شهرستان ادب: در ششمین مطلب ستون «در اخبار نبشسته است» از شما دعوت میکنیم گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات -در ایران و جهان- را به روایت شهرستان ادب بخوانید :
1. هندیها امسال یک جایزه جدید ادبی با نام «جی سی بی» راه انداختهاند که ارزشی حدود چهل هزار دلار دارد و گرانترین جایزه ادبی هندوستان به شمار میرود. نخستین برنده این جایزه نویسندهای است به نام بِنی دانیل که با نام مستعار بنیامین مینویسد. بنامین این جایزه را بابت کتاب «روزهای یاس» دریافت کرده است که داستان زندگی زن جوانی پاکستانی است که در یک کشور عربی بدون نام، کارگر است و با وقوع انقلابهای کشورهای عربی گرفتار میشود. یاس به انقلاب یاس برمیگردد که در تونس به راه افتاد و در نهایت به خلع بنعلی، دیکتاتور این کشور، انجامید.
بنیامین نویسندهای است که همواره به زندگی کارگران مهاجر، توجه نشان داده است. مشهورترین رمان او «روزهای بُز» نیز به زندگی نجیب محمد میپردازد که کارگری هندی در عربستان سعودی است و صاحبکارش مدام او را میآزارد. نجیب که آرزو داشت پولی به دست بیاورد و برای خانوادهاش بفرستد، پس از اتفاقاتی، در صحرایی واقع در عربستان گیر میافتد و با او شبیه بردهها رفتار میکنند. او که در این بیابان از بزها نگهداری میکند سرانجام با نقشهای از این زندانِ صحرایی میگریزد.
بنیامین کتاب تازه خود، «روزهای یاس» را به زبان مالایی، یکی از زبانهای محلی هندوستان، نوشته است و شهناز حبیب آن را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است. ویوک شانهاگ نویسنده و رییس هیئت داوران این جایزه به ارزش بالای این کتاب اشاره کرده و خواندن آن را به همه توصیه میکند. او میگوید: «بنیامین در این کتاب تحولات دنیای کنونی را با نگاه ظریف و زیبا توصیف کرده است.»
2. آنا برنز اهل ایرلند شمالی، برنده جایزه بوکر امسال، در گفتگویی تازه از داستانش با عنوان «مرد شیرفروش» یاد کرده است. او که در آثارش، مستقیم یا غیرمستقیم، به موضوع استقلال ایرلند شمالی میپردازد، درباره رمان «مرد شیرفروش» توضیح داده است: «در اولین کتابم، «هیچ استخوانی» منتقدان فکر میکردند کتاب من درباره خانوادهای ناکارآمد و برای نشان دادن جامعهای ناکارآمد است اما موضوع کاملاً برعکس بود. من در آن کتاب درباره خانواده نوشتم و دوست داشتم بگویم موضوعات خانوادگی از اهمیت زیادی برخوردار است. پس از نوشتن آن کتاب به این نتیجه رسیدم که حالا میتوانم به موضوعات مهمتری بپردازم.»
خانم برنز، در این رمان، به دورانی میپردازد که ترس بر ایرلند شمالی حاکم بود: «از دیدگاه من ترس اعتماد به نفس انسان را به طور کامل نابود میکند و بیشک من در زندگیام ترس را تجربه کردهام. وقتی از ترس در محیطی حبس شوی راه فراری وجود ندارد. وجود ترس زندگی انسان را تغییر میدهد. انسان در آغاز از خود میپرسد چرا شرایط چنین است، اما کمی بعد خود را با شرایط وفق میدهد و فکر میکند همیشه همینطور است و باید با آن کنار بیاید.»
در آن زمان، شرایط سیاسی کشور هولناک بود، و در ادبیات سیاسی، به آن درگیریها "مشکلات" گفته میشد: «"مشکلات" معنایی دوگانه در داستان من دارد. علاوه بر اشاره به موضوع وحشتناک اختلافات قومی در ایرلند شمالی، منظور از "مشکلات" غم و اندوهی است که بر راوی داستان «مرد شیرفروش» تحمیل میشود.» در آن روزگار نزدیک به پنجاه هزار نفر جان خود را از دست دادند.
میماند این پرسش که این نویسنده خود را اهل کجا میداند، ایرلند یا بریتانیا؟ «صحبت کردن درباره ایرلند شمالی برای من سخت است. هر بار که مجبور میشوم فرمی را پر کنم از خودم میپرسم اهل کجا هستی و پاسخ این است که من اهل ایرلند هستم. سه دهه است در بریتانیا زندگی میکنم و همه من را ایرلندی میدانند اما خبرنگاران در مراسم بوکر تلاش داشتند من را بریتانیایی بخوانند. راستش را بخواهید من چند دهه است وطنی ندارم و برایم اهمیتی ندارد.»
3 . مدتی پیش اخبار ناخوشایندی از بیماری نجیب مایل هروی، محقق برجسته افغانستانی، منتشر شد که هم علاقمندان ادبیات را نگران کرد و هم خانواده این استاد را دلخور. ابتدا خبر دادند که استاد مایل هروی دیوانه شده است ولی بعد مشخص شد که ایشان دچار افسردگی شده است. شهاب هروی فرزند ایشان گفته بود: «استاد دچار بیماری افسردگی است و این بیماری زمانی حاد شده که آقای مایل هروی دو ماه قبل برای تمدید گذرنامه به پلیس مراجعه کرد اما گذرنامهاش تمدید نشد.»
حالا خبرهای خوبی از این استاد به گوش میرسد، اول اینکه مایل هروی از بیمارستان به خانه منتقل شده است و حالش بهتر است و بعد اینکه در دانشگاه فردوسی مشهد، مراسمی با عنوان «مقام علمی نجیبِ مایل هروی»، در بزرگداشت او برگزار شده است. استاد محمدجعفر یاحقی در این مراسم اشاره کرده است: «ما باید زودتر به فکر تجلیل از ایشان میافتادیم، چراکه بیشتر یافتههای ایشان از خراسان است و این حق را بر گردن ما و دانشگاه فردوسی داشتند. ایشان از سال 1380 که در تهران سکونت داشتند، در این مدت نسل نوین دانشجویان دانشگاه فردوسی از حضور ایشان محروم بودند. در این مدت برای آموزش به دانشجویان، مبنای کار ما الهام گرفتن از کتابهای استاد مایل هروی بود.»
یاحقی زمینههای فعالیت تخصصی استاد مایل هروی را نیز چنین معرفی میکند: «یکی از حوزههای اصلی استاد هروی مدحشناسی به معنای وسیع است و اگر ایشان مصحح خوبی است، به دلیل شناختن بسیار خوب مدح است. بعد از مدحهای عرفانی، عرفانپژوهی و عرفانشناسی نیز در حوزه تخصصی استاد قرار میگیرد. استاد مایل هروی به سراغ عرفای گمنام اما موثر میرود. دیگر کار مهم ایشان احیای رسایل خطی است.»
نجیب مایل هروی متولد ۱۳۲۹ در هرات افغانستان است. وی سال ۱۳۵۰ به ایران و شهر مشهد آمد و تحصیلات عالیه خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه فردوسی مشهد به پایان برد و در سال ۱۳۵۷ با دختری ایرانی ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. نجیب مایل هروی پس از مدتی فعالیت در موسسه پژوهشهای اسلامی در مشهد، به تهران آمد و به عنوان محقق در کتابخانه مجلس شورای اسلامی مشغول به کار شد. او دارای تالیفات متعددی است و مقالاتی را نیز برای دانشنامه مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی نوشته است.
4 . اگر یادتان باشد چند سال پیش، در همین تهران، کتابفروشیهایی تعطیل یا ورشکسته شدند یا جای خود را به مغازههای دیگری دادند. این اتفاق البته مختص ایران نیست و در کشورهای دیگر از جمله ولز هم پیش میآید. حالا یک کتابفروش مستقل، در این کشورِ کوچک، دست به ابتکار جالبی زده تا مانع بسته شدن کتابفروشی خودش شود: او فروشگاه خود را از راه قرعهکشی به شخص دیگری واگذار کرد یا بهتر بگوییم هدیه داد!
این کتابفروشی که نامش "بوکند" است در شهر کاردیگانِ ولز واقع شده است و اتفاقا برای صاحبش پل موریس درآمدزا هم بود. با این حال، پل دچار بیماری آرتروز شد و بالاجبار باید خود را بازنشسته میکرد. او که نمیخواست "بوکند" تعطیل شود تصمیم گرفت با قرعهکشی، صاحبِ آیندهاش را انتخاب کند. بنابراین اعلام کرد که تمامی کسانی که در سه ماهِ گذشته، بالای بیست پوند از این فروشگاه، کتاب خریدهاند میتوانند نامزد خرید شوند.
شصت نفر در این قرعهکشی شرکت کردند و نام آقایی هلندی از کلاه بیرون آمد. پل موریس میگوید: «اول میخواستم فروشگاه را بفروشم، بعد به ذهنم رسید که به جای این کار، فرصتی نصیب کسی کنم تا رویای خود را محقق کند، رویایی که از راه دیگری ممکن نبود تحقق یابد. تنها دغدغه من این بود که کتابفروشی را به دستهای مطمئنی بسپرم.»
پل برنده را هم میشناسد و از انتخابش راضی است: «آقای وان هیردین مشتری دایمی من بود و خیلی خوشحال شدم که او برنده شد. او دوست دارد این کتابفروشی را اداره کند. به نظرم میتواند از این راه زندگی خوبی برای خودش دست و پا کند. حتما خبر دارید که کتابفروشیهای زیادی طی سالهای گذشته از بین رفتهاند.»
5. حالا که بحثِ شغلِ «کتابفروشی» به میان آمد، خوب است یادداشتی را مرور کنیم که هفته گذشته در روزنامه گاردین منتشر شده است و به مصایب کتابفروشها میپردازد. نویسنده یادداشت پنج سال کتابفروش بوده است و معتقد است که مردم، تحت تأثیر فیلمهای هالیوودی، تصور میکنند کتابفروشی شغلِ گل و بلبل و رمانتیکی است اما برای یک کتابفروش، بیشترِ روزها کُند میگذرد و سخت. انبارگردانی و سر و کله زدن با مشتریهای عجیب و غریب هم از دیگر مشقاتِ این حرفه است.
فیلم «ایمیل داری» ساخته شده در سال 1998 یک نمونه از همان رمانتیکبازیهای هالیوودی است که در آن، تام هنکس، صاحب یک کتابفروشی عظیم است و آمدن اینترنت، حرفهاش را به خطر میاندازد. یا فیلم «ناتینگ هیل» که در آن، مشتری یک کتابفروشی، کتابی را در شلوارش پنهان میکند اما هیو گرانت، مچش را میگیرد. این اتفاق برای کتابفروشی من [نویسنده یادداشت] هم افتاد: مردی را گیر انداختیم که چند کتابِ جنایی را داخل پاچههای شلوارش مخفی کرده بود و ما خیلی محترمانه از او خواستیم تا آنها را پس دهد. بالاخره هم کتابها را به قفسهشان برگرداندیم.
فیلمهایی که گفتیم همگی کمدیهای عاشقانهاند و چندان نسبتی با واقعیت ندارند. بله، اگر دنبال کتابی باشید و از کتابفروش راهنمایی بخواهید و بگویید که فقط میدانید جلد این کتاب آبیرنگ است، در این صورت شاید او از شما متنفر شود. اما ما کتابفروشها هیچوقت نمیتوانیم این نفرت را به زبان بیاوریم چون حتماً مدیری در دو قدمی، ما را میپاید.
اگر از یک کتابفروش بپرسید که بدترین خاطراتش در این حرفه کدامهاست، حتما به شما میگوید که از کتابها هیچ بدی ندیدهاست و هر چه هست زیر سر مشتریهاست. مشتری طوری وارد کتابفروشی میشود انگار تمامی کتابهای موجود در قفسهها را بلعیده است و محتوایشان را از حفظ است اما وقتی از او میپرسی چه کتابی میخواهد، عنوان کتاب، نویسنده یا حتی ظاهر آن را نیز به یاد ندارد. فقط این جمله را میگوید که برای همه کتابفروشها آشناست: «به نظرم رنگش آبی باشد». یادم هست یک بار کتابفروشی برایم ماجرای خانمی را تعریف کرد که پسرش در بخش کتابهای کودک جیش کرده بود و بدون عذرخواهی خارج شده بود.
اما به مصداق «عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو»، نویسنده یادداشت در پایان از شیرینی این شغل هم یاد کرده است و توضیح داده که کتابفروشی خوشیهایی خاص خود هم دارد: مشتریهایی که به سراغ شما میآیند چون سلیقهتان را میپسندند و از کتاب پیشنهادی شما لذت بردهاند. یا کسانی که در همین کتابفروشیها، عاشق شدهاند. خلاصه اگر کتابفروشی کار سختی هم باشد، باز میارزد که زندگی خود را در میان کتابها بگذرانی و مدام دلت با تورق آنها گرم شود.
6. هفته گذشته، مصادف بود با گرامیداشتِ اربعین حسینی. و برگزاری آیینِ عظیم پیادهروی. راهپیمایی بزرگی که چند سالی است به یکی از نمادهای تشیع تبدیل شده است و هر سال، با شکوهی بیشتر از سال گذشته، برگزار میشود.
شاعران و نویسندگان ایرانی نیز امسال مثل پارسال، همپای مردم در این مراسم شرکت کردند و راهی کربلای معلی شدند. این کاروان با همراهی «شهرستان ادب»، سوارِ اتوبوس راهی نجف شدند تا به سیل خروشان جمعیت بپیوندند و در بزرگترین گردهمایی سالانه انسانی حضور یابند.
شاعران ایرانی در مسیر پیادهروی خود در برخی موکبها توقف داشتند و برای افراد حاضر شعرخوانی کردند. شب اربعین هم در شب شعری شرکت کردند که با حضور زائران حرم سیدالشهدا (ع) در هتل علیالدور کربلا برگزار شد. شاعران عراقی هم در این برنامه شعر خواندند.
اگر میخواهید از حال و هوای این کاروان باخبر شوید، پیشنهاد میکنیم مستند «طواریج واژهها» را ببینید که هفته گذشته از تلویزیون پخش شد و به سفر سال گذشته این کاروان ادبی میپردازد. این فیلم را میتوانید با جستجوی عنوانش در اینترنت، تماشا کنید. کلمه «طواریج» یا «طویریج» در این مستند، از نام روستا و قبیلهای در نزدیکی کربلا گرفته شده است. ظاهراً اهالی این روستا در زمان امام حسین (ع) و در واقعه کربلا میخواستهاند به یاری فرزند رسول خدا بروند، اما به موقع نرسیدهاند و از آن سال به بعد، دیگر شیعیان عراق هم به آن روستا -که حالا یک شهرستان به نام «الهندیه» شده است - میروند و از آنجا تا کربلا را میدوند تا با این شیوه، پشیمانی خود را نشان دهند.
مطالب این هفته، از نوشتههای هفته گذشته خبرگزاری ایبنا، مهر، ایسنا، گاردین، هندوستان تایمز و با همکاری گروه ترجمه شهرستان ادب گردآوری شده است.