موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به مناسبت سالمرگ شاعر

شعر؛ سخنگوی رسمی شادی و غم | بریده‌ای از کتاب «کلیدها» اثر نزار قبانی

10 اردیبهشت 1401 17:10 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
شعر؛ سخنگوی رسمی شادی و غم | بریده‌ای از کتاب «کلیدها» اثر نزار قبانی

شهرستان ادب: «کلیدها» عنوان کتابی است که به گفتگوهای مختلف نزار قبّانی، شاعر مشهوری سوری، با افراد و نهادهای مختلف اختصاص دارد. این کتاب توسّط نشر شهرستان ادب و ترجمۀ انسیه‌سادات هاشمی روانۀ بازار شده است. در اینجا، به مناسبت سالمرگ قبّانی، پاسخ او را به این پرسش که «دوست داری از تو چه بپرسند؟» از این کتاب می‌خوانیم.

 

سؤالی که دوست دارم از من بپرسند این است: «از شعر چه می‌خواهیم؟» یا «چرا شعر؟» اگر به این سؤال پاسخ بدهیم، می‌توانیم بزرگ‌ترین مشکل شعر‌ عربی معاصر را حل کنیم.

اگر می‌گویم مشکل، به خاطر این است که حس می‌کنم شعر معاصر مثل هواپیمایی که دستگاه تشخیص ارتفاعش از کار افتاده، احساس خود را نسبت به زمان و مکان از دست داده است. شعر معاصر پیردختری به نظر می‌آید که نه خودش میل ازدواج با کسی را دارد و نه کسی دوست دارد با او ازدواج کند. شعر معاصر، یک شعر تبعیدی است. کسی او را تبعید نکرده است. این خود اوست که خودش را به تبعید کشانده است. این یک تغییر خطرناک در تاریخ شعر عربی است. شعری که سرتاسر میهن، از تمام جنبه‌های فرهنگی، ملّی، تمدّن، فکری و عاطفی در آن خلاصه می‌شد، امروز به اندازۀ یک قرص آسپرین یا یک سلّول انفرادی درآمده است.

شعری که بهترین سازمان‌ها، پارلمان‌ها، کاخ‌های پادشاهی، قصر ریاست جمهوری، وزارت فرهنگ و وزارت اطّلاعات و دادگستری بود، امروز مثل بندرهای غیرقانونی لبنان به قاچاق روی آورده است. شعری که انقلاب‌ها را شعله‌ور می‌ساخت، حکومت‌ها را برمی‌انداخت، تخت‌ها را می‌لرزاند و در صف اوّل تظاهرات راه می‌رفت، حالا از سربازی فرار کرده و در قهوه‌خانۀ اکسپرس بیروت برای خود یک جای ثابت انتخاب کرده است.

وقتی شاعران معاصر زمین، فرهنگ زمین، دغدغه‌های زمین، زبان زمین و کسانی را که روی زمین راه می‌روند، قبول ندارند، پس چرا گذرنامۀ این زمین را به دست می‌گیرند و در روزنامه‌های آن می‌نویسند.

من دارم می‌بینم که جغرافیای شعر در حال فشردگی است، زمینش دارد کوچک می‌شود و ملّت عرب که از همۀ ملّت‌ها نسبت به شعر حسّاس‌تر است، دارد می‌گریزد و به دفترهای قدیمی‌اش باز می‌گردد تا قبر متنبّی را پیدا کند و فاتحه‌ای نثار روحش کند.

آن‌گونه که بعضی از مردم فکر می‌کنند، رجوع به دفترهای قدیمی نشانۀ واپس‌گرایی نیست بلکه به معنای جستجوی آب و گیاه و رنگ سبز در پس این خشکسالی بزرگی است که زندگی شهری ما را احاطه کرده است.

یک بار دیگر می‌پرسم: «از شعر چه می‌خواهیم؟»

چیز زیادی نمی‌خواهیم. فقط می‌خواهیم شبیه ما باشد. خطوط چهره، رنگ چشم، لحن صدا و تپش نفس‌های ما را داشته باشد و سخنگوی رسمی شادی و غم‌های ما باشد.

ولی با کمال تأسّف، شعر معاصر نه از نزدیک شبیه ماست، نه از دور. شبیه مستشرقی است که زبان عربی را در بزرگسالی یاد گرفته است. به همین دلیل، تفاهم با او برای من بسیار دشوار است.

مدرنیته دروغی ۱۵ ساله است. شایعۀ عمر او پانزده سال است. با وجود تمام مثال‌هایی که برای آن زده‌اند و تعریف‌هایی که از آن ارائه کرده‌اند و نوشته‌هایی که درباره‌اش نوشته‌اند، باز هم شایعه مانده است. چون مدرنیته به نوشته‌هایی نیاز داشت که از آن حمایت کنند. نیاز به تأیید داشت. تا وقتی شاعر مدرنیته برای قانع کردن جهان شعری ارائه نکند، صرف گفتن اینکه «من مدرنیست هستم» دردی را دوا نمی‌کند.

جهان عرب تا همین لحظه که دارم این سدها را می‌نگارم، نتوانسته نوشته‌های جدیدی را که می‌خواند ببلعد و با آن‌ها تفاهم و آشتی برقرار کند. شاید جهان عرب آن‌طور که پشت سرش می‌گویند از مد افتاده، عقب‌مانده، بی‌سواد و سطحی باشد امّا نمی‌تواند در برابر شعرهای بی‌ارزش، شهادت دروغ بدهد.

امیدوارم از صحبتم چنین برداشت نشود که با مدرنیته مخالفم. نه، من با هرج و مرج و شعری مخالفم، درست همان‌طور که با هرج و مرج امنیتی مخالفم. نمی‌توانم خرابکاری را با این توجیه بپذیرم که یک عملکرد دموکراتیک و پیشرو است. نمی‌توانم هر هذیان‌نوشته‌ای را با این توجیه که انفجاری در دل زبان است، بپذیرم. نمی‌توانم بگذارم درختی را از باغ شعر ریشه‌کن کنند، مگر این که قبلاً به جای آن درختی دیگر کاشته باشم، چون نمی‌توانم مثل شتر در بیابان ربع‌الخالی بمیرم.

از تعبیرهای برگرفته از فرهنگ جنگ‌های چریکی، مثل انفجار زبان، ترور الفبا، گذاشتن مادّۀ منفجره زیر قاموس محیط المحیط خسته شده‌ایم. این چیزی است که کارلوس می‌گوید، نه شاعری که مسئول ساختن آینده است.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • شعر؛ سخنگوی رسمی شادی و غم | بریده‌ای از کتاب «کلیدها» اثر نزار قبانی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.