موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

واقعاً نعلین‌های مکاشفه آلبالویی است؟ | یادداشتی از محمدقائم خانی

10 آذر 1397 11:39 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای
واقعاً نعلین‌های مکاشفه آلبالویی است؟ | یادداشتی از محمدقائم خانی

شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری فارس: داستان نعلین‌های آلبالویی از مجموعۀ «نعلین‌های آلبالویی» یک روایت کامل از موضوعی غریب است؛ نه از آن جهت که آقای نورمحمدزاده خیلی پیام خاصی را به مخاطب برساند، یا آنکه تکنیک عجیبی را به عالم ادبیات هدیه داده باشد، بلکه به خاطر هماهنگی فرم با مضمون داستان و یک‌ریختی آن. بهتر است برویم سراغ فرم و از آنجا نقبی به محتوا بزنیم:

در داستان چند بار نام شیخاب برده می‌شود و دربارۀ او حرف‌هایی زده می‌شود و البته داستان خالی از او نمی‌ماند و حضورش در برحه‌ای، بخش اصلی داستان را می‌سازد. ولی نکتۀ مهم این است که شخصیت‌پردازی او نه از لحظۀ ورود به صحنه، که از صفحۀ اول داستان آغاز شده است. جملاتی که دربارۀ او گفته می‌شود، ما را با شخصیتی خاص آشنا می‌کند؛ شخصیتی که نیست، اما حضورش را برخی احساس می‌کنند. اصلاً صحبت مردم دربارۀ اثر و حضور اوست، هرچند غایب است. همین دوگانگی باعث می‌شود ذهن مخاطب مدام با آن شخصیت ور برود و چیزهایی از او در ذهن خود بسازد. این درگیری آن‌قدر ادامه پیدا می‌کند که با ورود شیخاب، ضربه‌ای ناگهانی به مخاطب وارد می‌شود و حضور او احساس می‌شود؛ یعنی شخصیت‌پردازی شیخاب چیزی فراتر از بیان و نمایش است. داستان از ابتدا دربارۀ شیخاب صحبت می‌کند و در صحنه‌ای او را نمایش می‌دهد. ولی کار اصلی شخصیت‌پردازی را نه آن بیان انجام می‌دهد، و نه این نمایش؛ کار اصلی را همان حضوری انجام می‌دهد که هم شخصیت‌های داستان احساسش می‌کنند و هم خوانندۀ داستان. این حضور است که بیان و نمایش را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و شخصیت شیخاب را در ذهن ما حک می‌کند. این شبیه کاری است که جویس معتقد بود نویسنده باید انجام دهد و این نقطه‌ای است که داستان باید به آن برسد، یعنی تجلی. حضور شیخاب در داستان «نعلین‌های آلبالویی» صرف نمایش نیست، بلکه تجلی کسی است که از ابتدا حضور داشته، اما از چشمان راوی غایب بوده است و این نحوۀ شخصیت‌پردازی فرم را به کمال می‌رساند؛ چراکه همه‌چیز را تحت‌الشعاع نقطۀ تجلی قرار می‌دهد.

از نظر محتوا هم مضمون داستان دقیقاً به همین اشاره دارد. داستان دربارۀ تجلی است و البته روایت‌ها و تفسیرهایی که به دنبال آن می‌آید. داستان دربارۀ آن چیزی است که ظاهراً به گذشته پیوسته و از نظر چشمان امروزین ما، محکوم به نیستی است. داستان دربارۀ حضور است، هرچند درک نشود. چه در ماجرای داستانی شخصیت‌های فعلی، چه در قصۀ شیخاب و چه در مطلب مربوط به ابراهیم خلیل، همه‌جا چیزی پی گرفته می‌شود که نیست، ولی درواقع هست و درک نمی‌شود. اما این مستوری همیشگی نیست. در برجه‌هایی و در مکان‌هایی، این حضور متجلی می‌شود و خود را نشان می‌دهد. این نمایش از جنسی دیگر است و در قامتی خاص، اما هست و هرازگاهی برای فردی به شهود درمی‌آید تا با روایت و تفسیر او، همه متوجه تجلی و درنتیجه اصل حضور شوند و عهدی را با پنهانی‌ترین چیزهای وجود خود، یاد آورند. در این نقطۀ تجلی است که محتوا در فرم متجلی می‌شود و کاملاً عیان می‌گردد. محتوا همیشه هست، از همان ابتدا، از زمانی که هنوز داستانی نبوده، تا وقتی که داستان کامل شود و متن نهایی در اختیار خواننده قرار گیرد، محتوا همیشه هست و در قامت فرم هم هست، اما تا وقتی که توسط خواننده خوانده نشود و تفسیر نگردد، از چشم او و دیگران پنهان می‌ماند. این است که باید «نعلین‌های آلبالویی» را اثری عمیقاً داستانی به حساب آورد؛ چون خود مضمون تجلی را به تجلی می‌کشاند و خود محتوا را (که اساساً غایب است) روایت می‌کند. می‌توان نوشتن چنین داستانی را به آقای نورمحمدزاده تبریک گفت و مهم‌تر از این که، آن را بیش از یک بار با دقت و از سر تأمل خواند و به نعلین‌های آلبالویی و شاخ بز و همۀ تجلیات مکاشفه فکر کرد. مثلاً به این که چرا نعلین‌های مکاشفه برای نویسنده آلبالویی است؟ من که هنوز جوابی برای این سؤال پیدا نکرده‌ام.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • واقعاً نعلین‌های مکاشفه آلبالویی است؟ | یادداشتی از محمدقائم خانی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.