موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده رضا امیرخانی: یادداشتی از زهرا امیری

رمان‌های امیرخانی در هم است

21 مرداد 1392 17:58 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.08 با 12 رای
رمان‌های امیرخانی در هم است
شهرستان ادب: در نهمین برگ پرونده رضا امیرخانی یادداشتی می خوانید از نویسنده و شاعر گرامی خانم زهرا امیری درباره جایگاه رمان «قیدار» در بین دیگر آثار امیرخانی و نسبتشان با هم.


انتخاب سوژه‌های داستانی امیرخانی درست مانند این می‌ماند که وقتی در خیابان راه میروی یکهو، وقتی یک کتابفروشی قدیمی چشمت را می‌گیرد، همین که فروشنده‌ی کهنسالش را می‌بینی، همین که احساس می‌کنی از زندگی‌اش حرفی برای گفتن داشته باشد، بنشینی و زندگی او را داستان کنی! یا حتی می‌شود دست رفتگر محله‌تان را بگیری و هر روز وقتی جارو بدست می‌گیرد و زمین محله‌تان را جارو میزند، زندگی نامه‌اش را ضبط و ثبت کنی. رمان نویسی‌های امیرخانی از این دست است. امیرخانی در انتخاب شخصیت هایش دنبال شاه نمی‌گردد، مشاور شاه هم کافیست. در داستان‌هایش قرار نیست کسی ناگهانی و بی‌دلیل بمیرد یا اتفاقی به غایت ناخوشایند یا خوشایند بیفتد. صرفا روزنامه ایست که نوشته می‌شود از زندگی یک انسان. حال می‌تواند خیلی بزرگ باشد همچون قیدار نامی و میتواند خیلی ساده باشد همچون ارمیا نامی و میتواند یک انسان معمولی باشد همچون علی فتاح. شخصیت‌هایی که در عین سادگی قهرمان رمان‌های امیرخانی بودند. قهرمان‌هایی که تیپ و شخصیت‌های پهلوان مسلک و درویش گونه دارند و عشق و معرفتشان به اهل بیت و رفیق بازی‌شان مخاطب را جذب خودشان می‌کنند. به همین دلیل است که رمان‌های امیرخانی را در متن زندگیمان می‌یابیم. به همین دلیل است که علی فتاح را همچون دوست واقعی خود دوست می‌داریم. 

در وصف قیدار هرچه بگویم اضافه است، چون آنکه کتاب را نخوانده بی‌بهره می‌شود از اتفاق‌های خوبش و آن کس که کتاب را خوانده برایش تکرار مکررات است.. اما در نقد قیدار میتوان حرف زد. از نظر نگارنده نقد قیدار به ما هوَ قیدار لازم نیست، بلکه نقد قیدار زمانی معنی پیدا می‌کند که در کنار باقی آثار امیرخانی قرار بگیرد. از نظر بنده رمان‌های امیرخانی در هم است و نمی‌شود سوایشان کرد که این یکی بهتر است و آن یکی...

قیدار ِ امیرخانی درست مثل ارمیا و من ِ‌او یک داستان نماد محور است و سعی می‌کند برای تعریف هر مفهوم آن را در غالب یک انسان که نماد آن مفهوم است نمایش دهد . آنجا که در من او -به نظر من- هفت کور را چشمان خدا بر روی زمین و انسان های جاودانه ای که فقط گزارش اعمال می‌گیرند تلقی می‌کند و آنجا که در بی وتن سیلورمن ها را مراقب‌های خداوند نشان می‌دهد و همچنین در قیدار که پاپتی‌های سیاه و سفید را دست آویزی برای حضور صد در صدی خداوند در زندگی ما نشان میدهد . قصد من به هیچ وجه وصل کردن اعمال این سه گروه به خداوند نیست بلکه این سه گروه همیشه پایا هستند و همیشه جریان دارند، پس می‌توانند ثبات های اعمال ما باشند. آن برخوردی که ما با این دسته از انسان‌ها داریم، نشأت گرفته از تجلی صفت رحمانیت خداوند در وجود ماست. ما به این گروه ها محبت می‌کنیم –یا در جهت اصلاحشان بر می‌آییم یا در جهت اطعامشان- و آن ها گزارش نیکی و بدی ما را تهیه می‌کنند. 

عنصر دیگری که در رمان‌های امیرخانی دیده می‌شود حضور رابط رسمی خداوند روی زمین است. آن جا که در رمان ارمیا و بی وتن ، ارمیا بارها عبارت (کجایی سهراب) را بیان میکند –سهراب همرزم ارمیاست- سهراب نقش یک منجی و راهنما را بازی می‌کند. درویش مصطفی که از کودکی تا حتی مرگ علی فتاح او را همراهی می‌کند هر جا علی فتاح را در تنگنای معرفتی می‌یابد راهنمایی‌اش می‌کند. درویش مصطفی هرگز قرار نیست بمیرد، هرگز موی سیاهی بر صورت نداشته است که سفید شده باشد، درویش مصطفی همیشه سفید روی است و خرقه پوش. درویش مصطفی دست خداست، آنگاه که در چاه بی‌معرفتی غرق می‌شوی، دستت را می‌گیرد. رابطه‌ی عمیقی است میان درویش مصطفی و هفت کور، سید علی گلپا و پاپتی ها، سهراب و سیلور من‌ها! دست خداوند در قیدار، در سید علی گلپا متجلی شده است . اینجا پای خداوند است که هرجا قدم می‌گذارد برکت را با خود می‌آورد. چه در لنگر پاسید چه در لحظات تلخ قیدار. دقیقا آنجا که قیدار شکستنی می‌شود شکسته بند از راه می‌رسد و کمرش را صاف می‌کند. اما عنصری که در باقی رمان‌های امیرخانی کمتر دیده می‌شد عبارت "بیمه جون" بود . توسل قیدار به حضرت جون – غلام سیاه امام حسین- فضای داستان را خیلی لطیف‌تر می‌کند. مرام لوتی و معرفت قیدار و سخاوتش از او به راستی یک پیغام آور می‌سازد. قیدار پیغام آور مردانگی است! در وصف قیدار همین بس که رسم مردی یعنی رسم قیدار، یعنی رسم ناجی، یعنی یابن الحسن مددی !

این تشابهی که بین رمان‌های امیرخانی بیان کردم از جهتی خیلی خوب است‌، اینکه مخاطب همیشگی آثار امیرخانی این سلسله را هربار در آثارش می‌بینند خوشحال می‌شود از اینکه قرار نیست فرمول ذهنش تغییر خاصی بکند، مستقیم شخصیت‌ها را جاگذاری می‌کند و باقی راه، از نثر و داستان لذت می‌برد. این نکته‌ی مثبت این روش نویسندگی بود. ولی می‌توان جور دیگری هم به این مساله نگاه کرد. شاید با برخورد چند باره‌ی خواننده به این فرمول، با خود بگوید که انتهای نثر پردازی و ایده پردازی امیرخانی همین فرمول است به عبارتی شخصی که در بعضی محافل از دستآوردهای انقلاب اسلامی نامیده می‌شود در بند یک فرمول مانده و توانایی رهایی از آن را ندارد و این برای او شاید یک ضعف تلقی شود.

می‌خواهم از نوشته‌های امیرخانی پی به امیرخانی ببرم، منظور همان برهان آفرینش است. می‌خواهم از آثار امیرخانی به تغییر و تحولات شخصی زندگیش پی ببرم. کاری که شاید هر مخاطبی بعد از خواندن داستانی انجام می‌دهد. از متن داستان سرک می‌کشد به زندگی نویسنده. امیرخانی با ارمیا شروع می‌کند. ارمیا تجلی دوران نوجوانی و جوانی امیرخانی است. او در این رمان همه چیز را صرفا از نگاه یک جوان نو پا می‌بیند. جوانی آرمانی و رویا پرداز، بعضا احساس محور، همانیکه همه‌ی ما تجربه‌اش کرده‌ایم. جوانی تعریف نمی‌خواهد، یک حس خالص است. امیرخانی در من ِ‌او انگار عاشق می‌شود. دوران عاشقی‌اش در عشق بی پایان علی فتاح متجلی می‌شود و می‌گوید من مات من العشق فقد مات شهید. عشق در من ِ‌او صرفا یک حس است و قرار نیست وصلتی رخ بدهد، عشق به معنی یک انتظار، یک عشق ناب! در بی وتن حس عاشقی کم کم ملموس می‌شود، ارمیا را وادار می‌کند که برود آن سر دنیا و عشقش را حس کند، آخرین جمله‌ی رمان من او که همان من مات من ... باشد در پایان رمان بی وتن نمایش داده می‌شود و ارمیا پر می‌کشد. در قیدار اما، امیرخانی حسابی پخته شده است، پختگی‌اش از پایان رمان من او رسیده ابتدای رمان قیدار کم کم کامل می‌شود تا انتهای رمان. شاید رمان بعد از قیدار داستان یک پیرمرد باشد، شاید هم یک نوزاد! اگر جور دیگری بنویسد مطمئنا خودخواسته مسیر رمان‌هایش را تغییر داده است، شاید هم بار دیگر از میانسالی شروع کند و به پایان برساند. اینطور بگویم، احساس می‌کنم هر رمان امیرخانی از نیمه‌ی رمان قبلی یا کمی جلوتر، آغاز می‌شود. با این اوصاف می‌شود پیش بینی کرد مگر اینکه امیرخانی همه را غافلگیر کند.

28 / 11 / 91

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • رمان‌های امیرخانی در هم است
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: