به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو شهید عشق تو را نیست خون بها جز تو
بهجز وصال تو هیچ از خدا نخواستهایم که حاجتی نتوان خواست از خدا جز تو
خدای می نپذیرد دعای قومی را که مدعا طلبیدند از دعا جز تو
مریض عشق تو را حاجتی به عیسی نیست که کس نمیکند این درد را دوا جز تو
کجا شکایت بی مهریت توانم برد که هیچکس ننهادهست این بنا جز تو
فغان اگر ندهی داد ما گدایان را که پادشاه نباشد به شهر ما جز تو
مرنج اگر بر بیگانه داوری ببریم که آشنا نخورد خون آشنا جز تو
دلا هزار بلا در ولای او دیدی کسی صبور ندیدم در این بلا جز تو
فروغی از رخ آن مه گرت فروغ دهند به آفتاب نبخشد کسی ضیا جز تو
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز