موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
گفتگوی شهرستان ادب با شهسواری

محمدحسن شهسواری: «وقتی دلی» سخت‌ترین رمانی است که نوشته‌ام

20 آذر 1391 13:37 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.2 با 5 رای
محمدحسن شهسواری: «وقتی دلی» سخت‌ترین رمانی است که نوشته‌ام

هر چه از صدرِ اسلام بخوانیم و بدانیم، بیشتر در دریایی غرق می‌شویم که برایش کرانه‌ای نیست. هرچه بخوانیم و بدانیم و بدانیم و بدانیم بر تشنگی‌مان افزوده می‌شود. سرگذشت یاسر را می‌دانیم، از سمیه خوانده‌ایم، از شهادت‌ها و سختی‌ها و شکنجه‌های کسانی که اسلام آوردند بارها و بارها شنیده‌ایم. چه جان‌هایی که نثار خدای محمد(ص) نشد و چه روزهای سختی که بر اصحاب پیامبر نگذشت...

رمان «وقتی دلی» را که ورق می‌زنیم به روزهایی پا می‌گذاریم که شاید تاکنون این چنین درباره‌اش نخوانده‌ایم. مصعب بن عمیر اسلام می‌آورد. شاید اسلام آوردن کسی در آن روزگار به اندازۀ او جنجال‌برانگیز نباشد. جوانی ثروتمند، زیباروی و خوش‌لباس، از همه چیز می‌گذرد و به پیامبر و یارانش می‌پیوندد.

محمدحسن شهسواری، نویسندۀ این رمانِ تا حدودی تاریخی، با قلم شیوا و چاشنی تخیل، داستان جذابی نگاشته است که خواننده را از فضای صرفاً خشک و کسل‌کنندۀ تاریخ بیرون می‌کشد.

آقای شهسواری از انگیزه و چگونگی نگارش رمان «وقتی دلی» برایمان بگویید؟
سه چهار سال پیش از طرف تلویزیون و از طریق دوستِ فیلم‌نامه‌نویسم، علیرضا محمودی، پیشنهاد نوشتن فیلم‌نامه‌ای بر اساس زندگی یکی از صحابۀ پیامبر، به نامِ مصعب بن عمیر به من داده شد. پذیرفتم و مدّتی دربارۀ این شخصیت تحقیق کردم، سپس بخشی از نگارش را آغاز نمودم، امّا با مدیران سفارش‌دهنده به نتیجه نرسیدم. علّتش این بود که من بر اساس تحقیقاتم مصعب بن عمر را شخصیتی روشنفکر می‌دیدم که اسلام آوردنش بر اساس عقل و تفکر بود نه ناچاری و دل‌سپردگی محض؛ در واقع او سرسپرده‌ای بود که دل‌سپرده شد، اما از آن سو مدیر محترمی که سفارش‌دهندۀ اصلی بود، به گمانم تحت تأثیر فیلم اخراجی‌ها (که آن روزها تأیید بسیار مدیران فرهنگی را با خود داشت) معتقد بود مصعب باید چیزی شبیه «مجید سوزوکی» این فیلم شود. خودشان به طور مشخص می‌گفتند یک داش‌مشتی صدر اسلامی می‌خواهند. 

به هر حال کار به سرانجام نرسید، اما حدود پنجاه کتابی که من برای این کار خواندم برکات زیادی برایم داشت؛ از جمله آشنایی بیشتر با انقلاب عظیمی که اسلام در جزیرة‌العرب به وجود آورد. متأسفانه ما، به دلیل تربیت شیعی‌مان، کمتر دربارۀ شخصیت خود پیامبر(ص) مطالعه می‌کنیم و کاری انجام می‌دهیم. وقتی فیلم‌نامه به نتیجه نرسید، تصمیم گرفتم داستان مصعب را به صورت رمان بنویسم.

برای اینکه نگارش این رمان را آغاز کنید چه تحقیقاتی انجام دادید و چقدر زمان صرف این کار کردید؟
 «وقتی دلی»، سخت‌ترین رمانی است که نوشته‌ام. این سختی هم به لحاظ ادبی بود و هم حجم کارهایی که باید انجام می‌دادم تا اساساً نوشتن را آغاز کنم. سرانجام تصمیم گرفتم به لحاظ تئوری، کتاب ارزشمند تاریخ سیاسی اسلام، نوشتۀ آقای رسول جعفریان را مبنا قرار دهم و سایر اطلاعات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی‌ام را حول این محور بچینم. تخیل را هم هر جا تاریخ سکوت کرده بود، به فراوانی داخل ماجرا کردم. 

مسئلۀ بعدی زبان بود. از یک سو می‌خواستم حتماً کتاب، خوانندۀ عام و فراوان داشته باشد و از سوی دیگر فضای تاریخی متن حفظ شود. متون زیادی (از تفسیر نیشابوری تا نمایشنامه‌های بهرام بیضایی) را خواندم تا به زبانی میانه برسم. البته از این جنبه مدیون دوست عزیزم آقای سیدرضا شکراللهی هستم که ویراستار تمام رمان‌های بنده است. بدین ترتیب، آماده شدنِ این رمان اندکی بیش از یک سال طول کشید. همان‌طور که گفتم این رمان به غیر از بخش‌هایی که به زندگی پیامبر(ص) و حضرت امیر(ع) مربوط است از تخیل در نگارش آن بسیار استفاده شده است.

آیا رمان «وقتی دلی» یک رمان کاملاً تاریخی است؟

به نظر من استفاده از تخیل در صورتی که نویسنده آن را ذکر کند مانعی ندارد. به هر حال خواننده وقتی رمانی در دست می‌گیرد، انتظار ندارد که مانند کتاب تاریخ باشد. همان‌طور که گفتم هر جا که تاریخ سکوت کرده بود، من به تخیلم اجازۀ پرواز دادم. برای مثال در شب انذار عشیرةالاقربین، مطلبی دربارۀ حضور مصعب گفته نشده است، اما از آنجا که مصعب از خاندان عبد مناف بود، غیرطبیعی نبود اگر حضور داشت. پس من در رمانم آن را آوردم. در نمونه‌ای دیگر  در تاریخ آمده است که در شب دوازدهم ذی‌الحجه سال دوازدهم بعثت، 73 مرد و 2 زن یثربی، مخفیانه به خانۀ عبدالمطلب، که پیامبر(ع) در آن بودند، رفته‌اند؛ اما گفته نشده که چه کسی راهنمای آنان بوده است. چون به هر حال آنان مکی نبودند و حتماً باید یکی از اهالی شهر که به راه‌ها و کوچه‌های شهر اشراف داشت، راهنمای ایشان بود، من در رمان تخیل کردم که «حجش» و سه پسرش یاری‌دهندۀ آنان بوده‌اند. بنابراین اشتباه است اگر از «وقتی دلی» انتظاری همانند تاریخ داشت. برای دوری از این اشتباه در ابتدای کتاب به صراحت این موضوع را بیان کرده‌ام. 

در اینجا می‌شود یک سؤال مهم‌تر پرسید؛ به نظر شما اساساً‌ تا چه میزان می‌توانیم تخیل را وارد یک رمان تاریخی کنیم؟

مهم‌ترین نویسنده در زمینۀ رمان تاریخی الکساندر دوما است که کتاب‌های بزرگِ تاریخی نوشته است. خُب، اینها رمان تاریخی هستند نه تاریخ. برای مثال در رمانِ «سه تفنگدار» آمده است که ملکۀ فرانسه با دوک باکینگهام رابطه داشت. این در حالی است که در واقعیت چنین موضوعی عنوان نشده است. در رمان من هم برخی از شخصیت‌ها مانندِ «ماریه» و «نوفل» در تاریخ وجود ندارند؛ برخی نیز مانند خود «مصعب»، «عمر بن هشام» (که بعدها به ابوجهل معروف شد) و «عبدالله بن قمئة لیثی»، به لحاظ تاریخی وجود دارند، امّا این طور نیست که حتماً در فلان صحنه از رمان حضور داشته باشند یا فلان سخن را حتماً گفته باشند. دو گونه رمانِ تاریخی وجود دارد؛ در گونه‌ای از آنها تاریخ جعل، و شخصیت یا حتی خود رویداد تغییر داده می‌شود. برخی مواقع تاریخ فقط بستر ماجراست. نمونۀ اینها رمانی است که اخیراً خوانده‌ام. در این رمان که به زبان آلمانی است، زندگی هیتلر به شکل تخیلی نوشته شده و چنین تصور گردیده است که اگر او در مدرسۀ نقاشی قبول می‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد. من در «وقتی دلی» مسلماً نخواستم این کار را انجام بدهم.

آیا از رمان «وقتی دلی» استقبال خوبی شده است؟ به نظر شما چرا جوان‌ها از چنین رمان‌هایی کمتر استقبال می‌کنند؟

این کتاب در نمایشگاه کتاب عرضه شد. چاپ نخست آن تمام شده است و موسسۀ شهرستان ادب تصمیم گرفته است آن را برای بار دوم چاپ کند. نمی‌دانم این یعنی استقبال زیاد یا استقبال کم! ولی بازخوردش برای شخص من بسیار خوب بوده است. اگر جوان‌ها و خوانندگان کمتر به سراغ کتاب‌های تاریخی، دفاع مقدس و انقلاب می‌روند چند دلیل دارد؛ مهم‌ترینش این است که این کتاب‌ها جذاب نوشته نمی‌شوند؛ دوّم اینکه برای برخی از آنان تبلیغ مناسبی نمی‌شود. کتاب‌های پرفروشی هم در این زمینه داشته‌ایم، با این حال نباید از یاد برد که هر رمانی، مخاطب خاص خودش را دارد. رمان من این‌گونه آغاز می‌شود: «ماه صفر سال 61 هجری، حوالی مدینه؛ کورۀ مذاب خورشید...» و این نشان می‌دهد که ما به طور مشخص در حوالی روز اربعین حسینی و در حجاز هستیم. خُب اگر کسی به هر دلیلی علاقه‌ای به خواندن رمانی با این حال و هوا نداشته باشد، نمی‌تواند با آن ارتباط برقرار کند. اشکالی هم ندارد.

فکر می‌کنید چطور یک رمان می‌تواند مخاطبان خودش را پیدا کند و با آنان ارتباطی خوب برقرار سازد؟

برای من مثل هر نویسندۀ دیگری مهم این است که مخاطبانی که برای رمانم در نظر گرفته‌‌ام از آن خوششان بیاید؛ مخاطبانی که به یقین با مثلاً مخاطبان رمان دیگرم، «شب ممکن»، بسیار متفاوت هستند؛ همان طور مخاطبان «شب ممکن» با رمان دیگرم «پاگرد» متفاوت هستند. برای همین سراغ ناشری رفتم که می‌توانست این گونه رمان را به دست مخاطبش برساند. چون پیش از آن یک تجربۀ ناموفق در این زمینه داشتم که این بار از آن پرهیز کردم. این ناکامی به دلیل این بود که من داستان بلند «شهربانو» را که با «شب ممکن» تفاوت بسیار داشت، بلافاصله و با همان ناشر منتشر کردم. با اینکه این ناشر تقریباً بهترین ناشر ادبیات داستانی ماست، کتاب توجه مخاطبان این نشر را به خود جلب نکرد. این در حالی است که مخاطبان واقعی آن شاید حتی از وجود «شهربانو» باخبر هم نشده باشند.

گفتگو از زویا ابراهیمی


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • محمدحسن شهسواری: «وقتی دلی» سخت‌ترین رمانی است که نوشته‌ام
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: