شهرستان ادب: با تبریک فرارسیدن سالروز میلاد حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صل الله علیه و آله) و در ایام هفتۀ وحدت، قصیدۀ انتقادی مهم و زیبایی از شاعر اندیشمند و پژوهشگر گرامی، استاد محمدکاظم کاظمی میخوانید. در میان تمام شعرهای سرودهشده در این ایام با موضوع میلاد پیامبر اسلام و هفتۀ وحدت، این شعر بیشک جایگاه بیهمتایی هم در ارزش محتوایی و هم در زیبایی ساختاری دارد. هرچند که ارزش محتوایی شعر با توجه به اوضاع امروز جهان اسلام و رنجهای بیشمار مسلمانان جلوهای بیش از ارزش ساختاری و هنری آن پیدا کرده است. جالب توجه است که این شعر را شاعری سروده است که جدا از یادداشت اخیرش دربارۀ غدیر، غدیریهای صریح نیز در آثار شعری خود دارد.
استاد کاظمی خود دربارۀ این شعر گفته است: «سالها بود که منتظر بودم که موقعیتی دست دهد و همین حرفها را در یک شعر بگویم. ولی نمیشد. میخواستم یک چیزی باب دلم دربیاید. حالا با این شعر یکی از آرزوهایم در مورد شعرهایم را برآورده شده حس میکنم. یعنی اگر بمیرم دیگر خیلی غصه نمیخورم.
برایم خیلی مهم بود. حتی پارسال که دیدم شعر به سراغم نمیآید، حرفهایم را در یک یادداشت خیلی مفصل نوشتم به نام «دو مذهب» که شاید سی چهل صفحه میشد. آن یادداشت به صورت سلسلهوار در وبلاگم منتشر شد. ولی خوب شعر یک چیز است، یادداشت یک چیز دیگر.
حتی امسال وقتی دیدم تولد حضرت پیامبر نزدیک است و شعر به سراغم نیامده، یک مطلب نوشتم. دیروز میخواستم در کمال ناامیدی آن یادداشت را منتشر کنم و بگویم که امسال هم شعر نیامد. یک بار دیدم که انگار دارد خودش به من الهام میشود. مثل برق مصراعها درست شد و در چند ساعت، چهل بیت شد.
اگر نگویم الهام، میتوانم این را یک هدیه معنوی بدانم.
عین همین حالت در شعر حضرت خدیجه رخ داد. سالها دوست داشتم برای ایشان شعری بنویسم. میسر نمیشد. آخر یک شب دلم شکست. دعا کردم که خدایا امشب شب وفات ایشان است، یک لطفی بکن. ماه رمضان بود. سحر شد. نمازم را خواندم و باز دعا کردم. یکباره انگار شعر جوشید و در یک ساعت نوشته شد.
از برکت حضرت رسول بود. برای من اینها همهاش هدیه آسمانی است. با عقل و منطق ما جور نمیشود. سه چهار سال حتی نتوانی سه بیت سر هم کنی. بعد در یک شب چهل بیت درست شود، آن هم همان چیزی که خودت میخواستی.»
در ادامه شما را به خواندن این قصیدۀ زیبا و شنیدنش دکلمهاش که توسط خود استاد کاظمی در اختیارشهرستان ادب قرار گرفته است دعوت میکنیم.
ستارۀ احمد
امشب مگر چه ولوله در آسمان شده است؟
این گنبد سیاه، جواهرنشان شده است
این گنبد سیاه، جواهرنشان شده است
آری، در آن ستارۀ احمد عیان شده است
امروز حال دهکدههامان بهاری است
حتی درختِ یخزده هم شادمان شده است
آن سنگ سرد، پر شده است از گل گلاب
آن چوب خشک، شاخچۀ ارغوان شده است
در خانه تا به چند نشینی؟ که مرد و زن
راهی به سمت برزن و کوی و دکان شده است
عبدالعلی به خانۀ فاروق میرود
زینب دوباره عایشه را میزبان شده است
اما جدال مولوی و شیخ، کم نشد
این جنگ، مثل جنگ انار و دهان شده است
(البته شیخ و مولوی خوب نیز هست
با همدگر به سان دو گل مهربان شده است
این یک به دستِ بسته و آن یک به دست باز
با یک زبان به پیش خدا همزبان شده است
دیروز این به خانۀ آن میهمان شده
امروز آن به خانۀ این میهمان شده است)
القصه، شیخ و مولوی بد، در این مقام،
هر یک به سان کورۀ آتشفشان شده است
منبر برای موعظۀ خلقِ بینواست
منبر برای این دو نفر نردبان شده است
دیدم که هر کدام، به قال و مقال خود
میگفت نیمۀ پرِ این استکان شده است
آری، در این مسابقه، صد بار دیدهایم
هر کس میان باختهها قهرمان شده است
هر کس به مذهب پدر خویش، مفتی است
هر کس به زورخانۀ خود پهلوان شده است
دعوا چه میکنی، که به قال و مقالتان
این شیشه بارهاست به سنگ امتحان شده است
دعوا چه میکنی که در این کاروان چرا
گاهی علی و گاه عمر ساربان شده است
فکری بکن که مقصد این کاروان کجاست؟
در راه او چه دزد پلیدی نهان شده است؟
فکری بکن که مال و متاع مسافران
اینک نصیب راهزن بیامان شده است
فکری بکن که غالی و وهّابی از قدیم
مثل دو سگ، جوندۀ یک استخوان شده است
***
هرچند خون ما و شما را مکیدهاند
هرچند خون ما و شما رایگان شده است
ما هر دو تن دو نیمۀ سیبیم، عین هم
سیبی که پروریدۀ یک باغبان شده است
سیبی که آب خوردۀ رود حقیقت است
رودی که از مدینۀ احمد روان شده است
رودی که شاخه شاخه شد و هر طرف که رفت،
آبِ حیاتِ یک طرفِ این جهان شده است
نهری به قندهار رسید و انار شد
نهری درختِ جنگلِ مازندران شده است
نهری به چابهار رسید و بهار کرد
نهری به رودک آمده و مولیان شده است
یک نهر، سوی مزرع ترکان روانه شد
یک نهر، آبخورد خراسانیان شده است
یک نهر آب شیرین، یک نهر آب شور
جاری به هر کران و به هر بیکران شده است
شیرین آن رسید به بنگاله، قند شد
شورَش، ملاحت نمک سیستان شده است
نوری که خورده است به منشور کائنات
از آن طرف برون شده، رنگینکمان شده است
یک آیه آمده است و هزاران مفسّرش
هر یک به واژۀ دگری ترجمان شده است
آیینهای شکسته و هر پارهای از آن
روشنگر کرانهای از این جهان شده است
یک پاره نزد مفتی الازهر آمده
یک پاره سهم مجتهد اصفهان شده است
یا در کتاب احمد حنبل نوشته شد
یا با زبان شیخ کلینی بیان شده است
***
ختم سخن که، مولوی و شیخِ نازنین!
قصد وضو کنید که وقت اذان شده است
خلقی به دستِ بسته و خلقی به دستِ باز
آمادۀ گرفتن آن ریسمان شده است
با این همه ستارۀ پرنورِ رنگرنگ
مسجد نشان دیگری از کهکشان شده است
...اما دریغ، یک نفر از طالبان، در آن
آمادۀ معاشقه با حوریان شده است!
6 دی 1394
در آستانۀ سالگرد میلاد پیامبر(ص)