با حضور افسانه غیاثوند و میلاد عرفان پور و شعرخوانی لیلا حسیننیا
مشروح دوازدهمین «ماهشعر» آفتابگردانها در شهرستان ادب
09 دی 1397
21:52 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 2 رای
شهرستان ادب: دوازدهمین جلسه ماهشعر شاعران عضو آفتابگردانها با حضور افسانه غیاثوند و میلاد عرفانپور و همچنین شعرخوانی لیلا حسیننیا و شاعران آفتابگردانها و نقد و بررسی کتاب «مرا صدا کردی؟» یکشنبه بیست و پنجم آذرماه در مؤسسه شهرستان ادب برگزار شد.
اجرای این جلسه برعهدۀ میلاد عرفانپور بود. به دعوت مجری کارشناس دوازدهمین ماهشعر آفتابگردانها، لیلا علیزاده از تهران و عضو دورۀ هفتم آفتابگردانها، پشت تریبون برای شعرخوانی حاضر شد. علیزاده غزلی با مطلع زیر خواند:
امروز یک خرابه و دیروز خانه بود
آوار شکل تازۀ این آشیانه بود
حسین رضاییان عضو دورۀ دوم آفتابگردانها از شهر تهران، شاعر بعدی جلسه بود که شعری طنز خواند:
هرچه گفتم نه بگو اول که من راضیترم
در مقام خواستن اصرار خیلی بهتر است
هر چه میگویی بگو اخراجم از بازی نکن
داوری با دادن اخطار خیلی بهتر است
رد شو گاهی از خود و در آیینه من را ببین
ای گل زیبای من ایثار خیلی بهتر است
میلاد عرفانپور در بارۀ این شعر طنز گفت که قافیههای خوبی استفاده شده بودند، اما دربعضی ابیات، ردیف «خیلی بهتر است» خوش ننشسته بود؛ ولی با این وجود، درکل خیلی خوب و روان پیش رفته بود و در شعر از زبان هم تر و تازهای استفاده شده بود.
خانم افسانه غیاثوند دربارۀ این شعر افزودند: شعر خوبی بود. به نظرم بهتر است از بعضی بیتها صرف نظر کنید تا پتانسیل شعر را در حجم بالای کلمات نگه دارد تا شدت و اثر بیشتری داشته باشد؛ مثل بیت چاپار یا ایثار. بیت قاسم افشار را میتوانید حذف کنید. فراوانی قافیه به نظرم همیشه برای شعر امتیاز نیست، گاهی آفت است. دو کلمۀ پولدار و آمپول از وزن خارج است و رعایت شود بهتر است. درکل این شعر طنز لذت بخش بود.
از جمله برنامههای ویژه جلسات ماهشعر، بررسی آثار چاپ شدۀ آفتابگردانهای ادوار مختلف است. در دوازدهمین ماهشعر، به بررسی مجموعهشعر «مرا صدا کردی» سرودۀ لیلا حسیننیا، شاعر تبریزی، پرداخته شد. این مجموعهشعر، در سال 1397 از سوی انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده و در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران رونمایی شد. در این قسمت از برنامه از حسیننیا دعوت شد تا برای جمع حاضر شعر بخواند.
حسیننیا صحبتهای خود را با غزلی آغاز کرد. این غزل، از سرودههای دکتر رضا شیبانی بود.
سردم نمیشد اینهمه تبریز اگر بودی
تبریز اگر بودی و با من نیز اگر بودی
اینقدر این ویرانه روحم را نمیافسرد
نزدیکم ای آغوش شورانگیز اگر بودی
اینقدر در رگهای من حسرت نمیجوشید
برسفرهام ای ساغر لبریز اگر بودی
من بیگمان با عشق چیز دیگری بودم
ای فاصله! ای فاصله، ناچیز اگر بودی
حسیننیا بعد از اهدای سلام و ابراز خرسندی از حضور خودش در جلسه ماهشعر، از خدمات مؤسسۀ شهرستان ادب به شاعران جوان آفتابگردان تشکر و قدردانی کرد و در ادامه چند غزل از مجموعهشعر «مرا صدا کردی» تقدیم حاضرین نمود.
غزل اول:
با من چه بضاعت به جر این یک دو قلم شعر
هر صبح و شب و خوب و بد و شادی و غم شعر
در غربت تبریز غزلخیز مرا یافت
در جان من افتاد چنان رعشه به بم شعر
تا جان و دلم در غزلی تازه بسوزد
در آتش من باز بدم باز بدم شعر
جز واژه که کم دارم و جز عذر که بسیار
تشویش ندارم چه زیاد است و چه کم شعر
از مکنت دنیا چه بخواهم که ندارم
هم درد و غمی دارم و هم عشقی و هم شعر
ای وای از آن روز که با من ننشینی
ای بند دلم بند دلم بند دلم شعر
غزل دوم:
در چشم تو همیشه غمی سنگین
در چشم تو همیشه عزا برپاست
حسی در آن دو مردمک لرزان
حرفی در آن نگاه جنونافزاست
انگار چشمهای تو میخواهند
از روزهای رفته بگویندم
حرفی نمیزنی و سکوتت تلخ
اما نگاه ملتهبت گویاست
تلفیقی از جنونی و آرامش
ترکیبی از شکستی و پیروزی
آرامش و تلاطم چشمانت
مانند حال منقلب دریاست
بنگر به چشمهای من و یکبار
بشنو صدای خستۀ روحم را
شاید تو راز چشم مرا خواندی
شاید هرآنچه خواستهای اینجاست
بنشین دمی مقابل من بنشین
بنگر به چشمهای من و دریاب
مجنون نشسته پیش نگاه تو
هرچند نام کوچک او لیلاست
حسیننیا در ادامۀ شعر جدیدی که بعد از کتاب سروده شده را نیز تقدیم کرد:
آنکه این چنین به تاخت میرود
بیست و پنج سالگی است
زیر بار دردها و رنجها در عطش
در گذار روزمرگی
آنچه میشود هدر
بیست و پنج سالگی است
آنکه میرود پر از غم وطن
پر از غرور پایمال
آنکه هر دقیقهاش در انتظار اخت دیگری است
بیست و پنج سالگی است
روزهای نوجوانی و جوانیام
در غم چه میشود که میرسد گذشت
روزهای شادیام به سوگ آرزو نشست
آی آنکه بر فراز ابرها نشستهای
آنکه روز و ماه و سال ما به دست توست
بر جواب ذهن کنجکاو من بگو
کی کجا دوباره بیست و پنج ساله میشوم
و غزلی دیگر از حسین نیا:
تو آفریده شدی تا به عشق جان بدهی
به این کبوتر پربسته آسمان بدهی
به من که رانده شدم از بهشت و از دوزخ
تو در میان دو بازوی خود امان بدهی
بگیر دست مرا آشنای دیرینم
تو آمدی که من راه را نشان بدهی
بخند بلکه در این روزگار عسرت و یأس
به جان خسته و بیتاب من توان بدهی
هنور میشود از عشق قصه گفت و شنید
اگر تو جان دوباره به داستان بدهی
در ادامه خانم حسیننیا شعری از همسر خود، فرشید باغشمال، که او نیز از اعضای آفتابگردانهای مؤسسه شهرستان ادب بوده، قرائت کرد. این شعر به میرزاتقیخان امیرکبیر تقدیم شده بود.
زیباست زیباست اما هر چهار فصلش خزان است
باغی که خون امیری در ریشههایش روان است
باغی چنین سرد و عریان در هایوهوی کلاغان
پیکی رسیده ز تهران هنگامهای در میان است
خون شرف قطرهقطره از دستهای تو رفته
دیگر چه امید بر این آزادی نیمهجان است
آن سوی پرچین این باغ سگهای ولگرد قاجار
با بوی خون سر رسیدند دعوا سر استخوان است
بعد از تو این ملک خسته است پشت سیاست شکسته است
جلاد خونریز دیروز این روزها نوحهخوان است
آن را که بر جان میهن غداره از رو کشیده
دیگر چه فرقی است این خاک تبریز یا اصفهان است
از جویبارش دمادم خون امیران گذشته
بیداد خون و خزان است این باغ ایرانمان است
«مرا صدا کردی» کتابی شاخص در شعر جوان
عرفانپور بعد از شعرخوانی سرکار خانم حسیننیا بیان داشتند که: کتاب «مرا صدا کردی» یکی از کتابهای خوب و شاخص و آبرومند شعر جوان، بهخصوص در حوزۀ بانوان در سالهای اخیر، است. کسی که شعرهای این کتاب را بخواند میتواند بر این مدعا صحه بگذارد.
در ادامه خانم غیاثوند دربارۀ کتاب «مرا صدا کردی» بیان داشتند که: کتاب ایشان خوب است و یکی از علتهای خوب بودنشف همانطور که خود خانم حسیننیا بیان فرموند، این است که مؤسسۀ شهرستان ادب این اثر را چاپ کرده است؛ دقت نظرها و تلاشهای مؤسسه شهرستان ادب بخش زیادی از کار ما را راحت میکند. زیرا با دقت بالا شعرها را چاپ میکنند و از این جهت بسیار خرسندیم که مؤسسه شهرستان ادب مثل سایر انتشاراتیها عمل نمیکند. بسیاری از غزلهای این کتاب خیلی خوب است. به نظرم برای عنوان کتاب از جملههای انشایی یا پرسشی استفاده نکنیم، بهتر است. در این موارد میتوانیم از انتشارات کمک بگیریم. ما از اطراف و جامعه و فضایی که در آن زندگی میکنیم، حسهای منفی زیادی میگیریم، ولی میتوانیم این حسها را تعدیل کنیم و به عنوان یک شاعر میتوانیم مثل پردازشگر عمل کنیم. این حسهای منفی را دریافت کنیم و تغییراتی رویشان انجام دهیم و برونداد مثبتتری داشته باشیم. تقریباً نیمی از موضوعات کتاب حول محور غم هست و فکر میکنم نگاه شاعر نیاز به اندکی ترمیم و تعدیل در این زمینه دارد. شاعر در دو جایگاه نمیتواند نقاب بزند و دروغ بگوید و اگر هم دروغ بگوید، تأثیری ندارد یکی در شعر شاد و دیگری در شعر غمگین و نمیتوانیم بگوییم یک شاعری شعر شاد بگوید و دیگری غمگین بگوید. اما حداقل از پرداختن به غمهای دم دستی و بیانشده بپرهیزیم و غمهای متعالی مد نظر باشد.
مورد دیگری که به نظرم آمد استفادۀ خانم حسیننیا از تضمین بود؛ ما با هدفی تضمین را در شعر به کار میبریم. فقط صنعتگری صرف نیست یا فقط توسل به نام بزرگان نیست. از تضمین استفاده میکنیم برای تقویت یک مفهوم در شعر و هم اینکه یک منفعت دوسویه ببریم؛ هم خودمان از متنی که تنظیم میکنیم و هم متنی که از آن تضمین را میگیریم و البته شرایطی هم دارد مثل کمال اتصال، یعنی اگر بیت را میآوریم باید چفت و بست خوبی با بیت خودمان برقرار کنیم. یک جاهایی هم شاعر تضمین را به کار برده است، ولی به کهنگی زبان منتهی شده است و من توصیه میکنم به شاعران در صورت ضرورت به سراغ تضمین بروند؛ چون این آرایهها قرار است به خدمت زیبایی شعر دربیایند و اگر در غیر این صورت باشد، نقض غرض است.
کتابی بسیار خوب از شاعری جوان
افسانه غیاثوند در ادامۀ صحبتهایش در مورد مجموعهشعر «مرا صدا کردی» افزود: کتاب خیلی خوبی بود و شعرهایی بودند که از لحاظ زبانی محکم هستند و نشان نمیدهند که شاعری جوان آنها را سروده است. بعضی از غزلها شگفتآور بودند و عالی. انسجام طولی بر محور عمودی شعرها خوب بود و انشاءالله برای کتابهای بعدی بهتر میشود. شعرهای خوب شاعران باعث میشود توقع ما از آنها بالا برود. یکسری تسامحات زبانی داشتند که بهراحتی میتوانند برطرف شوند. در برخی اشعار نیز ضعف تألیفهایی به چشم میخورد. برخی ترکیبهای استفاده شده در کتاب به خوبی استفاده شدهاند؛ مثلاً ترکیب «با تو چه رفته است» خیلی زیباست. ترکیبی که در صفحۀ 27 به کار بردهاند و نوعی ایهام تبادل دارد، خیلی زیبا بیان شده است. وقتی شاعر میتواند چنین استفادهای از موقعیتهای زیباییآفرین بکند، خیلی نباید پرهیز کند یا دچار درشتگویی شود. صفحه 33
در غربت تبریز غزلخیز مرا یافت
در جان من افتاد چنان رعشه به بم شعر
این بهمریختگی ترتیب و عناصر شعر باعث شده است که یک تعلیق معنایی ناخوشایند به وجود بیاید. در صفحۀ 55
دیریست ره عشق ندیده است رهرویی
باید تکاند از تن این جاده گرد را
به نظرم رابطه و انسجامی که بین گرد و تکاند هست، شاعر را به یک منطق اشتباه سوق داده است. اگر جاده گرد نداشته باشد، ما یک ویژگی مثبت را از آن گرفتهایم، از منظر رفتوآمد و گذر بر جاده است که گرد بلند میشود و خوشایند و مساعد است. به نظرم اگر شاعر میگفت
باید نشاند بر تن این جاده گرد را
یعنی اجازه بدهیم گرد بنشیند، بهتر است. صفحۀ 24
از دوست هرچه میرسد نیکوست اما
آه از دمی که شوکران در جام باشد
وقتی هرچه را به کار میبریم، باید بگوییم از دوست هرچه میرسد نیکوست، حتی اگر شوکران در جام باشد. «هرچه» فعل ربطی برای استدراک است و نباید از «اما» استفاده کرد. حذفهای نامتعارفی نیز شاعر مجموعه «مرا صدا کردی» داشته است؛ برای مثال در صفحۀ 60 که شاعر میگوید:
از من گرفتی یکبهیک دلبستگیها را
ای زندگی این مرد اما سهم من باشد
دو حالت دارد؛ یا منظور شاعر این است که این مرد سهم من باشد، که در این صورت قافیه و ردیف سبب شده که شاعر اینطور به کار ببرد، یا اینکه منظور شاعر این است که ای زندگی بگذار این مرد سهم من باشد که در این حالت کلمۀ «بگذار» نیامده است.
در صفحۀ 67 در یکی از ابیات «رای مفعولی» حذف شده است.
تا که بیش از این زمانه استخوانت نشکند
مردی آمد دستهای ناتوانت را گرفت
«این را» بعد از استخوانت باید بیاید و از لحاظ زبانی اشکال دارد؛ اما یک جا هم هست که شاعر این رای مفعولی را حذف کرده است، ولی فخامت داده است به شعر که در سبک فاخر خراسانی بسیار هست:
فانوس کوچکی است به کنجی در آسمان
خورشید آنکه سینۀ شب میدرید نیست
در اینجا حذف «را» به فخامت زبان کمک کرده است و خوب است.
نکتۀ دیگر کاربرد فعل مضارع التزامی به جای اخباری است در صفحه 15:
این دردهای کهنه هم باشد برای بعد
با دردهای تازه خو کنم امشب باری
وقتی کلمۀ امشب را میآوریم، فعل باید به صورت مضارع التزامی بیاید و «خو میکنم» درست است. به نظرم این نکات قابل رفع شدن هستند و شتابزدگی شاعر را میرساند. از این نکات که بگذریم، بیتعارف میگویم این کتاب از شاعری به سن و سال ایشان بسیار خوب است. نکات قوت بسیاری دارد. صمیمیت و سادگی زبان شاعر خیلی خوب است. مثلاً وقتی شاعر گفته «من غروبم غروب غمگینی است» خیلی لحن خوب و صمیمی دارد. به مدد لحن در زبان شاعر، محتوا دو لایهای شده است برخی جاها:
خورشید آنکه سینۀ شب میدرید نیست
دو معنا را میرساند؛ یکی نقش بدل یا توضیحی دارد: خورشید آنکه سینۀ شب را میدرید، نیست. یکی هم خورشید، دیگر آن کسی که سینۀ شب را میدرید نیست و این دولایهای شدن محتوا زیبایی خاصی بخشیده است و طریق معنا را سبب شده است.
در ادامۀ صحبتهای خانم غیاثوند مجری برنامه، آقای عرفانپور این طور ادامه دادند که: در خصوص نکتۀ اولی که خانم غیاثوند فرمودند، باید بگویم که کلیدواژۀ محتوایی و مفهومی این مجموعه را اگر بخواهیم بیان کنیم، درواقع غم هست و ناامیدی. در زمانهای که ما زندگی میکنیم، به نظرم این اندکی بیانصافی است که مفهوم انتقالی شاعر به خواننده، مفهوم ناامیدی باشد. در زمانهای که علیرغم همۀ مصیبتها در جامعه، در یکی از پر امیدترین روزگاران جامعۀ ایران در همۀ قرون گذشته هستیم. بخشی از دم زدنهای ما از غم ناشی از مطالعۀ کتابها و متنهایی است که غم دارند. حدیث معروفی هم داریم که المؤمن حزنه فی قلبه و بشره فی الوجه؛ مؤمنان کسانیاند که جلوۀ بیرونیشان حزن و غم نیست، خودشان غم دارند ولی دیگران را غمگین نمیکنند. شاعری که غم دارد، غمش را به مخاطب منتقل نمیکند. انشالله کتابهای بعدی خانم حسیننیا کتابهای بسیار زیبا و خواندنی باشد. این کتاب هم از جمله کتابهای ارزشمند و آبرومند معاصر است.
در ادامۀ این جلسه، شعرخوانی شاعران آفتابگردان ادامه داشت که سپیده ترابیفر از تهران غزلی خواند:
در انتظار ابرهای بارور بودیم
هر لحظه را اما کویری تشنهتر بودیم
باید که خود تا آسمان پرواز میکردیم
آری مگر ما این میان بی بال و پر بودیم
در ادامه آقای مجتبی اللهوردی شعری از علیمحمد مؤدب در وصف وقایع سال 1388 را به صورت آواز برای حضار اجرا کردند.
محمدعلی درریز از شاعران دورۀ ششم آفتابگردانها و از شهر تهران، شاعر بعدی ماهشعر بود که رباعی طنزی خواند:
کنکور بده اگر نداری لیسانس
دیگر شده مدرکی ضروری لیسانس
بیکاری بیکلاس یعنی دیپلم
بیکاری باکلاس یعنی لیسانس
خانم ایمان طرفه، از شاعران شناختهشده و میهمان جلسه که هم به زبان عربی و هم به فارسی شعر میسراید، شاعر بعدی جلسه بود که به دعوت مجری برای شعرخوانی حاضر شد.
اسم تو هر جا که برم لبامو پیدا میکنه
قفل سکوتو میشکنه صدامو پیدا میکنه
هرجای دنیا توی کوه و دشت و دریا و کویر
طعم نفس کشیدنت هوامو پیدا میکنه
محبوبه راهپیما شاعر بعدی دوازدهمین ماهشعر بود که ابیاتی از غزل او در ادامه میآید:
گفتی که به هر جا بروم میآیی
چون آیینه روبهروی آدمهایی
هرچند میان مردمان میخندم
برگرد که جانبهسر شدم تنهایی
در ادامه حسن خسروی بقا از شهر قم از دورۀ نخست آفتابگردانها غزلی تقدیم حضار کرد:
خوب و بد مثل عمره رفته ما چند روز قرارگاه گذشت
لحظههایی درست فهمیدیم لحظههایی به اشتباه گذشت
ساعتی روضهخوانی سید ساعتی بذلهگویی آشیخ
مدتی گریه بود و سوز و دعا مدتی هم به قاهقاه گذشت
پادگان جنگ عامل عصبی فکر مرگ رفیق نصفهشبی
بغضهای غریب آن شبمان زیر رگبار درد و آه گذشت
. . . .
سوگل السادات موسوی در بخش بعدی غزلی تقدیم کردند به مادران یمنی:
دنیا گرفت از من نگاه کودکانم را
برجان من انداخت داغ دودمانم را
من مادر آغازهای کوچکی هستم
داغ جوان پایان نداده داستانم را
در جنگ شرکت میکنم با مادریهایم
میآورم وقتی به دنیا آرمانم را
...
ای کاش خطی از قوانین جهان بودم
شاید عوض میکرد حال مردمانم را
حسین مسیبی از شاعران دورۀ هفتم آفتابگردانها غزلی خواندند با الهام از این بیت حسین منزوی
«همیشه راه دل از تن جداست در سفر جان / دلت مراست تو خود گفتهای اگر بدنت نیست»
هیچ نسیمی نبرده عطر تنت را
تا که تحمل کنم نیامدنت را
رضا شفیعی از شاعران دورۀ پنجم آفتابگردانها غزلی تقدیم کرد:
دارم بزرگ میشوم اما نمیشوم
همرنگ این جماعت رسوا نمیشوم
من پادشاه کوچک سیارهام شدهام
در آسمانخراش شما جا نمیشوم
شاعر بعدی، مهدی چراغزاده، از اعضای دورۀ سوم آفتابگردانها بود که غزلی خواند:
زیر باران از دم تجریش رفتم تا ونک
دختری تنها و غمگین داشت میزد نی لبک
شوق موسیقی و باران جمعه نزدیک غروب
میروم همراه بغضی کهنه با صدها ترک
در پایان برنامه، دکتر محمدحسین نجفی، از کارشناسان دفتر شعر شهرستان ادب، شعری تقدیمی به دخترش را تقدیم حضار کرد.
ای دخترم ای عزیز بابا
ما تنهاییم بی تو تنها
کی میرسی از جهان دیگر
کی میآیی گلم به دنیا
دلتنگ توام بگو که تا چند
من منتظر تو باشم اینجا
حسن ختام دوازدهمین ماهشعر آفتابگردانها، شعرخوانی خانم افسانه غیاثوند بود که در ادامه میآید.
شهری نشسته در دل آوارم
پیداست عشق از در و دیوارم
آتش گرفته جانم و میسوزد
با این همه عجیب در انکارم
آه ای دچار هر چه فراموشی
من مبتلا به درد تو بسیارم
من مبتلا به آتش بسیار و
این سردی تو میدهد آزارم
از عشق این تناقض غمگین آه
هم دوستت ندارم و هم دارم
با دشمنان چه کار مرا وقتی
افتاده است با تو سر و کارم
ای عشق دیر و دور خداحافظ
حتی تو نیز بگذر و بگذارم
باید دل از نگاه برگیرم
باید که سر به راه تو بسپارم
بدین ترتیب، دوزادهمین ماهشعر آفتابگردانها با حضور و شعرخوانی اعضای آفتابگردان ادوار مختلف و همچنین نقد و بررسی مجموعه «مرا صدا کردی» سرودۀ لیلا حسیننیا، به کار خود پایان داد.
لازم به ذکر است، «ماهشعر» عنوان جلسات شعرخوانی آفتابگردانهای مؤسسه شهرستان ادب است که به صورت ماهانه در محل مؤسسه شهرستان ادب و به همت دفتر شعر این مؤسسه برگزار میشود.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.