایران و آرژانتین» به قلم »محمدرضا وحیدزاده» دعوت می‌کنیم: 

ده دقیقه به بازی مانده و من در مسیر خانة مادرزنم هستم. خیابان‌ها به شکل مرموزی خلوت هستند؛ اما همان تعداد معدود ماشینی هم که در ترددند همگی در حال گاز و ویراژ دادن‌اند. ذیل چشم‌غره‌‌های همسرم کمی سرعتم را زیاد می‌کنم تا از قافله عقب نمانم. با اینکه دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است، به موقع می‌رسم. از ماشین پیاده می‌شوم و با عیال و محمدحسین شش‌ماهه‌ام وارد خانة مادرزنم می‌شوم. بازی شروع شده است. با عجله روی زمین ولو می‌شوم و ظرف تخمه‌ای که از پیش با تمهیدات مادرزن در آن حوالی تعبیه شده، پیش رویم می‌گذارم. مشخص است که از همان ابتدای بازی فشار تیم آرژانتین روی تیم ایران سنگین است. اما تیم ایران نیز محکم و جنگنده بازی می‌کند. صدای مزدک میرزایی که گزارش بازی را برعهده دارد از ته چاه درمی‌آید. دقت می‌کنم و می‌فهمم با تصویر هم سینک نیست و کمی از بازی جلوتر است. به نظرم این صدا به این تصویر اچ‌دی چندان نمی‌آید. برادرخانمم با بی‌حوصلگی از اتاقش بیرون می‌آید و می‌گوید علاقه‌ای به دیدن فوتبال ندارد. در چند صحنه بین بازیکن‌های دو طرف برخورد پیش می‌آید. بعد از چند حملة تیم آرژانتین، ایرانی‌ها از حریف یک کرنر می‌گیرند. در این چند روز آن‌قدر از تیم آرژانتین و این بازی شنیده‌ایم که همین کرنر نیز برایمان غرورآفرین جلوه می‌کند. در پی بازی محکم بچه‌ها در نهایت داور مجبور می‌شود به قوچان‌نژاد و مدافع آرژانتین تذکر دهد. کرنرمان به جایی نمی‌رسد و حمله‌های آرژانتین شروع می‌شود. محمدحسین سعی می‌کند خودش را به من و البته درست‌ترش به ظرف تخمه برساند. هنوز سینه‌خیز رفتن را یاد نگرفته و فعلا درجا می‌چرخد. اما با همین درجا چرخیدن کمی به هدف مورد نظرش نزدیک‌ می‌شود و با چند دور می‌تواند خود را به آ‌ن برساند. داور حضور همیشه در صحنه‌اش کمی زیاد است. دژاکه قصد حرکت رو به جلو را دارد، اما توپش به پای داور برخورد می‌کند و می‌افتد دست بازیکنان آرژانتین. دژاکه از عصابانیت فریاد می‌کشد. محمدحسین خودش را روی دستم انداخته و فاصله‌اش را با ظرف تخمه به حداقل رسانده است. باز مجبور می‌شوم بینشان فراق ایجاد کنم. ظرف را کمی‌ آن‌طرف‌تر می‌گذارم. به نظر می‌رسد تا اینجای بازی بهترین بازیکن زمین حقیقی است. گویا در بازی قبلی به خاطر فیزیک و چهره‌اش مورد توجه بسیاری از علاقه‌مندان فوتبال به ویژه از نوع اناثش قرار گرفته بود. حالا حقیقیِ خوش‌قیافه در این بازی توانایی‌های فنی‌اش را هم به رخ می‌کشد. دوربین چند بار زوم می‌کند روی چهرة مارادونا که به همراه دخترش در ورزشگاه حاضر است. هر دو عینک آفتابی زده‌اند و قیافه‌هایشان طوری است که مثلاً توجهی به توجه رسانه‌ها و دوربین‌ها به خود ندارند. مارادونا جور دخترش را هم کشیده و به جای یک گوشواره دو گوشواره در هر گوشش انداخته است. ایران همچنان در لاک دفاعی است و آرژانتین به شدت حمله می‌کند؛ اما در عمل کاملاً ناکام مانده و با بازی خوب تیم ایران هیچ کاری نمی‌تواند از پیش ببرد. همسرم که فردا امتحان دارد و اصلاً بهانة حضور ما در منزل مادرزن درس او بود، تا الان یک دقیقه هم نتوانسته داخل اتاق بماند. بیشتر تماشاگران حاضر در ورزشگاه را تماشاچیان آرژانتینی تشکیل می‌دهند. سعی می‌کنم با زحمت چند یار دوازدهم پیدا کنم. انگشت‌شماری لابه‌لای جمعیت با پرچم‌های ایران قابل رؤیت‌اند. انصافاً با سر و قیافه‌ای که برخی‌هایشان دارند، کارگردان تلویزیونی ناگزیر است بیشتر تصویر تماشاگران آرژانتینی را نشان دهد. بازیکنان آرژانتین دوباره یک حملة ناموفق و ضعیف را پشت سر می‌گذارند. مهاجم آرژانتینی از شدت عصبانیت پرچم گوشة زمین را از جا درمی‌آورد. داور می‌رود و زحمتی که کشیده است را درست می‌کند. مسی در نزدیکی‌های دروازة ایران موقعیت یک ضربة آزاد پیدا می‌کند. تا این لحظه اسم مسی را زیاد در بازی نشنیده‌ایم. ضربة مسی کمی خطرناک است. اما از کنار دروازه بیرون می‌رود و خیال همه را راحت می‌کند. شاید بشود گفت یکی از جنگنده‌ترین بازیکن‌های زمین دژاکه است. محکم و باانگیزه بازی می‌کند. محمدحسین بعد از چند بار دور زدن و کوتاه ماندن دستش از ظرف تخمه مسیرش را عوض کرده و خود را به یک پارچة اکریلی رسانده است. این را زمانی می‌فهمیم که می‌بینیم هر دو دستش تا آرنج دارد برق می‌زند. برادرزنم بی‌آنکه حواسش باشد، به رغم مخالفتش با فوتبال بینندة بازی ایران و آرژانتین شده است. زمان زیادی از پیوستنش به علاقه‌مندان فوتبال نمی‌گذرد که آرام آرام واکنش‌های هیجانی‌اش به اتفاقات داخل زمین شروع می‌شود. دوربین در بین یاران دوازدهم تیم ایران تماشاگری را نشان می‌دهد که با پرچم ایران خود را شبیه به وهابی‌ها درست کرده است. عقال و دشداشه‌ای بلند پوشیده و با ریش مصنوعی و آرایشی خاص چهره‌اش را مانند سلفی‌ها ساخته. متوجه نمی‌شوم قصد حمایت از ایران را دارد یا تخریب؟! نیمة اول به پایان می‌رسد و نفسی راحت می‌کشیم. سریع برمی‌خیزم تا اولین کاری که می‌کنم خواندن نماز مغرب و عشا باشد. نمی‌دانم این به دلیل اشتیاق وافرم به عبادت است یا ترسم از شروع نیمة دوم و خستگی بعد از بازی! بین نماز می‌شنوم که گزارشگران و تحلیل‌گران فوتبال دارند از بازی خوب ایران و نتیجة خوشحال‌کننده‌ای که تا این لحظه به دست آمده حرف می‌زنند. نیمة دوم شروع می‌شود و بهترین تعویض بازی رخ می‌دهد. مزدک میرزایی در نیمة دوم جای خود را به عادل فردوسی‌پور می‌دهد. داور همچنان وسط دست و پای بازیکنان است و کمی ایرانی‌ها را عصبانی کرده. در نیمة دوم ایران مقداری از لاک دفاعی در می‌آید و بازی کمی تا قسمتی متعادل‌تر می‌شود. محمدحسین را از زمین بلند می‌کنم و در بغلم می‌گیرم. بازیکن‌های ایران چند بار به دروازة آرژانتین نزدیک می‌شوند. پیداست که در نیمة دوم شرایط بازی کاملاً تغییر کرده است. کارگردان تلویزیون ایران در بین انبوه تصاویر رسیده از برزیل، تصویری از پرچم ایران را به همراه نشان بنیاد شهید پیدا کرده و پی در پی آن را نمایش می‌دهد. در یک موقعیت غیر منتظره اشکان دژاکه پابه‌توپ می‌شود و به سرعت به سمت دوارزة آرژانتین حرکت می‌کند. نفسم در سینه حبس شده و نیم‌خیز شده‌ام. برادر خانمم هم هیجان‌زده است. دژاکه تقریباً با دروازه‌بان تک‌ به تک می‌شود و ناگهان بازیکن حریف با خطا او را در محوطة جریمه متوقف می‌کند. کاملاً کنترلم را از دست می‌دهم و چند فریاد بلند می‌زنم. صدایم که پایین می‌آید تازه صدای گریة بلند محمدحسین را در میان آغوشم می‌شنوم. از صدای ما ترسیده و به شدت گریه می‌کند. مادرش می‌آید و با غرولند بچه را می‌گیرد و آرام می‌کند. داور پنالتی ایران را نگرفته است و بازیکنان شدیداً به این تصمیم او معترض‌اند. فردوسی‌پور برای نحوة اعتراض دژاکه از لفظ «پر پر زدن» استفاده می‌کند. در صحنة آهسته پنالتی کاملاً مشخص است. اما تصمیم داور تغییری نمی‌کند. محمدحسین کمی آرام شده، اما هنوز ناله می‌کند. کارگردان تلویزیونی چند بار دیگر هم تصویر پرچم ایران و بیناد شهید را نشان می‌دهد. آرژانتین باز روی ایران فشار می‌آورد اما نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. چند دقیقه‌ای است بازی را به شکل نیم‌خیز در حال تماشا هستم. تیم ایران یکبار دیگر موقعیتی مناسب به دست می‌آورد و به شکل خطرناکی دروازة آرژانتین را مورد هدف قرار می‌دهد. فریادهای بلند من و برادرخانمم باز هم صدای گریة محمدحسین را درمی‌آورد. مادرش حسابی عصبانی است و  از ما می‌خواهد کمی آرام‌تر باشیم. خودش هم به خوبی می‌داند خواستة نابجایی دارد. ایران یک موقعیت خطرناک دیگر هم به دست می‌آورد. دقایق به شکل نفسگیری ادامه پیدا می‌کند. هر لحظه منتظر یک اتفاق هستیم. بازی به دقیقة نود می‌رسد و داور چهار دقیقه وقت اضافه می‌گیرد. شاید اگر در شرایط دیگری بود از این چهار دقیقه عصبانی می‌شدیم. اما ایران در این نیمه طوری بازی کرده که چهار دقیقه را به شکل فرصت می‌بینیم. دو تیم پرفشار و باانگیزه بازی می‌کنند. مسی پا به‌توب می‌شود. نود و دو دقیقه از بازی گذشته است و هیچ کاری نتوانسته انجام دهد. ناگهان در میان حیرت ما شوت سنگینی را به سمت دروازة ایران شلیک می‌کند و آرژانتین را به گل می‌رساند. ورزشگاه که مملو از طرفداران آرژانتینی است به حالت انفجار درمی‌آید. یخ می‌کنم. برادر خانمم با مشت به مبل می‌کوبد و من ساکت و بهت‌زده می‌نشینم. دو دقیقه به پایان می‌رسد و ایران یک بر صفر از آرژانتین شکست می‌خورد. هیچ‌کس باورش نمی‌شود. برادر خانمم به اتاقش می‌رود و در را می‌بندد. به سمت محمدحسین می‌روم تا بغلش کنم و کمی آرامش کنم. شاید هم تا او آرامم کند!


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «بازی ایران آرژانتین» | با «روایت» محمدرضا وحیدزاده
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.