با حضور دکتر اسماعیل امینی، حمیدرضا شکارسری و... در خبرگزاری مهر
گزارش مشروح نشست نقد و بررسی مجموعه شعر «لحظه های بی ملاحظه» سروده «مبین اردستانی»
30 آبان 1397
01:58 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 5 رای
شهرستان ادب: جلسه نقد مجموعه شعر «لحظه های بی ملاحظه» سروده مبین اردستانی با حضور دکتر اسماعیل امینی و حمیدرضا شکارسری و با اجرای محمد امین اکبری روز سه شنبه 29 آبان ماه در محل خبرگزاری مهر برگزار شد.
به دعوت مجری جلسه، حمیدرضا شکارسری آغازگر این جلسه نقد بود.
حمیدرضا شکار سری :
ابتدا اجازه بدهید ناخشنودی خودم را در مورد نحوه چینش شعرها اعلام کنم. سال هاست من ندیده ام در یک مجموعه شعر از قالب های مختلف جمع شود. شاید به این دلیل که شاعران به فراست دریافته اند که معیارهای حاکم بر شعر در قالب های مختلف متفاوت است. به همین خاطر شما هر بخش را باید با یک دیدگاه خاص بخوانید. بنابراین اظهار نظر درباره کلیت کتاب غیر ممکن می شود و نمی توانیم بگوییم کتاب موفق است یا خیر. کلیت کتاب قابل قضاوت نیست. اما چون با اولین کتاب شاعر رو به رو هستیم، شاید بخواهیم یک جورهایی با یک شمای کلی و با یک نمای کلی از شاعر رو به رو شویم و در آثار بعدی شاعر را بشناسیم بنابراین این کتاب یک مدخلی است به شعر جناب اردستانی. ان شاءالله در مجموعه های بعدی شاعر کتابش را با یک قالب عرضه کند. الان من چگونه بگویم ایشان نیمایی سرای خوبی است یا نه، زیرا با پنج یا شش شعر نیمایی بیشتر رو به رو نیستیم یا مثلا مثنوی سرای خوبی هستند یا نه؟ نمی دانیم، زیرا فقط یک مثنوی در انتهای کتاب است. لذا کلیت کتاب و فرم جمع آوری کتاب قضاوت را سخت کرده است. البته ما این کتاب را یک مدخل می بینیم به کارها و کتاب های بعدی شاعر.
سنت گرایی در نیمایی سرایی
اولین بخش کتاب، اشعار نیمایی ست، با توجه به اینکه ما می دانیم شعر نیمایی با فاصله گیری نیما از معیار زیبایی شناسی تقارن در شعر سنتی و توجه او به توازن شکل گرفته، تا حدی می توانیم درباره این قالب قضاوت کنیم از سمت دیگر فاصله گیری تدریجی از آن خصوصیاتی که در قالب شعر سنتی ما دیده می شود. این مسئله هم می تواند به عنوان معیار ارزش گذاری شعر نیمایی باشد و همین طور نگاهی که نیما به موسیقی در شعر دارد. اینکه می گوید: «وزن عروضی، موسیقی شعر نیست و به همین خاطر من شعر سنتی خودمان را شعر موسیقیایی نمی دانم مگر در مواردی که انتخاب وزن عروضی با توجه به محتوا انجام شده، نوعی هارمونی هست در شعر» که طبعا تمام شعرهای سنتی ما این هارمونی را ندارند. با این نگاه ها اگر به سراغ شعر نیمایی جناب آقای اردستانی برویم، با فرازهایی رو به رو می شویم که تظاهرات موسیقایی شعر سنتی ما در این شعرهایی که در قالب نیمایی نوشته شده اند، بارز است. یک جریانی به گمان من به وجود آمده است، جریان نیمایی سرایی، در حدود بیست یا سی سال گذشته خصوصا در شعر جوانان ما. در این سال های اخیر خیلی رایج شده است و آن، نوعی آرایش قافیه بندی در شعر نیمایی است که انگار التزام به این نوع موسیقی را نسبت به شعر سنتی بیشتر کرده است. یعنی نه تنها قالب را رها نکرده بلکه به تعبیری، آن معیار زیبایی شناختی را با خود همچنان به شعر نیمایی هم آورده است و اتفاقا پر رنگ تر هم کرده است. گاهی اوقات شما این توالی قافیه ها را که نوعی زنگ موسیقی سنتی است - چه بپذیریم چه نپذیریم - می بینیم که در شعر نیمایی چقدر خودش را بارز نشان می دهد.
پشت هم ورق زدم
سر نوشت صفحه ای سپید را
این چنین رقم به نام حق زدم
غیر عشق و نغمه ترانه اش
نغمه ترانه های عاشقانه اش
عاشقانه های جاودانه اش
هر چه سر رسیدنی ست
بی گمان
به سر رسیدنی ست
موسیقی ای را که قصد داشتیم با شعر نیمایی نزدیکش کنیم به هارمونی، الان مجددا همان موسیقی متقارن شعر سنتی را باز تولید می کنیم و در نتیجه باز همان معیار وجود دارد. اگر بنا بر این بوده است که ما فاصله بگیریم از این فضا، می توانم بگویم از فضای موسیقیایی شعر سنتی فاصله نگرفته ایم.
مرگ
بی امان
مرگ
بی گمان
مرگ
ناگهان
در پی من است
مثل روز روشن است
منظور من این نیست که این زیبا نیست اتفاقا چه بسا زیباست اما این زیبایی، زیبایی مدرنی نیست یعنی در واقع فراروی از شعر سنتی نیست بلکه بازگشت به شعر سنتی است. بنابراین در بکارگیری قالب نیمایی ما نوعی بازگشت به عقب داریم از خود نیما هم حتی عقب تر. نیما در واقع این فاصله ها را آنقدر نزدیک در نظر نمی گیرد و فاصله ها دورتر است. دیگر اینکه در بعضی از این شعرها سطرها خیلی کوتاه اند. زبان فارسی در واقع زبان بسط است در این زبان شما با این راهنمایی می رسید به سطرهایی که چه بسا تصادفا موزون هستند یعنی در صحبت های روزمره من و شما سطرهایی هست که موزون اند و بخش عمده ای از صحبت های ما موزون است. هر چقدر که این سطرها در صحبت های روزمره ما کوتاه تر باشند، امکان موزون شدنشان بیشتر است زیرا اینکه توالی ارکان افاعیلی تصادفی به وجود بیاید سخت است اما وقتی ارکان افاعیلی کم باشد با یک یا دو رکن سطر بسته شود، امکان موزون شدنش زیاد است. از این منظر در شعرهایی که خیلی سطرها کوتاه اند، به نظر می رسد شاعر جمله بلندی را که در ذهن اش داشته است، برای اینکه در قالب نیمایی دربیاورد تقطیع کرده است. این تقطیع در واقع آنچنان که می خواهد یک تقطیع طبیعی نیست. توصیه هایی که نیما می کند و در بدعت و بدایع مرحوم اخوان ثالث دقیق درباره اش صحبت شده است که تقطیع چگونه است و کجا باید سطر تمام شود، در بعضی از اشعار نیمایی دیده نمی شود. من اعتراف می کنم اگر این شعرها بیشتر بود چقدر این صحبت ها می توانست با دلیل و مدرک بیشتری همراه شود به همین خاطر است که عرض می کنم پنج شعر نیمایی کم است لذا ان شاءالله مبین اردستانی مجموعه نیمایی مستقلی منتشر کند و ما آن موقع درباره اش صحبت کنیم.
نگاه ماورایی به روزمرگی ها در نیمایی های اردستانی
مرگ
بی امان
مرگ
بی گمان
فکر می کنم انگار این وزن، کلمه کلمه ایجاد می شود، توصیه نیما این بود که این ها را پشت سر هم بنویس تا وزن سطر سطر ایجاد شود اما اینجا برعکس است مدام دچار توقف می شویم حال آنکه موسیقی باید پرکشش و طولانی باشد البته در بعضی شعرها مثل سرنوشت سپید این مشکل تا حدی مرتفع شده است یعنی شاعر به هارمونی نزدیک شده است تا اینکه دنبال موسیقی برود بنابراین شاعر مشکل ساختار و وزن یا موسیقی را در این شعر ندارد. بعضی جاها هست که زبان معنی مورد نظر را القا نمی کند مثل :
بغض کرده ام
مثل آسمان
که چند لحظه بعد
بی پرندگان کوچ می شود
عبارت «بی پرندگان کوچ می شود» معنای روشنی ندارد. درست است که ما می فهمیم و متوجه می شویم که شاعر چه منظوری دارد اما در شعر به زبان استناد می کنیم نه به ذهنیت مان. مثال دیگر :
سر رسید
سر رسید سال نو
با لباس تازه و شمایل جدید
پیش از آنکه سال نو به سر رسد
باز چندم بهار
روزهای رفته و نرفته را
چند بار
پشت هم ورق زدم
به نظر من «پیش از آنکه سال نو فرا رسد» باید باشد یعنی هنوز نیامده ورق می زنم. سر رسیدن یعنی به پایان رسیدن. قبل از اینکه سال نو به پایان برسد ورق می زنم، این بدیهی است خیلی گفتن ندارد.
در نیمایی ها ما با یک فضای خاصی رو به رو هستیم. نوعی فاصله گرفتن از جهان روزمره را داریم هر موقع به جهان روزمره انس می گیریم شاعر ما را از خواب می پراند و این نکته مثبت این شعرهاست. مرگ و نگاه ماورایی به روزمرگی ها از نکات مثبت این شعرهاست.
روحیه مضمون سازی شاعر در غزل ها
غزل ها نه به دلیل رویکرد خاص شاعر به زبان و دایره واژگانی، بلکه به دلیل رویکرد کلی گویی و ذهن گرایی در شعر در یک رده بندی کلی جزو غزل هایی با رویکرد سنتی محسوب می شود. روحیه شاعر یک روحیه بیت ساز و مضمون ساز است و به همین خاطر این مضامین را در عروض و بیت می سراید و در واقع به آن محور عمودی شعر خیلی توجه ندارد نه اینکه نمی تواند، چرا که در فرازهایی از همین شعرها و ترانه ها اتفاقا شاعر می گوید: "ساختار نو غزل و انسجام ابیات و فاصله ابیات را می شناسم". آنجا که شاعر از تعبیر خواب و فضای خواب و بیداری صحبت می کند، به نظرم درخشان ترین ابیات غزل است:
تعبیر خواب های غریب من است این
یا خواب دیگری ست که پیوست خواب هاست
نه خواب نه! دوباره نه! این خواب خواب نیست
بیداری من است و به این خواب مبتلاست
بیت اول به تنهایی قابل خواندن نیست. همچنین بیت دوم را نمی توانیم مستقل بخوانیم زیرا اتصال کرده است به بیت اول. موقوف المعانی نیست که در شعر سنتی ما پسندیده نبوده است این نوعی اتصال ساختاری بین سطرهاست. در بیت بعدی هم با همین فضا شاعر ادامه می دهد:
بیدار و خواب من به فدای سر تو عشق!
اما بمن بگو فقط آن لحظه کو؟ کجاست؟
اگر بنا بود شاعر به پیشنهادات غزل، طی دو یا سه دهه گذشته توجه می کرد ابیاتی از این دست ثابت می کند که این توانایی به طور کامل در اختیار شاعر بوده است اما او چنین تمایلی در غزل های این مجموعه ندارد.
در غزل های عاشقانه این کتاب معشوق خیلی مهجور است و هیچ نشانی از او نمی دانیم حتی بیشتر از غزل های سنتی که نشانی های ظاهری را حداقل داشتند، به همین خاطر احساس می کنم شعرها با رویکرد عاشقانه شروع می شود اما فقط به خاطر بیت آخر کل غزل رویکرد عاشقانه اش تبدیل به رویکرد عارفانه می شود. در غزل هجران از بیت سوم «شما» تبدیل به «تو» می شود و این از نکاتی است که نباید در شعر آقای اردستانی اتفاق بیفتد. در عاشقانه ها گاهی نمی توانیم تشخیص بدهیم با چه نوعی از غزل رو به رو هستیم عاشقانه یا عارفانه.
بعد از صحبت های شکارسری، محمد امین اکبری افزود:
نیما سلبی پیشنهاد نداده است ایجابی پیشنهاد داده است. نگفت قافیه نگذارید بلکه گفت هرجا دلتان خواست بگذارید و نگفت سطر چقدر باشد. در شعر خود نیما هم که نگاه می کنیم انواع نیمایی را می بینیم نیمایی غزل گونه هم می بینیم نیمایی پر قافیه هم می بینیم و در واقع قافیه هایی که در سطرها تکرار می شود. بررسی بسامد این نوع شعرها در شعر معاصر - که به قالب کلاسیک نزدیکتر است- بحث دیگری ست. اینکه ما بیاییم با این ابزار و گفته های نیما مجوز شعر سرودن را ندهیم برای من جای سوال است.
تماشا و شهود، شالوده ی «لحظه های بی ملاحظه»
بعد از این صحبت، دکتر اسماعیل امینی سخنان خود در مورد مجموعه شعر «لحظه های بی ملاحظه» را آغاز کرد:
دو شیوه نقد و بررسی و تحلیل شعر است. شیوه اول، اینکه یک گونه ای از سخن گفتن و یک گونه ای از شعر را مطلوب بدانیم و هر کتاب و شعری که به دستمان رسید با آن مقایسه کنیم و بگوییم آیا درآمده است یا در نیامده است و آیا ویژگی های آن شعر مطلوبی که شعر روزگار ماست را دارد یا نه؟ شیوه دوم اینکه ما با این اثر مواجهیم فارغ از اینکه ویزگی های شعر روزگار ما چیست یا انتخاب و ترجیح منتقد چیست، با همان شعر شاعر مواجه هستیم. به شیوه خود شاعر است. در شعر سپید و حتی در موسیقی سنتی هم این مشکل را داریم. به نظر من اینکه با خود اثر مواجه بشویم بهتر است تا اینکه در مقام مقایسه برآییم.
نکته دیگر اینکه من فارغ از رفاقت و دوستی ای که سال هاست با آقای شکار سری دارم، اینجا با ایشان اختلاف دارم. مفروض این است که هرچه مدرن بود مطلوب است و هر چه مدرن نبود مطلوب نیست و اگر منتقد بتواند ثابت کند که این سطرها شعر مدرن است خیلی خوب است و اگر در بیانش مدرن نیست خیلی بد است. نه اینطور نیست. مدرن هم یکی از امکانات و پیشنهادات عالم نظریه های هنری و ادبی موجود است اما آنطور نیست که باطل کننده همه چیزهای دیگر است. اینطور نیست که اگر مدرن آمد باطل السحر همه آنچه پیش از خودش بوده، است. در نقد این هست که بگوییم این کار، کار نو و تازه ای نیست و تکرار هنجارهای گذشته است و در خودش درجا زده است. اینگونه نیست که اگر کسی موفق بود و مشهور شد، الگو و معیار بشود. به نظر من هر شاعری که غزل می گوید کمک می کند به گستردگی شعر پارسی و وسیع شدن دامنه انتخاب های شاعر. این گونه نیست که آمدن غزل جدید غزل های قبل را از میدان به در کرده باشد.
در صفحه 22 کتاب این بیت به نظرم کل حرف این کتاب است:
وا کن به رویش پلکی آغوش تماشا را
تا او تماشای تو را آغوش بگشاید
به نظرم این حرفی است که شاعر در کل کتاب می گوید. در واقع شهود را می خواهد بگوید، هم خود شهود و هم محرومیت از شهود را. اسم کتاب هم همین نکته را می گوید لحظه های بی ملاحظه. در بی ملاحظه استعاره ای ست. بی ملاحظه، هم یعنی ندیدن و هم یعنی گذر بی رحمانه زمان. شهود و محرومیت از شهود.
شکارسری در قسمت دوم سخنان خود ادامه داد:
راجع به صحبت های آقای اکبری باید عرض کنم که به دو شیوه می شود صحبت کرد یکی دریافت نیما از نوشته های او یعنی آنچه که در ارزش احساسات آمده و ... که سلبی نیست. شاعر همیشه آنچه را که می گوید انجام نمی دهد چه بهتر که به آثارش مراجعه کنیم. آن موقع خواهید دید که یک روند کاملا معنادار از فاصله گرفتن از موسیقی شعر سنتی به سمت موسیقی شعر نیمایی هست که فاصله ها کم می شود قافیه ها کم می شود و... که هر چه به انتهای شعرهای نیما نزدیک می شویم تازه شعر نیمایی با انتظارات مورد نظر خود نیما ظهور می کند.
ترانگی، فرهنگ و زبان محاوره، ویژگی های ترانه های اردستانی ست
شکارسری در ادامه با اشاره به ترانه های اردستانی افزود:
در ترانه های این کتاب یک رویکرد کاملا متفاوت به زبان و موضوع نسبت به غزل ها می بینیم. وقتی به رباعی ها هم می رسیم باز همین طور است و رویکرد متفاوتی نسبت به غزل دارند. برخورد شهودی در غزل و رباعی ها وجود دارد، اما در ترانه ها متفاوت است. به نظرم ترانه ها موفق ترین بخش این مجموعه هستند، به این خاطر که بدیع اند و بداعتشان جلب توجه می کند. در اینجا با هماهنگی و هارمونی بیشتری در بیت ها رو به رو هستیم و فضای ترانه ها یکدست تر است. نمونه اعلای ترانه های این کتاب شعر «لحظه شماری» است. ترانگی در این شعرها خیلی بارز است یعنی برخورداری از نوعی فرهنگ محاوره است نه صرفا زبان محاوره. اینجا شما هم شعر محاوره دارید و هم برخورداری از فرهنگ محاوره را دارید. این ترانه ها، بی تردید شعر است یعنی صور خیال دارد و فقط انعکاس جهان بیرون نیست، شعر است. دوم اینکه از زبان محاوره برخوردار اند. سوم اینکه فرهنگ محاوره هم همراه این ها هست. از ترانگی برخوردار است ولی لزوما اجرای موسیقی بر آن ها و آهنگ گذاری بر آن ها خیلی ساده نیست. در برخی از ترانه ها گاهی بین ابیات فراز به وجود می آید و نگاه محاوره ای شاعر محو می شود و شاعر از فرهنگ محاوره فراتر می رود. در واقع آن نگاه غزل سرای شاعر ورود پیدا می کند و شاعر فراتر از ترانه می رود. ولی در کل کلیت ترانه ها خوب است.
رباعی های اردستانی در تراز اول رباعی معاصر جای دارند
رباعی های این مجموعه به نظرم موفق است زیرا برخلاف رباعی سرایان امروز که توجه شان به بیت دوم است، شاعر از کنار بیت اول بی اعتنا رد نشده است و ساختار متحدی به دو بیت در رباعی بخشیده است. بیت اول بی تردید نقش در ساختار کلی و تاثیر قوی تر بیت دوم دارد. از این منظر در بین رباعی های این سال ها، به شهادت این کتاب اگر به لحاظ کمی رباعی سرای حرفه ای نباشد به لحاظ کیفی می تواند پهلو به پهلوی رباعی سرایان خوب این سال ها مثل آقای عرفان پور یا دوستان دیگر بزند. از این منظر گزینش رباعی ها خیلی خوب بوده و پیوستگی ابیات را خیلی خوب رعایت کرده است اما رویکرد کلی گو و شهود گرایانه را همچنان دارد.
فانوس به دستان جهنم بودند
در کسوت دین کفر مسلم بودند
ما از علی و عدل علی می گفتیم
غافل که جماعت ابن ملجم بودند
در طول تاریخ این رباعی جواب می دهد. همیشه تاریخ اینگونه بوده است. نگاه شاعر به جهان کلی گو است و
حرف هایی که شاعر در این رباعی ها می زند با رویکرد کلی گو است. این کتاب به عنوان یک کتاب اول می تواند ما را امیدوار کند که در آینده یک ترانه سرای خوب، یک رباعی سرای خوب و... می بینیم.
برعکس فضای غمناک کتاب های این روزگار، این کتاب مملو از شعرهای شاد و زنده است
به دعوت مجری برنامه، علی داوودی نیز دقایقی در مورد این مجموعه شعر سخن گفت:
اولین مساله مقوله ی عشق است که به نظرم عشق نمودار ترسیم وضعیت انسان در هر روزگار و دوره ای ست. یکی از ابزاری که بخواهیم انسان را در هر دوره ای تعریف کنیم نگاهش به عشق و مقوله آن است که انسان همیشه با آن درگیر است. در این کتاب آقای اردستانی این نکته را محور قرار داده است. یک وجه تمایز کلان این است که ما به وسیله سلیقه مخاطب به سمت ادبیت زدایی می رویم و صراحت بیشتر هم در معنا و هم در زبان. این کتاب اما رویکرد خیلی دورنی تر و شخصی تری دارد و درگیری شاعر با مساله عشق بیشتر برای شناخت خود و جهانش است. جدا از این مساله همه شعرهای شاعر درونی نیستند شعرهای عام و اجتماعی هم دارد. اینکه شاعر جسارت کرده در این روزگار صریح، عالم درونی خودش را بیان کرده است، جزو امتیازات مساله طرح عشق در این کتاب است. نسبت شعرها هم باهم متفاوت است و همه کتاب در یک سطح نیست. این کتاب نخستین تجربه های شاعر است و من وقتی شعرهای بعد از این کتاب را از ایشان شنیدم امیدوار شدم که مبین اردستانی یک غزل سرا بشود تا یک نیمایی سرا.
این کتاب شعرهای شاد و زنده زیاد دارد برعکس فضای غمگین کتاب های این روزگار. شعرهای مذهبی برجسته و خوبی هم دارد. نظر من هم این است که مبین اردستانی در ترانه ها شاعر دیگری است و یک شاعر به روزتر و نوتری است ولی در نهایت چکیده این کتاب در غزل هاست. ما در رباعی ها با حکیمی مواجه هستیم که بیشتر نکته می گوید در نیمایی ها هم تقریبا همینطور است و ملاحظه کرده است شاعر و با حتیاط و دقت کامل صحبت می کند. شاعر در شعرهای ترانه شخصیتی آزاد دارد و تجربه های انسان امروزی است اما در غزل ها وابستگی اش به عالم شعر و سنت شعری بیشتر است.
امینی نیز در قسمت دوم سخنانش افزود:
این نکته ای که درباره منتقدان گفتم واقعا هست. تصورات غلطی درباره شعر امروز، شعر خوب، شعر مطلوب وجود دارد، برفرض یکی از غلط های بسیار متداول این است که غزل امروز باید انسجام عمودی داشته باشد و اگر ابیات استقلال نسبی داشتند دیگر غزل امروز نیست. این اشتباه است. دو نوع غزل هست و از گذشته و از دوره رودکی دو نوع غزل بوده است. یک نوع وابسته بهم و یک نوع ابیات مستقل نسبی. منتقد ادبی می تواند بگوید من دوست دارم این گونه باشد یا اگر این گونه باشد بهتر است اما نمی تواند بگوید اگر کسی غزلی گفت که استقلال ابیات داشت دیگر غزل امروز نیست. این از کجا می آید یک دفعه؟ هر کسی متاسفانه پسند خودش را جایگزین معیارهای ادبی می کند. به نظر من کل شعرهای این کتاب را می شود اینطور تفسیر کرد که شاعر برایش شهود، یعنی دیدن سویه پنهان هستی در مصادیق و مشهودات این عالم مهمترین حرف بوده است. آن هایی که به آن دسترسی دارند یا آن هایی که محروم اند. مثلا شعر «عقربه» محرومیت از شهود است درباره غفلت انسان است. صفحه 82 کتاب دو شعر درباره برف است که به جزئیات نگاه کرده است اما برای او برف هم اشارتی است برای شهود. گذشتگان ما می گفتند که در عالم اشاراتی است. اشارت یعنی سخن گفتن بدون استفاده از کلمات یعنی بیان مقصود بدون استفاده از کلمات. باریدن برف برای شاعر یکی از مصادیق شهود است.
ای دیدن تو طلوع دلتنگی ها
خندیدن تو صبح هماهنگی ها
ای برف ببار بر سراپای وجود
دل خسته ام از هزار و یکرنگی ها
باریدن برف عالم را که عالم کثرت است، رنگی از وحدت می زند. به نظر من شعرهای این کتاب ناگهان، ناآشنا، ناهمسان و در عین حال صمیمی و بی نقاب هستند. هر شعری را که می خوانیم با بعدی متفاوت است با وجودی که از یک چیز صحبت می کند اما از نظر زبان و بیان و نوع نگاه متفاوت است. شعر منتظره نیست که بگوییم این شعر را خواندیم زبان شاعر را فهمیدیم و از خواندن بقیه بی نیاز می شویم. زیرا کسی که در جستجوی سویه پنهان جهان است دائما با این مواجه است. درست است که دستگاه فکری منسجم دارد اما شاعر جستجوگر است و هر اتفاقی برای او دریچه ای است به آن سویی که می خواهد برود. ایهام و حسن تعلیل برای ابراز قدرت شاعری نیامده است بلکه بخشی از اشاراتی است که شاعر در زبان و بیان با آن مواجه شده است. صفحه 14 نمونه ایهام:
مرگ
ناگهان
در پی من است
مثل روز روشن است
مرگ
صفحه بندی هم تعمدی بوده است این چنین نوشتن. این با کلام حضرت علی (ع) هم اشاره دارد که : «کفی بالموت واعظا» مرگ برای تربیت انسان کافی است. مثل روز روشن است، ایهام نحوی دارد. حسن تعلیل ها بسیار درخشان است و موارد بسیاری هست از اشارات به آیات و احادیث و جملات. حسن تعلیل ها بسیار درخشان است. صفحه 69
خیال کردن که اینجا قحط نوره
خیال ابر سسته، پاره پاره س
بذار ظلمت با تاریکی ببنده
خودش میدونه شب، صبح ستاره س
اگر شب هم این شب عالم وزندان این عالم باشد، که از منظر شاعر همینطور است، اشاره به احادیث و تعلیمات دینی دارد. از این دست اشارات در این کتاب بسیار است که به صورت پنهان و دور از چشم است. صفحه 16 به نظرم کل شعر خبر تلمیح است. هم خود خبر که نباء عظیم است و هم اینکه بی خیبر برخیز : «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا».
شعر صفحه 32 هم طنز خوبی دارد:
جز خواب وفا کسی به یاد تو نبود
جز خار جفا کسی به پایت ننشست
غزل «امتحان» هم یکی از غزل های خوب و درخشان این کتاب است. کل این غزل طنز است با اینکه مرثیه است اما طنز هم هست. این پیوند دادن مرثیه و طنز خیلی خوب انجام شده است:
با دو چشم تر آمدند این قوم
که بیا دیگر! آمدند این قوم
گفته بودی که یار می خواهی
یارهایی سرآمدند این قوم
....
صفحه 94 و 95 هر دو رباعی طنز هستند :
دی شیخ چراغ خسته ی ایمان را
برداشت برانداز کند یاران را
پس غصه مخور نشانمان خواهد داد
روزی پیدا کند اگر انسان را
اشاره به این حکایت دارد که روزی دزدی به خانه درویشی می رود برای دزدی، درویش چیزی نداشته است.بچه درویش بیدار می شود و گریه می کند درویش می گوید گریه نکن عمو می گردد اگر چیزی بود به ما هم می دهد. اشاره به این است که در این عالم کسی نیست و خالی است. رباعی صفحه 95 طنز موقعیت است :
اینان دل سنگ و دست نرمی دارند
دم سردند و زبان گرمی دارند
آن سکه که بر مرده ای انداخته اند
روزی دوباره خودشان بر می دارند
مبین اردستانی در پایان این جلسه، با تشکر از منتقدان و حاضران، غزلی را تقدیم کرد:
پیچیده اسم من همه جا با تو بوده ام
من با تو بوده ام همه جا یا تو بوده ام؟
تنهایی مرا تو در این عکس ها ببین
تنها تو بوده ام من تنها تو بوده ام
هی روزهای پشت سرم را ورق نزن
در لحظه لحظه لحظه آن ها تو بوده ام
در خواب ناز پیشتر از خلقت جهان
ای بهترین تجسم رویا تو بوده ام
از چشم تو جهان غزلی عاشقانه است
خوشبخت من که وقت تماشا تو بوده ام
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.
چهارشنبه, 27 اردیبهشت,1402