موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

«تا همین غزل» یک شعر ایرانی | یادداشتی از رضا شیبانی

20 آبان 1397 13:12 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای
«تا همین غزل» یک شعر ایرانی | یادداشتی از رضا شیبانی

شهرستان ادب به نقل از روزنامه‌ی وطن امروز: غزل غلامعلی مهدی‌خانی غزل استخوان‌داری است؛ هم رنگ و بوی کهن دارد و هم گرایش‌های معتدل نوگرایی. به این غزل، آرکائیک هم گفته می‌شود یا به قول خودمان غزل عتیقه‌ای. عتیقه در عین کهن بودن، کهنه نیست و دیدنش تازگی دارد. این هنر که شاعر مرز بین کهن و کهنه را دریابد، بزرگ هنری است شایان تجلیل و تحسین که در مهدی‌خانی این هنر نیکو موج می‌زند:
بیا به کشت دلم، خوشه خوشه درد ببین
نه شوق سبزه، غم یک خزان زرد ببین
***
بوی گل از غنچه چون از تنگی جا می‌گریزد
نیست بی‌معنی که او هم از دل ما می‌گریزد
نیست قهرش هم چنان پروانه از این گل به آن گل
آهوان را ماند او، صحرا به صحرا می‌گریزد
چنین گرایش‌های آرکائیستی که گاهی نیز با اسلوب معادله‌ها و نازک‌خیالی‌های سبک هندی گره می‌خورد، از تجربه‌های شیرین تغزل در روزگار ما است. آقای مهدی‌خانی البته علاوه بر خوش‌ذوق بودن، شاعری با سواد بالای ادبی است که می‌تواند چنین الفتی بین اندیشه‌های امروزین و شیوه‌های دیروزی برقرار کند. تجربه ثابت کرده جمع این دو، جمع اضداد است و در صورت ذره‌ای سهل‌انگاری، می‌تواند به فاجعه تشتت زبان منجر شود.
به بهانه نقد این کتاب باید عرض کنم که به گمان من، آرکائیسم، راه درست شعر امروز است. اساسا شعر، هنری است عتیقه که ریشه در گذشته دارد. این عتیقه اولا نمودار فرهنگ گذشته و اصیل یک ملت است و از گذشته آن ملت حفاظت می‌کند و از دیگر سو، قرار است پایه نوگرایی در شئونات زندگی مردم باشد. نوگرایی پایه می‌خواهد و بهترین پایه و اساس برای آن اتفاقا سنت است. ادبیات نه‌تنها تمرین فرهنگ و زندگی است که متن مرجع رمز‌های وراثتی در فرهنگ ملت‌هاست. آقایان و خانم‌هایی که به یکباره چنان نوگرا می‌شوند که همه چیز را به فراموشی می‌سپارند و دم از مدرنیته مطلق می‌زنند یا خناسانی هستند که کمر به نابودی تاریخ ملت بسته‌اند یا احمق‌هایی که هیچ از فرهنگ و ادبیات نمی‌دانند و در بهترین، سالم‌ترین و خوش‌بینانه‌ترین حالت، برای پیدا کردن شریک زندگی در محافل ادبی وول می‌خورند. اینجا عرصه مسخره‌بازی نیست. سنت ادبی یک ملت، بیسکویت کارامل نیست که کسی بگوید من خوشم نمی‌آید و...
من شاعرانی همچون مهدی‌خانی را پاس می‌دارم و ارج می‌نهم. اینان شاعرانی هستند که ارزش و ارجمندی فرهنگی دارند. قابل احترامند و شنیدن تک تک بیت‌های‌شان، انسان را لبریز از حس احترام می‌کند. شاعرانی که در شعرهای‌شان توارث صفات فرهنگی ملت‌ساز، صفاتی که ما را به عنوان یک ملیت- فرهنگ برقرار داشته است، وجود دارد. همان توارثی که فردوسی بنا نهاده و هزار سال است در ادبیات ما، با تمام انتقاداتی که بر آن ممکن است وارد باشد، ساری و جاری است.
می‌گویند حافظ، حافظه ملت ما است؛ راست گفته‌اند. نه فقط حافظ که شعر ایرانی حافظه ملت ما است و شنیدن و خواندنش در غربت‌های دور، حس ایرانی بودن را برای هر ایرانی زنده می‌کند. حتی آدم‌های قوم‌گرا هم بعضا با شعر فارسی است که دوباره به یاد می‌آورند ایرانی هستند. نقل این خاطره شنیدنی است. مرحوم دکتر جواد هیات، پزشک و نویسنده تبریزی که از جمله شخصیت‌های ترک‌گرا در دهه‌های اخیر بود، می‌گوید روزگاری که در ترکیه بودم، یک روز با شنیدن شعری از سعدی با آواز یک خواننده دوره‌گرد ایرانی، زیر گریه زدم و دلم هوای وطن کرد! این کارکرد‌های پنهان و زیرپوستی شعر ایرانی است که بی‌سر و صدا به فرهنگ ملی خدمت می‌کند. ولو با شعری که برای ابرو و زلف معشوق است. شعر مهدی‌خانی هم با کمال افتخار از این دسته شعر‌های استخوان‌دار فرهنگی است:
به باغ‌مان دم اردیبهشت جان بدهد
اگر خزان به درختان‌مان امان بدهد
یا
چون شکستم خویش را از ما و من فارغ شدم
همچو بوی گل ز قید پیرهن فارغ شدم...
بگذارید یک بار دیگر شعر مهدی‌خانی را در چند کلمه توصیف کنم. این شعر حتی با بعضی نقاط ضعف، یک نقطه قوت دارد. شعر مهدی‌خانی، شعر ایرانی است.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «تا همین غزل» یک شعر ایرانی | یادداشتی از رضا شیبانی
  • «تا همین غزل» یک شعر ایرانی | یادداشتی از رضا شیبانی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.