موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

«خونخواهی شاعران مسلمان ایران برای شیخ شهید» | 40 شعر در رثای شیخ نمر

14 دی 1394 17:27 | 10 نظر
Article Rating | امتیاز: 2.53 با 89 رای
«خونخواهی شاعران مسلمان ایران برای شیخ شهید» | 40 شعر در رثای شیخ نمر

شهرستان ادب: سال گذشته در پی صدور حکم اعدام شیخ نمر، تعداد زیادی از شاعران مسلمان کشورمان، طی یک بیانیه سوگند یاد کردند و هم‌قسم شدند که ظلم و جنایت آل سعود را به زبان شعر فریاد بزنند و در تاریخ جاودانه کنند. اکنون با اجرای این حکم و شهادت شیخ النمر، این شاعران به عهدشان وفا کرده و زبان شعر را زبان حق‌خواهی و ظلم‌ستیزی قرار داده‌اند. در این مطلب شعرهای 40 شاعر را می‎خوانید که به این بیانیه لبیک گفته‌اند. همچنین در نظرات همین مطلب راه ارسال و انتشار شعرهای دیگر که به دست ما نرسیده است در این موضوع باز است.

در ادامۀ مطلب به خوانش این اشعار می‌پردازیم:

 

 

1.    علیرضا قزوه

شیخ النمر، سمیر، زکزاکی
دنیا پر از جنازۀ آیلار است
و این ستارۀ قطبی
در آسمان جرمانا
در شامات
شهید تازۀ ما سمیر قنطار است
و دب اکبر این شب‌ها
علامه باقرالنمر است
و هفت برادران
در آسمان افریقا
فرزندان شیخ زکزاکی هستند
دنیا پر است از بیداری
پر است از اربعین و قدس
و آن طرف
دنیای سلیته‌هاست
دنیای قطع‌نامه‌ها و نطق و اینترپول
دنیای قرارهای پنهانی
به هر کجا که شکایت می‌بری
فاحشه‌ای نشسته است
با لهجۀ غلیظ امریکایی
حرف می‌زند شبیه اوباما
با هر نطقش
کمربندی منفجر می‌شود
که چاشنی‌اش وصل است به بشکه‌های نفت توله‌های عبدالعزیز
وصل است به دشداشۀ شاه متان یاهوی القطر
وصل است به نطق‌های تند نئوهیتلر
دیوانه‌ای شبیه آتاتورک
می‌بینی
به خاطر نبودن تو سمیر
صدها هزار گلوله و موشک ساختند
و کارخانه‌های مهمات
سه‌شیفت کار می‌کنند
این روزها
با پول مردمان حجاز
و روی میز فردای پریزیدنت‌ها
چیزی جز نقشۀ قتل شیخ زکزاکی نیست
با این‌همه ستارۀ این شب‌ها تویی سمیر!
ماه شب چهارده دنیا تویی شیخ النمر!
شهاب ثاقب این شب‌ها زکزاکی است
باید شمشیرهای بالستیک را
تیزتر کنیم
و یادمان باشد
بدون این دیپلمات‌های بی‌یقۀ ترسو
چرخ مردم ما می‌چرخد
و نان گران‌تر از این نخواهد شد
اما بدون قدس
بدون عاشقان سلیمانی
این انقلاب می‌شکند!
می‌ترسم از توافق پنهانی
از برجام و قطعنامه و ترکمان قهوه
می‌ترسم که قدس را به کیک زردی بفروشند
این گرسنه‌های سیاست
و من دنبال صالحان زمین می‌گردم
و خوب می‌دانم
که از یمن
یمانی دوران خروج خواهد کرد
و عنقریب
در کعبه اتفاق عجیبی می‌افتد!


2.    میلاد عرفان‌پور

تو همیشه زنده هستی تو همیشه زنده بودی
چه خیال خام بسته‌ست به کشتنت سعودی؟!
چه شگفت‌رود، خون تو که می‌رود به دریا
که میان ره نماند به فرازی و فرودی
تو چراغ ایزدی هستی و تا همیشه روشن
نشود حریف این نور، به پا کردن دودی
 تو شهید بوده‌ای از ازل ای عشق و نمیری
به عداوت عدو یا به حسادت حسودی
به خدا عقب نیانداخته وعدۀ خدا را
نه لجاجت ثمودی و نه فتنۀ یهودی
و چنین است «نمیرندگی نسل نمیران»
که به مرگ می‌دهد آل سعود را به زودی

3.    عباس احمدی

کشته‌های منا فقط بس بود تا جهان از تو منزجر بشود
می‌زنی سنگ و غافل از اینکه نور آیینه منکسر بشود
ای تجلای صهیونیسم عرب، قاتل کودکان شام و حلب
فکر آنی که دین و اصل و نسب در نتاج تو منحصر بشود؟
از عراق و حجاز تا به یمن، هم ز دریای فارس تا به عدن
تو مپندار ملک اهل البیت خالی از باقر النمر بشود
رسم ما رسم آن جماعت نیست که به لب مهر خامشی زده‌اند
تا مبادا روابط حسنه، با شما گرگ‌ها کدر بشود
باز جوشیده است خون حسین از قطیف و مدینه و بحرین
هر قدر بیشتر شهید کنید، بیشتر زخم منتشر بشود
آی ای توله‌های بوسفیان! آل نحس خلیفه و نهیان!
هست تا نسل بوذر و سلمان بیشتر شیعه مقتدر بشود
آید از آن عقال و دشداشه بوی مردار و جیفه و لاشه
«یاعلی» گفته می‌کشم ماشه، نسل وهاب منفجر بشود
آسمان بغض در گلو دارد، تشنۀ نغمۀ «أنا المهدی» است
شیعه را شور تشنگی باید، شیعه باید که منتظر بشود

4.    رضا اسماعیلی

ما شیعۀ عشقیم، نسلی خطرزاده
مردان عاشورا، مردان آزاده
ما نسل «یا مهدی»، مردان تکبیریم
مردان «بسم الله»، محراب و سجاده
تا با حسین عشق پیمان خون بستیم
صدکوفه نامردی  با ما در افتاده
ای عاشقان غم نیست، زیرا خدا با ماست
ای کربلا! لبیک، ای تیغ! آماده
باید مهیا بود، چون «ابن ملجم» هست
«شمربن ذی الجوشن» از پا نیفتاده
ما را اجابت کن، ای تیغ آتش‌خشم
ما را اجابت کن، ای زخم آزاده
اسب رشادت را زین کن به سوی دشت
تا مرد می روید، از ُگردۀ جاده
شیخ النمر زنده‌ست، اسلام پاینده‌ست
او روح بیداریست، از پا نیفتاده
برخیز و مستی کن - سربسته می‌گویم -
تا این خُم آخر سربسته افتاده

5.    حبیب نیازی

با ذکر «علی علی» چه حالی داری
پروانه  شدی و پروبالی  داری
ای شیخ نمر ، سلام ما را برسان
با سینۀ خونین چه مدالی داری

شاگرد خمینی شده‌ای شیخ نمر
چه قره‌العینی شده‌ای شیخ نمر
با ذکر «حسین» گردنت زخمی شد
الحق که حسینی شده‌ای شیخ نمر

از زبان شیخ نمر :
خود خواستم اینگونه بمانم، باشم
تا هست، «علی علی» بخوانم باشم
گردن بزنید و به صلیبم بکشید
من مثل شما نمیتوانم باشم!

6.    افشین علاء
در بقیع
بین سنگ‌های ناشناس
محشری به پاست
«باقر»ی دگر شهید شد!
باز شیعه در عزاست
وای اگر به گوش مکه این خبر رسد
کعبه خود سیاه‌پوش ماتم مناست
سوسمارهای پیر زشت!
ازحسینیان مگرچه دیده‌اید؟
سال‌هاست
سرزمین وحی را به خاک و خون کشیده‌اید
تف به رویتان!
این زمین چون بهشت
جای قتل عام نیست
خانۀ خداست
بادها که خفته در گلویتان
جز به تیغ خشم ما تهی نمی‌شود
تا شما نوادگان شمر، زنده‌اید
مکه، کربلاست!

7.    سجاد نوابی

باغبان مهربان باغ شیعیان
سال‌های سال دست مهربان تو
مثل دست‌های پینه‌بستۀ علی
بر سر پاره‌های ماه
 بر سر کودکان بی‌پناه شهر وحی بود

ایستاده‌ای میان معرکه
مثل کوه
با  شکوه
شیخ بی‌گناه
قامتت رسید تا به آسمان
سینه‌ات
از محبت حسین
آکنده بود
سرو راست‌قامت باغ شیعیان
نام تو نمر نبود
نمیرنده بود

8.    رسول پیره

تو ‌مگر چند نفر بودی
که این‌همه صدای تو بلند بود؟
تو با کدام دهان
خواب را از چشم پادشاه گرفته بودی؟
که میانۀ شب از خواب می‌پرید
و با خطی امن با اسراییل مکالمه می‌کرد.

تو را چیدند
تو را چیدند
اما‌ عطر تو ارتشی است
که کشورهای خاورمیانه را گرفته است
پاک نمی‌شود
عطر تن تو از  پیراهن بلند شهادت پاک نمی‌شود

9.    سیدمحمد میرهاشمی

هنگامۀ خیر و دفع شر می‌آید
یک روز خلیل با تبر می‌آید
اکلاب سعود، ذکر «أین الطالب»
از حنجرۀ شیخ نمر می‌آید

10.    محمدعلی کردی:

مژده که در مقابل ظلم ایستاده خون
بر ذلت حیات، رضایت نداده خون
حالا که راکدند تمامی آب‌ها
بر حرکتی عظیم نموده اراده؛ خون
تا خاک را به سیطرۀ خود درآورد
با دست خود به تیغ ستم سرنهاده خون
هرچه که دیو ظلم، سیه‌روی و زشت‌خوی
سرخ و زلال و گرم، زهی صاف و ساده؛ خون
سرمست، خصم از پی قطع‌الورید عشق
غافل از اینکه تازه به جریان فتاده خون
این لشگر خداست که آهنگ شام کرد
سرها سوار نیزه و از پی پیاده، خون

از مهر هم بخوان که در آن فصل سرد خاک
می‌رفت بیم فاجعۀ انجماد خون

11.    امیر سهرابی

گردیده خدا خودش خریدار کسی
مشتاق شده کعبه به دیدار کسی
تجدید وضو کنید ای مردم شهر
آوای اذان می‌آید از دار کسی

12.    ایوب پرندوار

بین شیوخ منطقه شیخی کبیر بود
بر مسند حقیقی دل‌ها امیر بود
نسلش به برکه‌های پر از نور می‌رسید
از جنس عاشقان شهید غدیر بود
بین شیوخ نفتیِ تقوانداشته
او روزه‌دار سفرۀ نان و پنیر بود
روحی بزرگ داشت شبیه پیمبران
آل سعود بین دو دستش اسیر بود
در گردباد حادثه قلبی سلیم داشت
در آخرالزمان زمین، بی‌نظیر بود
خون قطیف و خون خدا وصل شد به هم
او واقعاً حقیقت خیر کثیر بود
در بین مردگان زمین نیست نام او
با خون خود نوشت که «شیخی نمیر بود»

13.    محسن کاویانی

خورشید به گود آمده سرگرم قنوت است
این آل سعود است که در حال سقوط است
هستند شیاطین همه درگیر تبانی
ایران شده آمادۀ  یک جنگ جهانی
آماده شده لب بزند جام جنون را
صادر کند از نفت عرب بشکۀ خون را
بیزار ز جنگیم، ولی مرد جهادیم
دادیم سر و دست، ولی باج ندادیم
ما با احدی نیز نداریم سر جنگ
لعنت به بلادی که شد آغازگر جنگ
ما هیچ‌زمان حمله نکردیم به جایی
ما مرد دفاعیم، ولیکن چه دفاعی!
شمشیر عجم منتظر رخصت جنگ است
مکه بشود مرکز ایران چه قشنگ است
ما منتظر حمله‌ای از سوی حجازیم
تا بین بقیعش حرمی ناب بسازیم
«یا حیدر کرار» زند نقش به زودی
بر پرچم سبز عربستان سعودی
از روضۀ عباس شرف یاد گرفتیم
یک عمر از او یکسره امداد گرفتیم
ما غیر کفن بر تن خود جامه نداریم
ای شمر برو! شوق امان‌نامه نداریم
با سرور و پیغمبر خود هم‌وطنی شد
هر کس که در این برهه اویس قرنی شد
مرشد، به طرب ضرب بزن! وقت حماسه‌ست
مداح، بخوان! وقت غم و سینه‌زنی شد
دُر نجف سینۀ ما از غم یاران
خونین شد و مانند عقیق یمنی شد
«یا فاطمه» گفتیم، گذشتیم ز طوفان
گفتیم «علی»؛ ناشدنی هم شدنی شد
آمادۀ آنیم بپوشیم کفن را
ایران که نمرده‌ست بگیرند یمن را
هر شاه سعودی شده یک نوکر دربست
در پشت لباس عربی فتنۀ غرب است
ننگی که به پیشانی شاهان سعودیست
زیر سر یک مشت مسلمان یهودیست
چشمان جهان در پی آن یکه‌سوار است
این عطر یمانیست که لبریز بهار است
از نام علی واله و مستیم همیشه
ای خاک یمن، پشت تو هستیم همیشه!

14.    سجاد شاکری

قسم به نور که فیض سحر نخواهد مُرد
چو هست ریشه و ساقه، ثمر نخواهد مرد
کسوف، عزّت خورشید را نمی‌کاهد
خسوف رخ بدهد هم، قمر نخواهد مرد
میان آتش نمرود، زنده ماند خلیل
که رود، بین لهیب و شرر نخواهد مرد
به حکم آیۀ «لَا تَحسَبَنَّ أمواتاً»
«نمر» نمرده و مرد خطر نخواهد مرد
به لحن شعر بخوانید حرف فلسفه را:
اگرچه جسم بمیرد، اثر نخواهد مرد
رسیده پای شیاطین به نقطه‌ای که دگر
از این مقام، کسی بیشتر نخواهد مرد

15.    بشری صاحبی

 گرچه با دستان باطل، کشته شد فریادها
 یاد حق یک بار دیگر زنده شد در یادها
باز در سوگ کبوترهای عاشق دیدنی‌ست
گریه‌های ابرها و ناله‌های بادها
تا به کی کشتار و خونریزی؟ خداوندا مخواه
دشت سرخ لاله را بر دامن جلادها
کی شکار ببر، کار گرگ‌خوها بوده است؟
گرگ، باور کن شرف دارد به این صیادها
شیعه‌ایم و سال‌ها سرلوحۀ ما بوده است
غیرت عمارها و هجرت مقدادها
عاقبت آل سعود، آل شقاوت می‌شود
می‌شود سرخورده چون اخدودها و عادها
تو بیا تا در دل دنیا بکاری عدل را
تو بیا تا که بخشکد ریشۀ بیدادها

16.    فاطمه نانی‌زاد

یک بار دگر سرخ نویسید خبر را
تا بیشتر از پیش ببینند اثر را
ای لات و هبل، سخت بلرزید که این مرد
یک عمر به کف داشته همواره تبر را
از کرب و بلا درس گرفته، نهراسد
گرچه به سر نیزه بَرَد معرکه سر را
بر دار اگر بار دگر هم برود عشق
پرشورتر از قبل زند بانگ سحر را
تابید در آفاق و نشان داد که دنیا
آورده در آغوش خودش شمس و قمر را
از هر طرفی چشم تماشا شده روشن
تا مژده دهد بر همگان صبح ظفر را

ای ابر، بیا بر دل ما نوحه‌گری کن
برخیز بخوان مرثیۀ شیخ ‌نمر را

17.    معصومه فراهانی

روییده باز لالۀ سرخی به روی دار
داغی دگر رسیده به دل‌های داغ‌دار
دستی گرفته راه گلو را، نفس کم است
مشتی به خشم، قلب مرا می‌دهد فشار
ما را به جرم عشق به زنجیر می‌کشند
آه از حصار تنگ ستم، آه از حصار
بحرین، نیجریه، یمن، قدس، سوریه
دیگر گذشته غصۀ ما از صد و هزار
اما هر آنچه داغ کشیدیم و می‌کشیم
در کوره‌های سرخ، به ما می‌دهد عیار
دیروز، آن نهال که تحریم آب شد
خون خورد و حال سرو بلندی‌ست استوار
«والیل»ما ستارۀ بیدار این شبیم
چیزی نمانده تا سحر سبز، «و النهار»

18.    محمدرضا معلمی

آموزۀ عشق از خمینی خوانده است
مردی که ستون کفر را لرزانده است
غارت شده خیمه‌های او چون مولا
از ارثیه‌اش فقط شهادت مانده است

شیخ عباس قمی با ما اگر هم‌عصر بود
این عبارت را به تعقیبات، افزون می نمود:
بعد تسبیحات بی‌بی شیعیان را واجب است
لعنت الدائم علی آل السعودی و الیهود

19.    محمد شکری‌فرد

غمت مباد که چون شد، سرت سلامت شیخ!
رسیده است کنون فصل استقامت شیخ!
به‌پاست در همه‌جا بیرق قیامت شیخ!
رسیده است به گوش جهان پیامت شیخ!
برای کشتن تو هم‌قسم شدند سگان
و در مقابل ابلیس خم شدند سگان
به گوش باش که بانگ یمن شنیدنی است
که ناله‌های اویس قرن شنیدنی است
صدای شیون هر پیرزن شنیدنی است
مراثی‌اش به تن بی‌کفن شنیدنی است
به پاست هلهلۀ جمع شامیان اینجا
چه می‌کنند خدایاحرامیان اینجا؟!
چه لاله‌ها که دمیدند بین آتش و خون
به خون خویش تپیدند بین آتش و خون
دل از زمانه بریدند بین آتش و خون
و تا ستاره رسیدند بین آتش و خون
کنون دل همۀ بچه شیعه‌ها خون است
به جای آب زلال شریعه ها خون است
به نام نامی حق بود ریخت از تن، ترس
نداشت هیچ‌کسی از به جنگ رفتن، ترس
چنان که نیست از آن در دل «تهمتن»، ترس
همیشه بانگ رجزهای ماست، دشمن‌ترس:
حدود گفتنش از هر کلام بیرون است
که ذوالفقار علی از نیام بیرون است
به شور آمده لشگر، علی‌علی‌گویان
هزار مالک اشتر، علی‌علی‌گویان
به نام نامی حیدر، علی‌علی‌گویان
گشوده شد در خیبر، علی‌علی‌گویان
غمت مباد که چون شد، برادر یمنی!
دلت هر آینه خون شد، برادر یمنی!
نوید داده به ما سید یمانی ما
می‌آید از شب هجران به میهمانی ما
خوشا که می‌شکند بغض جمکرانی ما
ظهور می‌کند آن یار بی‌نشانی ما
غمت مباد که کاشانه‌ها در آتش سوخت
پر پریدن پروانه‌ها در آتش سوخت

20.    معصومه زارعی رضایی

ما را به جرم عشق به آتش کشیده‌اند
ای شعلۀ کشیده به افلاک سر! بگو
فهمیده‌ای که در دل آتش
بر ما چه رفته است؟
ای مطلع هبوط بشر!
ای عشق!
فهمیده‌ای که در دل آتش
دشتی به وسعت همۀ آسمان به پاست؟
ما را خلیل‌وار به آتش سپرده‌ای
اما میان آتش تو
صد بوستان غرق گل ارغوان به پاست
حالا میان آتش خود
ای عشق،
ققنوس‌های پر زده تا اوج را ببین
هرچند در سیاهی مطلق
هرچند از قبیلۀ خفاشان
هر دم هجوم خون به لب ما نشسته است
یک روز پاسخ همۀ زخم‌های ما
با سنگ‌های بر نوک گنجشک‌های نور
بر دوش فیل‌های ستم
آوار می‌شود

21.    محسن غلامحسینی

خبر رسیده ز گلشن ثمر نمی‌میرد
بگو به شب‌زدگان که سحر نمی‌میرد
قسم به شمس جمال علی ولی الله
در آسمان ولایت قمر نمی‌میرد
اگر به سنگ جفا شیشۀ دلی بشکست
به گنجۀ دل عاشق، گهر نمی‌میرد
به قلب خصم، علی مُهر باطلی زد و رفت
که تا به صبح ظهور آن اثر نمی‌میرد
هزار شیخ نمر زاده می‌شود، آری
بگو به دشمن حق که نمر نمی‌میرد

22.    فاطمه میر

صحبت از نور
برای ما که روزنامۀ صبح می‌خوانیم
شاهکار نیست
تو اما
در سرزمین کسوف‌های همیشه
شهاب‌بارانی به راه انداختی
که پرده از روی خورشید بر خواهد داشت

23.    علیرضا خاکساری

دارد قضا کنار قدر گریه می‌کند
دارد به حال و روز بشر گریه می‌کند
تا آسمان مشهدمان مثل چشم ما
دارد به سوگ شیخ  نمر گریه می‌کند

24.    عطیه‌سادات حجتی

غم‌های ماست صدر خبرها هنوز هم
فرقی نکرده گردش دنیا هنوز هم
 آل خلیفه اهل سقیفه اگر نبود
تنها نبود شیعۀ مولا هنوز هم
فریاد کشتگان منا می‌رسد به گوش
آل سعود از درِ حاشا هنوز هم
هر روز زخم تازه و هر شام صد شهید
دنیا نشسته گرم تماشا هنوز هم
آزادی و عدالت و اندیشه‌های بکر
زنده‌به‌گور می‌شود آنجا هنوز هم
گرچه هنوز دست به قبضه نبرده‌ایم
شور شهادتیم سراپا هنوز هم
ای منتقم! رسیده به لب جانم، انتقم
وقتش نیامده‌ست خدایا هنوز هم؟

25.    سیدمحمدامین حسینی

منور می‌شود ماه شهادت
تویی تنها هواخواه شهادت
برای رفتن و دیدار عشقت
چه راهی بهتر از راه شهادت

26.    زهرا شرفی

روبروی نور می‌ایستند
تیترهایی شومی
که در جیب‌هایشان
جغدها لانه دارند
جغدهایی که دستشان با
ابابیل‌ها
با لهجۀ سیاه
زنده‌به‌گورها
رابطه دارد
و حرف‌های اتوکشیده‌شان
که لب‌های گنجشک‌ها را می‌دوزد
جایی برای نفس کشیدن صبح‌های طولانی
نمی‌گذارند
شب‌هایی که دندانه‌هایشان
کج شده است.
چشم ندارند
چراغی روشن بماند
حتی در آبادی بی‌بی راضیه
که به پر  قنداق‌ها
نام محمد را سنجاق می‌کند.
همین که بگویی
بالای چشمتان ابرو است
کبوتر بودنت را
نشانه می‌روند
برمی‌گردند به اصالت خاموششان
و روشنی را دار می‌زنند.
ما دختران دامن‌گلی
یاد گرفته‌ایم
آزادی  را
آیه‌الکرسی بخوانیم
حتی اگر هر روز فرزاندان
شیخ نمر را
دهان بدوزند.

27.    فائزه زرافشان

هی چشم به فردای زمین می‌دوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی
هر چند که امروز شهیدت کردند
ای شیخ نمر، زنده‌تر از دیروز

 

28. محدثه خاکزاد

از پای آزادی بکش زنجیرها را
با خون پاکت سر ببُر شمشیرها را

ما بغض سر بسته، تو بارانی و رعدی
تا آسمان، فریاد کن تکبیرها را

باید برای عشق از خون، رنگ‌ها زد
پس قاب کن زیباترین تصویرها را

هرگز نمردن، مسلک شیخ نمرهاست
تکثیر کن در شیعه این اکسیرها را

زخم زمین سر باز کرده، منتظر باش
«او» می‌کشد از قلب عالم تیرها را

«نفس زکیه» در حرم لبیک می‌گفت
من خواب دیدم بهترین تعبیرها را

 

29. محمد مرادی

النّمِر باقر النّمِر برخیز، باز هم خطبۀ جهاد بخوان
از غدیر، از غم علی بنویس، منکِران را به اعتقاد بخوان


بغضِ خشکیده در گلوی حجاز! روی دوشت عبا بیفکن و باز
سورۀ مؤمنون تلاوت کن، شیعیان را به اتحاد بخوان


جمع کن مردم «عوامیه» را، سخره کن دولت معاویه را
یک نفس غیرت ابوذر شو، ظالمان را به عدل و داد بخوان


ای تبِ روح تو غروب «قطیف»! ای همه خون مسلخ تو شریف!
ناله‏ات را به چاه‏ها بسپار، روضه‏ات را به گوش باد بخوان


در هیاهوی قاریان دلار،  بار دیگر بلند شو ای یار!
جهل آل سقوط را بشکن، مفتیان را به اجتهاد بخوان


نزد این قومِ عزّتش هُبَلی، ارتداد است حکم حبّ علی
شافعی‏وار اگر گناه این است، دو جهان را به ارتداد بخوان


این یهودی‏دلان بی‏پروا، سرخوشانند خونِ یحیی را
زکریّا شو و به لحن سکوت، «کاف هایا» و «عین صاد» بخوان[1]


بازکن «جامع المدارک» را، تازه کن داغ ِخون «مالک» را
بین مقتل به چشم‏کوری‏شان، با تبسم «و إن یکاد» بخوان


این شکم‏عقل‏های نفت‌پرست، سورۀ حشر را چه می‏فهمند؟
جای این جاهلانِ «کالانعام»، آیه‏ بر کوه، بر جماد بخوان[2]


آهی از گرمی جگر سر کن، آسمان را به انفجار بکش
سطری از سردی زمان بنویس، رودها را به انجماد بخوان


تا قلم‏ها شکوه نام تو را، بین اسطوره‏ها رقم بزنند
گردی از واژۀ عبایت را، یک سحر بر لبِ مداد بخوان


از بقیع از غم زمانه بگو، یک دهن حرف عارفانه بگو
باز از غربت رسول بپرس، نوحۀ «احسن‏البلاد» بخوان


النّمِر باقر النّمِر برخیز، بار دیگر به اقتدای علی
زیر گرمای آفتاب قطیف، فصلی از خطبه‏ی جهاد بخوان



آی! ای شاعر شهیرِ وطن! بی‏خیال از عراق و شام و یمن
صبح‏ها با پنیر و چای و عسل ، با ولع «شرق» و «اعتماد» بخوان

 

30. محمد قاسمی

جان را فدا کردن به راهِ یار زیباست
در نیمه‌های شب دلِ بیدار زیباست

عاشق شدن تنها به حرف و ادعا نیست
عشق حقیقی در عمل، در کار زیباست

حتی اگر بی‌دست و سر گردی، در آخر
با دشمنان دین حق پیکار زیباست

ما را نترسانید از زندان و از بند
در چشم‌هامان دخمه و دیوار زیباست

از «زاریا» و «جده» فهمیدم من این را:
سرهای عشاق علی بر دار زیباست

بر نخل خرمایی که مولا وعده‌اش داد
بر دار، جسم «میثم تمار» زیباست

شمشیر «مالک» جای خود را دارد، اما
صفین با حق‌گویی «عمار» زیباست

«زکزاکی» و «سلمان» و «نمر» و هم «شحاطه»
این عاشقان را لحظۀ دیدار زیباست

در انتقام خونشان مهدی می‌آید
او که شبیه حیدر کرار زیباست

«بیدل» به‌زودی می‌رسد صبح سپیده
صبحی که دنیا بی‌ستم، بسیار زیباست



31. آزاده سالمی

رموز حادثه‌ها را تو خوب می‌دانی
تو با گلوی خودت شعر عشق می‌خوانی


قسم به خون تو ای شیخ، شیعه فهمیده است
بزرگ بودی و هستی، بزرگ می‌مانی

 

32. زهرا علیشاهی

 

کفر اگر کفر است، از این نوع ایمان بهتر است

زندگی با بت‌پرست از خودپرستان بهتر است

 

نیست انسان آنکه گستاخانه انسان می‌کشد

وصف این نامردمان را لفظ حیوان بهتر است

 

یا رسول الله! جلادان به ایمان تاختند

ورنه سر دادن برای شیعه از جان بهتر است

 

نحسی آل سعود و کینه و کبر یهود

بین ما و بین اینان حکم قرآن بهتر است

 

آنکه گمراه است، گمراه است؛ «ذرهم یعمهون»[3]

مست طغیان را رها در حال طغیان بهتر است

 

از کدامین جور این دنیا شکایت سر دهیم؟

شکوه از فقد نبی یا درد هجران بهتر است؟

 

می‌شود روزی برون از پرده دست انتقام

بی‌گمان احوال آن روز شهیدان بهتر است

 

33. حسین مؤدب

 

ما چو مرغ بسمل و بی‌سر شدن تقدیر ماست

سرنوشت بازی دنیا یقین تقریر ماست

 

سوختیم اما خوشیم از اینکه بیداری دشت

حاصل بی‌خوابی و نی‌نالۀ شبگیر ماست

 

ماه را دیدیم، پس دیوانگی‌مان عیب نیست

آن پریشان‌زلف روی نیزه‌ها زنجیر ماست

 

آینه‌ها را هزاران بار هم که بشکنید

آنچه می‌ماند یقیناً باز هم تصویر ماست

 

ما سلیمانانه با او هم‌سخن گشتیم و حال

مور را بنگر! حقیرانه پی تحقیر ماست!



گرگ را هرگز ملامت نیست از درندگی

زخم‌های گله از چوپان بی‌تدبیر ماست!

 

34. علی داوودی

 

اکسیژن را برای مرده‌ها ساخته‌اند

طناب را برای زنده‌ها

چاقو را برای نفس‌کش‌ها

اما همیشه

گلوهای بریده فریاد بیشتری دارند

 

ما برای خود می‌گرییم

وقتی گوش‌ها را نشنیده می‌گیرند

وقتی چشم‌ها را ندیده می‌گیرند

وقتی زبان‌ها را نگفته می‌گیرند

می‌گیرند  می‌گیرند  خودشان را!

مثل کانال فاضلابی که می گیرد

مثل هوای همین شهر که می‌گیرد صداها را

چه کسی خواهد شنید

 

فریاد کن

«که سر رفته است»

سر رفته است 

                       صدا

صدا بالا رفته است از دیوار

صدا شیشه‌ها را می‌شکند

شهر را به آتش می‌کشد

آنکه می‌گوید درد دیگران دارد

آنکه نمی‌گوید

مرهمی نمی‌یابد

آنکه از حلقۀ دار می‌گذرد

ماهی آزادی است که کلید اقیانوس را یافته باشد

 

35. سعید تاج‌محمدی

شیعه یعنی سربه‌نی گویای سرّ

شیعه یعنی شیخ باقر النمر

چون نمر قربانی حیدر شدن

کربلایی ماندن و بی‌سر شدن

 

عشق را با خون خود تطهیر کرد

شیعه بودن را چه خوش تفسیر کرد

 

سر به شمشیر ابوسفیان سپرد

زنده‌تر گشت و نمر هرگز نمرد

 

کشته شد با کشتن او دشمنش

خون او فردا بگیرد دامنش

 

زنده بادا روح مردان شریف

از یمن تا نیجریه تا قطیف

 

هرکجا مردی بود همراه ماست

شیعه‌ایم و راه حیدر راه ماست

 

ما به بدعت خط بطلان می‌کشیم

ها نقاب از روی شیطان می‌کشیم

 

ای سعودی‌ها! همیشه ما سریم

عبدودها! ما نژاد حیدریم

 

36. طاهره کوهکن


در روزگار قحط مروت نشسته‌ایم

اما چقدر ساکت و راحت نشسته‌ایم

 

دردا به ما که خون پلنگان شیعه را

خوردند و ما هنوز به صحبت نشسته‌ایم

 

دردا به ماکه پیش نگاه جهانیان

اینگونه بی‌خیال شریعت نشسته‌ایم

 

آی ای حرامی دغل سرسپرده! آی!

هرگز گمان مبر که ز وحشت نشسته‌ایم

 

شیریم از سلالۀ شیران شرزه‌ای

کاین چند روز در پی رخصت نشسته‌ایم

 

ما یاوران وارث ارضیم؛ پس بدان

در آرزوی مرگ جهالت نشسته‌ایم

 

ما را به خیر این همه تدبیر امید نیست

در انتظار صاحب دولت نشسته‌ایم

 

 

37. علیرضا رجبعلی‌زاده کاشانی

 

رنگین چرا به سرخی روی سپید توست

این دشنه‌ای که تشنۀ حبل‌الورید توست؟

 

ازصبح‌گاه خونی میدان شکفته‌تر

گل‌های سرخ پیرهن سبز عید توست

 

سرو بلند باغ! چرا پیچۀ کفن

بر شانه‌های زخم تو رخت جدید توست؟

 

چون خون تازه روی لب باز مانده‌ات

تسبیح «یاحسین» تو و «یا شهید» توست

 

نبض کدام مرثیه «بیدار باش» ما

در شارگ بریدۀ «هل من مزید» توست؟

 

از ما اگر به جرم صدا سر بریده‌اند

عشقی چنین غیورمرادا! مرید توست

 

بیم شب سیاه چرا وقتی آفتاب

لبخند خون‌گرفتۀ صبح امید توست؟

 

38. حسین صادقی


ما توکل بر خدای حی سبحان می‌کنیم

اقتدا بر نایب پیر جماران می‌کنیم

 

گر به ما فرمان دهد سیدعلی خامنه‌ای

ما ریاض و جده را با خاک یکسان می‌کنیم

 

ظلم‌های بی‌شمارت را به جان مسلمین

شک نکن آل سعود یک روز جبران می‌کنیم

 

درجواب این همه خون به ناحق ریخته

از جسدهای شما صد کاخ بنیان می‌کنیم

 

39. محمدحسین جعفریان


بیا سعدی در اینجا کن طوافی

بر این مردان سر بر تن اضافی

 

تو با یک قافیه در عشق ماندی

دمشق اینک پر است از این قوافی

 

 

40. سیدمحمدصادق آتشی

 

این تندباد بی‌امان با خود

گویا خبر از باغ آورده

از بوی خون لاله معلوم است

داغی به روی داغ آورده

 

مردی میان آتش نمرود

سر خم نکرد و روی پایش ماند

چون ابر بارانی خروشید و

در آسمان حق صدایش ماند

 

دارد تماشا می‌کند دنیا

زخم پرستوهای عاشق را

اما کماکان لب فرو بسته

مرگِ غم‌انگیزِ شقایق را

 

تنها به جرم پایِ حق ماندن

نخلی میان خاک و خون غلتید

هنگام فریاد است برخیزید!

باید بساط ظلم را برچید

 

کشتار شیعه در منا کم بود!؟

این‌بار دشمن خنجر از رو بست

«و الله خیر الماکرین» یعنی

مکر جهان کفر مغلوب است

 

هرگز حریف حق نخواهد شد

این فتنه‌ها این نقشه‌های شوم

گور خودش را کنده با دستش

آنکه در افتاده است با مظلوم!

 

با چیدن یک گل گمان کردید

باغ و بهار شیعه می‌میرد؟

خون نمر باقر نمی‌خشکد

دامانتان را سخت می‌گیرد

 

دشمن! بدان حتی نشان از ترس

در پیروان راه حیدر نیست

تا غیرت و عشق علی با ماست

سرکوب بیداری میسر نیست

 

آن صبح جمعه می‌رسد از راه

برق طنینش از حجاز آید

کنعان گلستان می‌شود روزی

آن یوسف گم گشته باز آید

 

 



[1] اشاره به آیات اول سورۀ مریم «کهیعص» و داستان حضرت یحیی (ع)

[2] اشاره به سورۀ حشر و آیۀ «لو انزلنا هذا القران علی جبل، لرأیته خاشعا متصدعا من خشیه الله.»

[3] آیه 186 سوره اعراف


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «خونخواهی شاعران مسلمان ایران برای شیخ شهید» | 40 شعر در رثای شیخ نمر
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: