شعر ملک الشعراء بهار، یوسفعلی میرشکاک و محمدکاظم کاظمی ویژۀ عید غدیر برترین عید مسلمانان
شهرستان ادب: امروز عید غدیر است، عیدی که سرچشمه و سرآغاز ولایت مولایمان علی(ع) بر ماست. از فاجعۀ منا زمان زیادی نمیگذرد و هنوز داغ هموطنانمان بر دلهای ما تازه است. اما امروز را غدیرانه میگذرانیم تا اینگونه ناجوانمردی پیمانشکنان عهد نخست را یادآور شویم. که ما عمیقاً باور داریم:
اگر دل دلیل است آوردهایم
اگر داغ شرط است ما بردهایم
ما هر سال در این روز مبارک با مولایمان تجدید عهد کردهایم. امسال نیز در دعایمان میگوییم: دست دشمنان و بیعتشکنان دیروز و امروز امیر مومنان شکسته باد!
به این مناسبت، سایت شهرستان ادب سه شعر فاخر از آثار شاعران برجستۀ فارسیزبان و شیعی این عصر برگزیده است که ضمن تبریک عید غدیر، تقدیم شما خوانندگان گرامی میکند:
1)
چه توان گفت فراموشی گُل در گِل را / دینِ کاملشده و مردم ناکامل را... . مثنوی حماسی پیش رو اثریست از محمدکاظم کاظمی که در اردیبهشت ماه سال۷۶ سروده شده و بیمناسبت با حال و هوای عزاداران منا و این روز عزیز نیست. گفتنیست این شعر که نگاه و دقتی متفاوت با اکثر سرودهها در باب غدیر دارد، در آخرین مجموعهشعر کاظمی یعنی «شمشیر و جغرافیا» منتشر شده است. قابل توجه است که محمدکاظم کاظمی به تازگی در یک یادداشت خواندنی، بحثی را درمورد واقعۀ غدیر مطرح کرده است: «اینجا».
ای بشر! خانه نهادی و نگفتی خام است
کفر کردی و نگفتی که چه در فرجام است
چشم بستی و ندیدی که در آن یومِ شگفت
چه پدید آمد از این پرده بر این قومِ شگفت
*
ترسِ جان پشت درِ مکّه مسلمانت کرد
نعمتی آمد و آمادۀ طغیانت کرد
پس از آن پیشرو بوالهوسان دیدیمت
پشت پیراهن خونین کسان دیدیمت
هُبلی گشته، به صحرای حجاز استاده
مست و مخمور به محراب نماز استاده
راهزن با طبق زر چه کند؟ آن کردی
گلّه با سبزۀ نوبر چه کند؟ آن کردی
*
چه توانکرد فراموشی گُل در گِل را؟
دینِ کاملشده و مردم ناکامل را!
غول گرمازده را چشمه و مرداب یکی است
کور بینا شده را گوهر و شبتاب یکی است
شِعب نادیده دگر اصل و بدل نشناسد
بدر نشناسد و صفّین و جمل نشناسد
شعب نادیده چه داند که مسلمانی چیست؟
فرق تیغ علوی با زر سفیانی چیست
*
کفر کردی بشر! این عید مبارک بادت
پس از آن، دوزخ جاوید مبارک بادت
از چنین جاه و حشم، شیر شتر نیکتر است
سوسمار از شکم و کیسۀ پُر نیکتر است
ای بشر! عهدِ حجر باز نصیبت بادا
مارهایی همه کر، باز نصیبت بادا
تا از این پس نرود گفتۀ پیر از یادت
آفتابی که برآمد به غدیر از یادت
2)
یوسفعلی میرشکاک در كتاب «ماه و كتان» قصیدهای دارد با عنوان «غدیر امام آبها» که به علامه امینی تقدیم شده است. این قصیده فاخر که در مجموعهشعر «نشانهای آن بینشان» میر شکاک هم منتشر شده است را نیز به عنوان ارمغان و عیدانۀ این روز تقدیم دوستداران حضرت مینماییم.
ماه صد آیینه دارد نیمهشبها در غدیر
روزها میگسترد خورشید، خود را در غدیر
سدرها این سوتر از اندوه کوه افتادهاند
همعنان با ابرها، افتاده آن سوتر غدیر
نخلها افتان و خیزان، اشتران خستهاند
سر در اوهام گریز از تشنگی، در سر غدیر
بادها از سایۀ شاهین سبک رفتارتر
بام سنگین بر فراز بال، زیر پر، غدیر
عزم ابراهیم در تبعید جان و تن، سپهر
در وداغ یار و همسر، گریۀ هاجر، غدیر
باد، اسماعیلوار از تشنگی در پیچ و تاب
هاجرآسا، دامن از اشکِ مصیبت تر، غدیر
با جلال صخرهها، چون هیأت هاشم جمیل
در میان بارگاه حشمت قیصر، غدیر
پیش چشم آسمان، پیشانی باز علی
آفتاب روی زهرا در پس معجز، غدیر
دیده باشی ژرف اگر، گویی به جای مصطفی
خفته همچون مرتضی آسوده در بستر غدیر
پشتههای ماسه همچون کشتههای روز بدر
همچو تیغ ذوالفقار اندر کف حیدر غدیر
دیده چون جونیه و اسماء محجوب از حبیب
خویش را، افتاده دور از زینت و زیور غدیر
با سکون و صبر سلمان، همسر آیینهوار
با ابیذر، در شب آشوب همسنگر غدیر
در میان نخلها موجب کمانداران شام
سهمگین مانند چشم مالک اشتر غدیر
کیست؟ خضر راه دریاها، امام آبها
چیست؟ روشن آبگیری برتر از کوثر غدیر
از شعاع فیض قدسش خاک عالم گل شده
در فروغش دیده جبریل امین شهپر، غدیر
نوح را در اضطراب از دست طوفان یافته
کرده گرداب گران را حلقۀ لنگر غدیر
دیده ابراهیم را در حلقهای از ارغوان
ارغوان را برده زیر چتر نیلوفر غدیر
دست موسی شد، برآمد ز آستین آینهوار
پای عیسی شد، فکند از فرق مهر افسر غدیر
دست حق شد در شب معراج و پای مرتضی
روز فتح مکه، روی دوش پیغمبر غدیر
روز خندق پیل پیکر عمرو کافر را که داد
از دم تیغ پری کردار خود کیفر غدیر؟
مرحب گردن فراز ظلمتآیین را که کشت؟
دست و بازویی که در برکند در خیبر غدیر؟
روز نفرین روبرو با اهل نجران مصطفی
برد کس با خویش، غیر از چارتن دیگر غدیر؟
در هیاهوی هوازن زان هزیمتپیشگان
جز رسول آیا کسی هم مانده با حیدر غدیر؟
دیدهای در شأن اصحاب پیمبر جز علی؟
سابقون السابقون در مصحف داور غدیر؟
هیچکس نشنید گیرم، خود تو نشنیدی مگر
«وال من والاه» گفت آن روز پیغمبر غدیر؟
تا تمام دشت از پیغام دریا پر شود
میرود از واحهای تا واحه دیگر غدیر
3)
قصیدۀ پیشرو منتخبی از قصیدهای است که محمد تقی بهار در مقام ملک الشعرائی آستان قدس رضوی در سال 1283 شمسی (مصادف با آغاز دوران شاعری خود) سروده و در مجلس سلام عید غدیر قرائت و تقدیم نموده است. مدحیهای در وصف مولا و بیان واقعۀ غدیر خم که روایت خطاب گونۀ آن ناخودآگاه حالت خطبۀ روز غدیر را به انسان تلقین میکند. این شعر زیبا تقدیم به دوستداران و عاشقان حضرت.
گر نظر در آینه یک ره بر آن منظر کند
آفرینها باید آن فرزند بر مادر کند
گر دگربار این چنین بیرون شود آن دلربای
خود یقین میدان که اوضاع جهان دیگر کند
کس به رخسار مه از مشک سیه چنبر نکرد
او به رخسار مه از مشک سیه چنبر کند
کس قمر را همنشین با نافۀ اذفر* ندید
او قمر را همنشین با نافۀ اذفر کند
گر گشاید یک گره از آن دو زلف عنبرین
یک جهان آراسته از مشک و از عنبر کند
غم برد از دل تو گوئی تا همیخواهد چو من
هر زمان مدح و ثنای خواجۀ قنبر کند
آنکه اندر نیمشب بر جای پیغمبر بخفت
تا تن خود را به تیر کیدِ خصم اسپر کند
جز صفات داوری در وی نیابد یک صفت
آنکه عقل خویش را بر خویشتن داور کند
داورش خوانده ولی و احمدش خوانده وصی
هم وصایت هم ولایت ز احمد و داور کند
در غدیر خم خطاب آمد ز حق بر مصطفی
تا علی را او ولی بر مهتر و کهتر کند
تا رساند بر خلایق مصطفی امر خدای
از جهاز اشتران از بهر خود منبر کند
گرد آیند از قبایل اندر آن دشت و نبی
خطبه بر منبر پی امر خلافت سر کند
گوید آن کاو را منم مولا، علی مولای اوست
زینهار از طاعت او گر کسی سر در کند
جشن فیروز وی است امروز کز کاخ امام
بانگ کوس و تهنیت گوش فلک را کر کند
بوالحسن فرزند موسی آنکه خاک درگهش
مرده را مانند عیسی روح در پیکر کند
حکم فرمایند اگر خاقان و قیصر در جهان
حاجب او حکم بر خاقان و بر قیصر کند
* بنا به ثبت دیوان ملک الشعرای بهار (انتشارات نگاه) این واژه «ازفر» است، اما با توجه به معنای واژۀ ازفر (اسب بزرگپهلو) و ترکیب نافۀ ازفر در این شعر، به نظر میرسد که اصل واژه «اذفر» باشد. (به معنای خوشبو)
«صبر مه با شب منور داردش
صبر گل با خار اذفر داردش»
/ مولوی