موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

قبانی، عشق و مقاومت | یادداشت علیرضا سمیعی بر کتاب «کلیدها»

15 مهر 1397 13:35 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 2.09 با 67 رای
قبانی، عشق و مقاومت |  یادداشت علیرضا سمیعی بر کتاب «کلیدها»

شهرستان ادب به نقل از روزنامه‌ی وطن امروز:‌ روزنامه‌‌های انگلیسی در اول مه ۱۹۹۸ خبر از مرگ شاعر «سوری» [اهل سوریه] دادند که چندی بود در لندن می‌زیست. «نزار قبانی» در طول ۵۰ سال سرایش شعر، همواره مشهور بود و منتقدان او را به بزرگی یاد می‌کردند. او که نوشته بود: «او می‌دانست مرا خواهند کشت / و من می‌دانستم او کشته خواهد شد / هر دو پیشگویی درست درآمد / او چون پروانه‌ای/ بر ویرانه‌های عصر جهالت افتاد / زنی بود اصیل در میان انبوهی از زنان مصنوعی/ این سرزمین / این همه سبزی را / نقش هزاران نخل را در چشمان بالقیس / تاب نیاورد / می‌دانستم او کشته خواهد شد / پس از رفتنش عصر آب پایان یافت و عصر تشنگی آغاز شد» لقب عاشقانه‌سرای بی همتا را در سراسر زندگی خود حفظ کرد. او از پدری شیرینی‌پز در ۲۱ مارس ۱۹۲۳ چشم به جهان گشود و کودکی را در یکی از خانه‌های سنتی گذراند. زمانی گفته بود: «این خانه در نظر من حد نهایی جهان است. » عموی پدر نزار یعنی «ابوخلیل قبانی» تئاتر سنتی عرب را دگرگون کرد و نزار همین کار را در مورد شعر انجام داد. در سال ۱۹۴۴ اولین کتاب خود را با نام «زن سبزه به من گفت» منتشر نمود.

  در ۲۲ سالگی وارد دنیای سیاست شد و به عنوان وابسته‌ی سفارت سوریه به قاهره رفت و این کار را تا ۱۹۶۶ در کشورهای انگلستان، فرانسه، اسپانیا، چین و... ادامه داد. وی بر زبان فرانسوی، اسپانیایی و انگلیسی مسلط بود. بعضی از منتقدان او که از نقطه‌نظر سیاسی به آثارش می‌نگریستند، معتقد بودند که شعر قبانی شعر «شکم‌سیری» است و از تب و تاب سیاسی دنیای عرب بسی به دور افتاده است. قبانی همواره در مصاحبه‌هایش با صراحت به سؤال در مورد نسبت شعر و سیاست سخن گفته بود، ولی بعد از استعفا از کار دیپلماتیک و راه انداختن انتشاراتی به نام خودش، مصاحبه‌هایش را در کتابی تحت عنوان «ماهرانه بازی کردم، این هم کلیدهایش» منتشر کرد. این کتاب با نام «کلیدها» با ترجمه‌ی انسیه‌سادات هاشمی از سوی شهرستان ادب منتشر شده است. قبانی در این کتاب اصولاً شعر را سیاسی می‌داند: «شعر در نظر من یک نوشته‌ی پرخاشگرانه و تهاجمی است که از خانه‌ی اطاعت می‌گریزد» (کلیدها. ص242) از این رو نیازی ندارد که شعر سیاسی بنویسد؛ زیرا: «من تلاش نمی‌کنم شعر را سیاسی کنم و لباس نظامی تنش کنم، ولی احساس می‌کنم زلزله‌ای سیاسی و ملی و اجتماعی و فرهنگی، شاعران را از پشت میز کارشان بیرون کشانده و به خط مقدم جبهه فرستاده است»(کلیدها. ص243) اما اینکه شعر، علی الاصول سیاسی است و در عمل نیز سیاسی از آب درمی‌‌آید، همه باعث نمی‌شود برای آن وظیفه‌‌ای قائل نباشیم:‌ «وظیفه‌ی شعر این است که همیشه درون مخاطره‌‌ها و انفجارها باشد» (کلیدها. ص236)

  مثلاً جنگ ژوئن ۱۹۶۷ (جنگ شش روزه) میان اسرائیل و اعراب که زخمی عمیق محسوب می‌شد، در شعر نزار چنین اثری به جای گذاشت «او با پرتاب یک یا دو سنگ / مار اسرائیلی را به دو نیم می‌کند / دندان بر گوشت تانک می‌نهد و بازمی‌گردد بدون دستانش / لحظه‌هایی است که در آن یک کشور در ابرها شکل می‌گیرد/  لحظه‌هایی است که در آن حیفا، یافا شکل می‌گیرند / غزه رو به دریا پیش می‌رود و قدس قد برمی‌افرازد».

  هر چند او هرگز جهت‌گیری مشخص سیاسی نداشت، اما نوک پیکان انتقادات او همیشه متوجه حاکمان عربی بود که گوش به فرمان اربابان غربی داشتند: «تمام گلوله‌‌هایی که شلیک می‌‌کنم، در درجه‌ی اول حکومت را نشانه می‌‌گیرد» (کلیدها. ص208) زیرا: «جهان عرب دیگ بخاری است که هر لحظه امکان دارد منفجر شود» (کلیدها. ص149) به همین خاطر است که گفته:‌«باید اعتراف مهمی کنم؛ از شعرهای عاشقانه خجالت کشیدم» (کلیدها. ص148) آثاری از این دست به خوبی شعرهای عاشقانه‌ی وی بودند، اما گذشته از کارهای مستقیم، او گاه اشعار عاشقانه‌ای در فضای مقاومت می‌نوشت که بسیاری از آنها هم‌اکنون دهان‌به‌دهان خوانده می‌شوند. این بار سوز و گدازها در تراس، جنگل، کافه یا میهمانی اتفاق نمی‌افتند، بلکه در شهری نیم‌سوخته میان خرابه‌ها و زیر بمباران می‌شکفند: «پس از این که کیف او را / از میان ویرانه‌ها به دستم دادند / و من پاسپورت او را، بلیت هواپیمایش را، ویزاهایش را دیدم / دریافتم که با بالقیس الداوی پیوند نبسته بودم / من همسر یک رنگین‌کمان بودم / وقتی زنی زیبا می‌میرد / زمین تعادل خود را از دست می‌دهد/  ماه، صدسال عزای عمومی اعلام می‌کند/ شعر، بیکار می‌شود». درآمیختن عشق و جنگ برای کسی که مورد تجاوز است، طبیعی است؛ در جایی که صبحانه خوردن، خوابیدن، به مدرسه رفتن، روزنامه خواندن و هرچیز دیگر با مبارزه آمیخته است. مردی که می‌جنگد، همواره مبارز است. چه زمانی که مسواک می‌زند و چه زمانی که  قبضه‌ی سلاح را جابه‌جا می‌کند. او در جایی گفته است: «عشقی که من از آن سخن می‌گویم، با تمام هستی در ارتباط است؛ در آب، در خاک، در زخم مردان انقلابی، در چشم کودکان سنگ‌انداز و در خشم دانشجویان معترض وجود دارد».

 قبانی را به عنوان مردی عاشق‌پیشه می‌‌شناسند و کمتر از این می‌‌گویند که سوز و گدازی دینی داشت. او اسلام را دین زندگی می‌‌دانست: «این، یعنی دین اسلام، در تبلیغات اولیه‌ی خود، یک دین انتزاعی نبوده است. بلکه دینی واقع‌‌گرا بوده که جسم و حواس انسان را مورد خطاب قرار می‌‌داده است. » (کلیدها. ص40) او شاعران را پسربچه‌هایی می‌داند که در «محله‌ی مولایمان حسین» (کلیدها. ص184) می‌دوند و با مقاومت جنوب لبنان به بلوغ می‌‌رسند: «مقاومت جنوب قیامت، ولادت و شب قدر ماست. پیش از آن، صدو پنجاه میلیون عقب‌‌مانده بودیم که همگی در یک سلول، می‌‌خوردیم و می‌‌خوابیدیم و قضای حاجت می‌‌کردیم. شعر هم پیش از مقاومت جنوب، عقب‌‌مانده بود» (کلیدها. ص143)

او باور داشت شعرش وطنی خواهد بود که مردم می‌توانند در آن زندگی کنند. همان شعری که گفته بود یک روز مثل ماهی قرمز کوچکی از دریا بیرون آمده و صاف در دستان او افتاده است.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • قبانی، عشق و مقاومت |  یادداشت علیرضا سمیعی بر کتاب «کلیدها»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.