معرفی کتاب: سر و تن و دل و جان و جهان من تلخ است
مرا نبوس عزیزم! دهان من تلخ است
مرا نبوس و زبان را به شکوه باز نکن
عزیزم از تو چه پنهان! زبان من تلخ است
دلم پر و نفسم تنگ و سینه ام سنگین
چنان بدم که شکر بر لبان من تلخ است
مرا نبوس که زهر هلاهل است لبم
هرآن چه ریخته در استکان من تلخ است
به پای من منشین و تب مرا منشان
مرا نبین و نخوان، داستان من تلخ است
بگو رها کند این روزها زمانه مرا
قسم به جان تو خون در رگان من تلخ است