داستان برای مدافعان حرم

مطالب موجود برای 'داستان برای مدافعان حرم'

پرونده‌کتاب «عطر عربی»

بوی باروت، عطر عربی | یادداشتی از آزاده جهان‌احمدی

30 تیر 1397 | 13:47

ادبیات مقاومت داستان برای مدافعان حرم عطر عربی آزاده جهان احمدی پرونده کتاب عطر عربی

شهرستان ادب: در ادامۀ پرونده‌کتاب «عطر عربی» یادداشتی می‌خوانیم از خانم آزاده جهان‌احمدی که به بررسی داستان‌های این مجموعه پرداخته است. ما بچه‌های جنگیم. «ما» که می‌گویم، مرادم بچه‌های دهۀ شصت است؛ خصوصاً همۀ آن‌هایی که در نی...

پرونده‌کتاب «عطر عربی»

داعشی درون | یادداشت امیرمحمد واعظی بر «عطر عربی»

27 فروردین 1397 | 18:26

ادبیات مقاومت داستان برای مدافعان حرم امیرمحمد واعظی عطر عربی پرونده کتاب عطر عربی

شهرستان ادب: در جدیدترین صفحۀ پرونده‌کتاب «عطر عربی» یادداشتی می‌خوانیم از امیرمحمد واعظی که نگاهی داشته است به این مجموعه‌داستان: ما انسان‌ها معمولاً همدیگر را قضاوت می‎کنیم؛ به‎راحتی خوبی‌ها و بدی‌ها را مشخص کرده و تکلیف زند...

پرونده‌کتاب «عطر عربی»

«عطر عربی» نمونه‌ای موفق از ادبیات متعهد | یادداشتی از رسول گلپایگانی

27 فروردین 1397 | 16:03

ادبیات مقاومت داستان برای مدافعان حرم عطر عربی پرونده کتاب عطر عربی رسول گلپایگانی

شهرستان ادب: دومین صفحه از پرونده‌کتاب عطر عربی، اختصاص دارد به یادداشتی از رسول گلپایگانی بر این مجموعه‌داستان. این یادداشت را با یکدیگر می‌خوانیم: چیزی حدود هفتصدسال از دور‌ه‌ای که سعدی، شاعر مطرح ایران در شیراز زندگی می‌کرد، گذشته است؛ اما هنو...

پرونده‌کتاب «عطر عربی»

«عطر عربی»، عطر تولد مفاهیمی جدید در ادبیات مقاومت | یادداشتی از مهدی طهماسبی

27 فروردین 1397 | 15:06

ادبیات مقاومت داستان برای مدافعان حرم عطر عربی مهدی طهماسبی پرونده کتاب عطر عربی

شهرستان ادب: «عطر عربی» تازه‌ترین پرونده‌کتاب شهرستان ادب است که به‌تازگی گشوده شده است. مجموعه‌داستانی با موضوع «مدافعان حرم» که آثاری از چندین نویسنده در آن دیده می‌شود. در نخستین صفحه از این پرونده، یادداشت می‌خوانید از مه...

«زیارت حلب» | داستانی از علی زند

25 دی 1394 | 15:00

سوریه علی زند ادبیات مقاومت داستان برای مدافعان حرم

هواپیما از بالای سرم می‌گذشت. به سمت مهرآباد مسیر را کج می‌کرد و آرام آرام پایین می‌آمد. پسربچه‌ای عرب از پشت سرم دوید تا آن را بگیرد. چشم به آسمان دوخته انگشت اشاره‌اش را به سمت چراغ چشمک‌زن هواپیما گرفته بود تا گمش نکند.