شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ قدس: بینقابی مجموعهاشعار عاشقانه، آیینی و حکمتآمیز آقای حمید درویشی است که مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب آن را منتشر کرده است.
این مجموعه شامل دو فصل و دربرگیرندۀ 20 غزل و 54 رباعی است که اشعار آغازین کتاب غزلهایی با مضامین عاشقانه و اعتراضی دارد که نهایتاً به رباعیهای عاشقانه، پندآموز و اعتراضی ختم میشود.
بیشک عنصر زیبایی در شعر با تصویرسازی، انتخاب کلمات، موسیقی، خیالپردازی، اندیشه، نحوۀ همنشینی در ساخت کلی شعر نمود پیدا میکند و وحید درویشی با این دستمایهها و ابزارها در مجموعۀبینقابی هنرنمایی میکند.
حمید درویشی در زمینۀ محتوای اشعار سعی کرده است که در کنار غزلهای عاطفی و عاشقانه و حسبرانگیز به عنصر محتوانگاری و معناگرایی نیز توجه کند تا بتواند در آیینۀ شعر، ابعاد تأملبرانگیز هستی و زیستن را به مخاطبانش نشان دهد و با جانمایۀ شعر به مفاهیم رایج جامعه غنای بیشتری ببخشد. در این مجموعه مخاطب میتواند تصویر واضح و روشنی از افکار خود داشته باشد و بتواند بین آنچه که میاندیشد و آنچه که در نگاه و ذهن و اندیشۀ مردم میگذرد، پیوند برقرار نماید و بهروشنی موضع شاعر را بداند، بهخصوص وقتی با جدیت به طنازی میگراید.
با یاد تو بارها تصادف کردهست / دلتنگی من در این خیابان شلوغ
گل من! خوی تو با خار یکیست
هدف او در کنار آفرینش اشعار عاشقانه، ارائۀ مفاهیم متعالی اخلاقی و ارزشهای ویژۀ انسانی نیز بوده است و عنصر زیبایی و زیباسازی را در ایجاد مفاهیم نادیده نگرفته است. تصویرهایی که در اشعار حمید درویشی موج میزند، روایتگر جرأتمندی و صداقت شاعر در بیپرده سرودن است، چنانچه از نام مجموعه پیداست توجه به اندیشهمحور بودن و ساختار اعتراضی به دور از رنگ و ریا در مجموعۀ بینقابی نمود عینی دارد.
شاعر در بخش رباعی بسیار معترض است و زبان اعتراض او از زبان عاشقانهاش بیشتر به چشم میآید و با نگاه معترض به عیار شعر مجموعۀ بینقابی افزوده است. ابیاتی که منتقدانه و جدی به جامعۀ امروز نگاه کرده است، از نقاط اوج کار اوست. او در شعر اعتراضی در نقش شاعری که عصیان میکند حاضر میشود.
یکی از ترفندهای او دستیابی به زبان سهل و ممتنع است؛ یعنی در حالتی که اجزای کلام بسیار معمولی در جای خود نشستهاند، اما رستاخیزی در دل بیت ایجاد میکنند.
با راستی شراب از انکار مگو
با مرد کفنپوش ز پیکار مگو
یک عمر به دوش برده ام دارم را
با شاعر اعتراض از دار نگو
نه دولت عدل در عمل کاری کرد
نه دولت تدبیر تو را یاری کرد
نادان اگرچه نان را از دست ما گرفتهست
نتواند این قلم را از دست ما بگیرد
نه زاهد از شراب روگردانم
نه کافر از کتاب روگردانم
من ظاهر و باطنم همین است همین
خوبم، بدم از نقاب روگردانم
هرچند که مست بودن اینجا جرم است
گفتند به ما که هوشیاری ممنوع
با توجه به محسنات و فضایل این مجموعه گاهی احساس میشود که مؤلف از اهمیت موسیقایی و ارتباط معنایی در شعر و و انتخاب کلمه مناسب دچار سستی شده است.
کو گنج که رنج را بشوید ببرد
چه خوب، چه بد، به خویش چشمی بگشای
نه زاهد از شراب روگردانم
چه شیخ شویم و گبر، چه شاه و گدا
که پرپر شد گل جوان برگ به برگ
بنشین تو در آغوش پدر تا که بگویم
از زندگی و پند بپرهیز و نپرهیز
با عشق تو پرواز کنم از بنبست
گاهی فقدان نسبت و زنجیرۀ قدرتمند میان اجزای یک بیت کاملاً مشخص است و همین وسواس نداشتن به از دست رفتن انسجام کلام میانجامد. از چنین شاعر توانمندی بعید به نظر میرسد بهراحتی حضور هر کلمه یا هر تصویری را در بیتهای خود بپذیرد. نیما در اینباره به نکتۀ ظریفی اشاره میکند: «هنر در بهجا گذاشتن هر خشت است، نه فقط به کار بردن خشت»
اشعار مذهبی و عاشقانۀ او به اندازۀ اشعار اعتراضیاش گیرا و غافلگیرکننده نیستند و گاهی احساس میشود که دست شاعر برای ادامه دادن پر نیست و با پیروی از قافیه و ردیف، محتوا و عاطفه میسازد. شاید این به دلیل بهرهگیری اندک شاعر از اشارتهای پنهان میراث فرهنگی، متون کهن، افسانهها، اصطلاحات، ضربالمثلها و فرهنگ عامه است. بهرهگیری از این اشارتهای پنهان، نوعی درگیری ذهنی ایجاد میکند و برای مخاطب شعر لذت به وجود میآورد. تنوع در عناصر و مضامین بیشتری برای غزلهای عاشقانه، لذت توأم با شگفتی و شگفتی توأم با لذت به کشفهای حیرتآفرین و آشناییزدایی شاعر نیازمند است که بهتر است شاعر این رخنه را پر کند و این ترکهای نازک را بگیرد.
در بعضی از غزلها گاهی مصراع دوم ابیات دچار رهاشدگی میشوند و شاعر دچار پراکندگی در سخن میشود. انگار نمیتواند محتوای غیرمنتظره و یا شگفتآفرین و تاثیرگذاری مصراع اول را پوشش دهد و تصویری نامأنوس در مصراع دوم ایجاد میشود که باعث پیچیدگی مضامین و تصویرها و تغییر دمادم و پیوستۀ فضا میشود.
هر ملکی اعتبارش در دست کارگرهاست
رخسار هر درختی با برگها بگیرد.
با توجه به آنچه گفته شد، نظام بلاغی مجموعۀ بینقابی مبتنی بر صراحت و عصیان شاعر است و با این رباعی عاشقانه میشکنم و خرد میکنم سخن را:
شوریدۀ شب بیا شرابی بزنیم
بر چهرۀ غصهها نقابی بزنیم
شیرین من ای کاش که تلخی نکنی
با بوسه بیا حرف حسابی بزنیم