موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از المیرا شاهان به بهانۀ سال‌روز تولد زنده‌یاد حسین منزوی

نام من عشق است، آیا می‌شناسیدم؟

01 مهر 1394 17:45 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.75 با 16 رای
نام من عشق است، آیا می‌شناسیدم؟

شهرستان ادب: روز اول مهر، سالروز تولد زنده‎یاد حسین منزوی شاعر نوگرا و پایه‎گذار غزل نیمایی است.

 

:: از کهربا و کافور ::

با چشم کهربایی کم رنگش

                        کاهل‎وار

همزادِ من

ـ اسب کهر ـ

            به باغ

                        درآمد

از شیهه­‎‎اش که انگار

تشویش­های اسطوره را

با اضطراب عصر

                        می­‎آمیخت

وحشت

در دودمان درختان

                        افتاد

و برگ­ها

            تمام

                      فرو

                        ریختند

 *

شاید

اگر

            درختی بودم

این بار هم

از کهربا و کافور

در خواب می­‎گذشتم

و آن­گاه

در صبحی از عقیق و زُمرد

بیدار می­‎شدم

            امّا ...

پاییز!

آه

پاییز!

ای ره‎گشای حسرت رستاخیز!

با رتبۀ دو پله فروتر، نیز!

 

«از کهربا و کافور» همان شعری‌ست که به‌گفتة زنده‌یاد «حسین منزوی» همزادیِ او با پاییز را روایت می‌کند. شعری که بنا به تعریف خود منزوی، از او و درخت‌های پاییزی، از او و رستاخیز بهاری درخت‌ها و از او و وسوسۀ رستاخیز به قیمت دو پله نزول از مرتبۀ انسانی به حیوانی و از مرتبۀ حیوانی به نباتی حرف می‌زند. در حقیقت، همان تعریفی که مولانا آن را این‌گونه می‌نویسد: «از جُمادی مُردم و نامی شدم ... »؛ این، نقل قولی‌ست از زنده‌یاد حسین منزوی که «ابراهیم اسماعیلی‌اراضی» آن را در کتاب «از عشق تا عشق» در گفتگوی با این شاعر آورده است.

اما در روز تولد کسی که همراه با پاییز 1325 زاده می‌شود و به تعبیرِ «منوچهر آتشی»، پرندة بی‌قرار غزل و قربانی فرشتۀ بی‌رحم شعر است، جز با زبان عشق نمی‌توان سخن گفت. عشق، نام دومِ اوست وقتی‌که می‌سراید: «نام من عشق است آیا می‌شناسیدم؟/ زخمی‌ام، زخمی سراپا می‌شناسیدم؟/ با شما طی کرده‌ام راه درازی را/ خسته هستم خسته، آیا می‌شناسیدم؟ ... ».

منزوی با قریحه‌ای بی‌نظیر، به نوآوری و خلق مضامینی بدیع دست می‌زند که در عصر او، کمتر شاعری در این تبحر و پختگی به او می‌ماند و با او قرین است. او نغمه‌های کودکانۀ حاصل از دورۀ کوتاه زندگی‌اش در روستا را در ورود به دنیای تغزّل مؤثر می‌داند و زندگی شخصی و اجتماعی خود را به شیوایی تبدیل به شعر می‌کند. حتی برای خانه‌ای که چهارنسل از خانوادۀ او را به خود دیده و در سرانجامِ عمرش هنوز در هوای آن خانۀ قدیمی با ریه‌هایی زخمی تنفس می‌کند، می‌نویسد: «آوار شدن وسوسۀ روز و شبت نیست/ ای خانۀ دیرینه که با من شده‌ای پیر؟».

زنده‌یاد «حسین منزوی»، آن پسربچۀ پر شورِ زنجانی، در همان روزهای نوجوانی از بین تمام هنرها، شعر را برمی‌گزیند و به سال 1344 وارد دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران می‌شود. هرچند به هر دلیلی، این رشته را رها می‌کند و به جامعه‌شناسی رو می‌آورد. اما دستِ آخر جامعه‌شناسی را کنار می‌گذارد و چندسال بعد واحدهای باقیمانده را می‌گذراند و مدرک کارشناسی‌اش را می‌گیرد. در تمام این سال‌ها اما، شعر، جزء جداناشدنی زندگیِ اوست. او بسیار می‌سراید و تمرینِ شعر می‌کند و دست به خلاقیت و ابتکار می‌زند. آن‌طور که محمدعلی بهمنی در گفتگو با غلامرضا طریقی در مقدمة کتابِ «اما تو را، ای عاشق انسان! کسی نشناخت ...» - که گزینۀ اشعار حسین منزوی ست - اقرار می‌کند که در زمانی که با منوچهر نیستانی جلساتی داشته‌اند منزوی در هر نوبت شعرهای زیادی برای ارائه داشته که این نشانۀ پُرکاری و تمرین پیوستۀ او در سرودن است.

آن جوانِ - به قول محمدعلی بهمنی - بلند قامت و ترکه‌ای نخستین دفتر شعرش را به نام «حنجرۀ زخمی غزل» در سال 1350 با همکاری انتشارات بامداد چاپ می‌کند که ماحصل آن عنوان بهترین شاعر جوان در دوره شعر فروغ برای منزوی‌ست.

در زمانی‌که با رادیو همکاری می‌کند، مسئول نویسندگی و اجرای برنامه‌هایی ادبی مثل یک شعر و یک شاعر، شعر ما و شاعران ما و آیینه آدینه است و مسئولیت صفحۀ شعر مجلۀ ادبی رودکی هم برعهده دارد.

سال 1354 ازدواج می‌کند؛ اگرچه عمر ازدواج او شش سال بیشتر نبود، آن‌چه از ازدواج برایش می‌ماند، «غزل»ی دیگر است. دختری که برای او سرود: «دخترم! بند دلم غمگینم!/ شیشۀ عمر غبار آگینم!/ جوجۀ گم شده در توفانم!/ شاخۀ خم شده از بارانم! ای جگر پاره ام! ای نیمۀ من!/ میوۀ عشق سراسیمه من! گل پیوند دو غربت! غزلم!/ حاصل ضرب دو حسرت! غزلم!/ ... کوکب بخت شبالودۀ من! غزل طبع تبالودۀ من! غزلم! آینۀ اندوهم! بانگ افکنده طنین در کوهم!/ ... آمدی؟ باز کن این پنجره را/ پر از آواز کن این حنجره را ... ».

او به خوبی با موسیقی شعر آشناست و نگاهی تازه در شعرش دارد. حتی نحوه چینش کلماتش با شاعران دیگر متفاوت است؛ به گونه‌ای که محمدعلی بهمنی می‌گوید: او از منظری بالاتر و دقیق‌تر مسائلی که هر شاعری آن را در قالب شعر بیان می‌کند، می‌بیند.

او در تمام سال‌ها ذوق شاعرانۀ شاعران جوان را به‌خوبی می‌بیند، درک می‌کند و نوآوری‌ها و نکته‌های ظریف آن‌ها را بر می‌شمرد.

***

سال‌های پایانیِ عمر «حسین منزوی»، در زنجان و در همان خانۀ دیرینه می‌گذرد. تا این‌که بهار، او را برای همیشه در اردی‌بهشتِ زنجان به خاک می‌سپارد و نفس‌هایش از شماره می‌افتند.

از این شاعر، آثار ارزشمندی برجای مانده که «این ترک پارسی‌گوی (بررسی شعر شهریار)»، «از شوکران و شکر (مجموعه غزلی سروده‌شده از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۶۷)»، «از ترمه و تغزل (گزیده اشعار، ۱۳۷۶)»، «از کهربا و کافور»، «از خاموشی ها و فراموشی ها» و «با سیاوش از آتش» از آن جمله‌اند. اما،

«چه سرنوشت غم‌انگیزی، که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می ساخت، ولی به فکر پریدن بود ... »*.

*زنده‌یاد حسین منزوی.


پ ن : سال گذشته در چنین روزی یادداشت «نوآوری‎های حسین منزوی» در شهرستان ادب منتشر شد.

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • نام من عشق است، آیا می‌شناسیدم؟
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.