موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از حسن صنوبری

«مانیفست شعر عرفانی امروز» با نگاهی به غزل زکریا اخلاقی

11 خرداد 1395 10:12 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 18 رای
«مانیفست شعر عرفانی امروز» با نگاهی به غزل زکریا اخلاقی
شهرستان ادب: همزمان با برپایی برنامه شب شاعر ویژۀ گرامی‎داشت استاد زکریا اخلاقی،  یادداشتی می‎خوانید از حسن صنوبری که در آن به بررسی شعر عرفانی در غزل‎های زکریا اخلاقی پرداخته است.
 گفتنی‎ست یکی از مختصر و مفیدترین مطالبی که تا پیش از این برای آشنایی با شعر زکریا اخلاقی منتشر شده بود، مطلبی است با عنوان «پنجره‎ای به شعر زکریا اخلاقی» که در پروندۀ ادبیات انقلاب شهرستان ادب منتشر شده است.
یادداشت صنوبری را در ادامه می‎خوانیم: 


پیشخوان: ساعت یک و هفده دقیقۀ بامداد، با دشواری بسیار برای فراهم‎شدن رایانه و اینترنت، دست به قلم می‎برم. چون شنیدم قرار است امروز بزرگداشتی برای هنرمند خاص روزگارمان و عارف شاعر و خلوت‎گزیدۀ دیار یزد، جناب زکریا اخلاقی برگزار شود. جلسه امروز یک بهانه است، من اما می‎نویسم تا عقب نمانم از جهان شعر امروز.


یک: مانیفستِ مانیفست
پس از انقلاب و مخصوصا در دوران سال‎های پایانی دهۀ شصت و سال‎های آغازین دهۀ هفتاد با درخشش ادبیات انقلاب اسلامی و چهره‎های شعری درخشانی چون ‎گرمارودی، صفارزاده، معلم، امین‎پور، هراتی و... شعر روشنفکری و فرزندان ادبیات وارداتی دیگر حرفی برای گفتن نداشتند. مارکسیسم به پایان رسیده بود و لیبرالیسم هنوز در ادبیات ما بسط پیدا نکرده بود. نه دیگر می‎شد شعر چریکی گفت، نه گوشی اشتیاق و آمادگی شنیدن شعر خنثای مدرن را داشت.  زمان چنان غریب بود و ناسازگار روشنفکران را، که برای رسیدن به تمایز در برابر شاعران انقلاب نه می‎توانستند مثل گذشته شعر ضدامپریالیستی بگویند (چون صدایشان با مرگ بر آمریکاهای شاعران انقلاب در هم می‎آمیخت) نه می‎توانستند مثل امروز برای آزادی روضه بخوانند (چون هنوز طنین بانگ آزادی‎خواهی و ادبیات ضدپهلوی شاعران انقلاب در گوش زمانه باقی بود) این شد که از حرف، معنا و محتوا چشم پوشیدند و عطایش را به لقایش بخشیدند. این است که می‎گویم حرفی برای گفتن نداشتند.

پس روی به فرم و نوآوری در شکل، قالب و ساختار شعر آوردند. اما چگونه؟ اما چه اشتباه! باید حرفی داغ و پیغامی تازه در میان باشد تا اشتیاق بیانش، سبب آفرینش ساختاری زیبا و نوآیین شود. دیدند نمی‎توانند شعری تازه بگویند و لال‎اند از بیانی نو؛ پس تصمیم گرفتند به جای سرایش شعر، به وصف شعرهای خود بپردازند. به جای اینکه اول شعر بگویند تا از دل آن شعرها بیانیه و مانیفستی آشکار شود، تصمیم گرفتند اول مانیفستی بنویسند تا شاید از روی آن‎ها بتوانند شعری بگویند: دمیدن در سورنا از طرف گشادش!

چنین بود که دوران مانیفست پشت مانیفست‎دادن شاعران روشنفکر آغاز شد. یعنی دوران ظهور و افول کوتاه‎مدت امپراطوری‎های کوچک و کوتولۀ ادبی و دولت‎های مستعجل سبک‎ها و ساختارهای شعر روشنفکری و شبه روشنفکری. به این گمان که می‎توان بی‎قدرت و ذوق شاعری و نیز بی‎داشتن حرف تازه، جهان تازه و ساختار تازه آفرید. چنین است که اتخاذ اصطلاح «موج» بر این جریان‎ها از سوی خودشان با ذات و حقیقتشان همراه شد. موج دمی نمی‎پاید. معنای آمدن موج همان رفتن است!

آری، شاملو آخرین قله و قهرمان شعر روشنفکری را فرزندی در راه نبود.


دو: سرآغاز عجیب «تبسم‎های شرقی»
اما شاعران حقیقی همواره آنان‎اند که شعرشان به تنهایی گویای مانیفست، بیانیه و نظریۀ ادبی و حتی جهان‎بینی و نظریات غیر ادبی (سیاسی، اجتماعی، دینی، عرفانی، فلسفی و ...) ایشان است. نیاز ندارند به جای سرایش، مانیفست بدهند یا در آغاز کتاب شعر خود با مقدمه و مقاله و مصاحبه، نظر خود را دربارۀ شعر و جهان بیان کنند. شعر ایشان خود بهترین بیانگر و مفسر اندیشه و نظریۀ ایشان است. چه اینکه گفته‎اند: به عمل کار برآید، به سخندانی نیست. حتی نیاز به ناشر خوب، طرح جلد شیک و پروپاگاندای رسانه‎ای هم ندارند. سلوک شعر زمان و مکان خود را دارد.

بیست و سه سال پیش، مجموعه شعر «تبسم‎های شرقی»  سرودۀ زکریا اخلاقی بی هیچ مقدمه، موخره، مقاله و مصاحبه‎ای در انتشاراتی غیرحرفه‎ای که امروز نام و نشانی از او باقی نمانده (موسسه محراب اندیشه) با طرح جلدی ضعیف، عقیم و زشت که امروز قطعا مورد افتخار طراح مشهورش (باسم الرسام) نخواهد بود، منتشر شد. زمستان ۱۳۷۲. قم. شاعر در آن روزگار سی و یک ساله بود و این اولین و آخرین مجموعه شعرش. کتابی با عنوانی خاص و زیبا و سی غزل درخشان که بخشی از شعرهای دهۀ شصت و هفتاد او بودند.

سه: نصرالله مردانی و غزل دهه ۶۰
در دهه ۶۰ شاعر انقلاب به حساب آمدن یا غزلسرای انقلابی و مذهبی بودن کار دشواری نبود. کافی بود تکرار ادبیات غزل زنده‎یاد نصرالله مردانی، یا پناه بردن به اوزان بلند مثنوی معلم و ادای حماسۀ او را درآوردن. اما شعرهای این شاعر یزدی به مرور طعم و رنگ خاص خودشان را یافتند. در دهه شصت اکثر غزل‎سرایان انقلابی، حتی آنانکه بعدها به منتقدان نصرالله مردانی و عمومی‎شدن شعر و مخاطبانش تبدیل شدند، در سیطرۀ زبان شعری او بودند. نادر بودند افرادی چون قادر طهماسبی (فرید) و زکریا اخلاقی که موطن اصلی‎شان غزل باشد، در عین حال در مسیر متداول غزل دهۀ شصت حرکت نکنند و زیر نام و نشان مرحوم مردانی نمانند.

دکتر محمدرضا روزبه نیز در بررسی شعر اخلاقی می‎گوید: «مجموعه "تبسم های شرقی" دارای غزل‌هایی است که رد پا و تاثیر مردانی را در اوایل انقلاب و دهه ۶۰ نشان می‌دهد؛ ولی بعدها اخلاقی به سمت سبک و سیاق ویژه‌ای حرکت کرد»  و استاد ما جناب یوسفعلی میرشکاک در همان جلسه گفته‎اند: « اشتغال به لفظ از ویژگی‌های عمده شعر نصرالله  مردانی است که مورد استفبال اخلاقی قرار گرفته است اما شعر اخلاقی دگردیسی پیدا کرده» 

اگر بخواهیم اندکی در این دعاوی جزئی‎تر بشویم باید بگوییم از سی غزل کتاب تبسم‎های شرقی، تقریبا در شش غزل قدیمی اخلاقی می‎توان رنگی از تاثیر لحن، زبان و تصویرگری مردانی را دید. این غزل‎ها عبارتند از:

1. «موج شط شفق از سینۀ پرجوش شماست»
2. «محمل مخمل خورشید ز آفاق گذشت»
3. «باز در سوگ عزیزی اشک‎ها همرنگ خون شد»
4. «آسمانی شده آوازۀ پیروزی ما»
5. «روح سرخ خاک کم‎کم بوی پیروزی گرفت»
6. «گل سپیده ز باغ ستاره می‎جوشد»
که در همین شعرهای ابتدایی و کم ارج‎تر شاعر هم گاه لحظات و ابیات درخشانی یافت می‎شود، مثل:

ز باغ حادثه بوی شقایق آمد باز
مگر که خون شهیدان دوباره می‎جوشد؟

و اما اگر پس از بررسی سبک‎شناسیک نگاهی بیاندازیم به تاریخ این شش غزل می‎بینیم همگی مربوط به چندسال اول دهه شصت و پیش از سال ۶۵ هستند. یعنی دورانی که ابتدای کار شاعری اخلاقی را شکل داده است. چنانچه خود او هم در مصاحبه‎ای تاکید کرده : « تصویرسازی، ترکیب‌سازی و صور خیال شعر نصرالله مردانی فوق‌العاده قوی و زیبا بود و حرف اول را می‌زد و من این نوع زبان و این نوع تخیل را می‌پسندیدم. شعرهای اولیه من هم تحت تأثیر ایشان بود. » 

 اما 24غزل دیگر کتاب و حدوداً ده غزل زیبای دیگری که در این سال‎ها پس از انتشار کتاب از او در رسانه‎ها خواندیم همه امضای خاص زکریا اخلاقی را دارند و شاخص و مانیفست «شعر عرفانی امروز» هستند.

چهار: اگر سهراب سپهری غزل‎سرا بود
سهراب سپهری توانست در زمانه‎ای شلوغ بیشترین‎‎ها را به خوانش و سرایش شعر و به‎خصوص شعر امروز دعوت کند. چه بسیار افراد  که شعر را با سپهری می‎شناسند و می‎فهمند. چه‎بسیار شاعران که شعر خود را با تقلید شعر سپهری آغاز کردند. و چه‎بسیار تلاش‎های ناموفق در تقلید یا حتی بهره‎گیری از شعر سپهری. آنچه درمورد سعدی می‎گویند درمورد سهراب بیشتر مصداق دارد: «سهل الممتنع». تقلیدش به نظر آسان است و به عمل دشوار. برفرض هم که توفیق تقلید حاصل شود، چه ارزشی دارد به -قول فروزانفر- سعدی مکرر شدن  و سهراب مکرر شدن؟ به قول مولانا: «خلق را تقلیدشان بر باد داد» و «هین سخن تازه بگو» ... این است که مقلدان سهراب راه به جایی نبردند، مگر در دوران مدرسه و در جمع همکلاسی‎هایی که اصل شعر سهراب را هم نخوانده‎‎اند.

آنچه به نوآوری بر اساس سنت ارزش می‎دهد و تقلید را بی‎ارزش می‎کند، همان تفاوت دیدگاه افلاطون و ارسطو درباب موضوع «میمسیس» و رسیدن به دو معنای متفاوت تقلید (تکرار بی‎ارزش) و محاکات (بازنمایی ارزشمند) است. جای دیگر هم به این موضوع پرداخته‎ام:

«هنرمند وقتی به سراغ اثر دیگری می‎رود که با پل زدن به آن خاطره، بتواند خاطرۀ جدیدی بیآفریند. با پل‎زدن به آن احساس و ارزش هنری، به آفرینشی نو دست پیدا کند. که آن صورت را مادۀ صورت جدید خودش بکند...     افلاطون چرا با هنرمندان و شاعران مشکل دارد؟ چون در نظریۀ محاکاتش (میمسیس) می گوید اینها دارند از طبیعت تقلید می‎کنند. و تقلید و تکرار چه ارزشی دارد؟ تمام عالم طبیعت خود نقشی از عالم مثال است، حالا نقاش ابله می خواهد از این نقش هم نقشی بزند؟ نقاش ابله نمی‎فهمد کپی ِ کپی خیلی کم مایه‎تر از اصل است؟ . و ارسطو چرا با افلاطون مخالف است؟ چون می‎گوید این محاکات (تقلید از طبیعت) تقلید صرف از طبیعت نیست. بلکه هنرمند این صورت را ماده می‎کند تا از دنیای خاص خود و نگاه هنرمندانه‎اش طرح و صورتی نو بر آن بزند...    آنچه افلاطون از آن بیزار است، واقعا بد است. و اینکه مورد ستایش ارسطوست واقعا خوب است. و ارزش هنری در بهره‎گیری از اثر دیگر به این است که ببینیم اثر هنری بیشتر به آنچه افلاطون از آن بیزار بوده شبیه است یا به این که ارسطو می ستودش. »

 درمیان تمام دوست‎داران و بهره‎گیران شعر سهراب شاید فقط دو شاعر فراتر از تقلیدی ناشیانه به توفیقی هنرمندانه و تازه رسیدند. یکی جناب احمد عزیزی بود که توفیقی نسبی داشت و دیگری جناب زکریا اخلاقی که توفیقی تام و تمام. عزیزی بیشتر به ظاهر کلام سپهری نظر داشت و اخلاقی بیشتر به باطن جهانش. عزیزی بیشتر در لفظ بود، اخلاقی بیشتر در معنا. این شد که عزیزی از سهراب سپهری پسند عامش را گرفت و اخلاقی با کمک سهراب به جهان خاص خود رسید. اخلاقی در سهراب به جز ظواهر لفظی و بیش از آن‎ها توجه او به طبیعت و سیر او در خلوت را پسندید و برگزید. اخلاقی در همان نشست بررسی شعرش گفته بود «خلوت شاعرانه‎ام را از سهراب هدیه گرفتم» و در همان مصاحبه نیز تاکید کرده بود  «یک مقداری تحت تأثیر سهراب سپهری بودم چون طبیعت‌گرایی عرفانی ایشان را می‌پسندم، ترکیب طبیعت و عرفان باهم جلوه های زیبایی را در شعر به وجود می‌آورد»

البته همۀ تاثیرپذیری‎های اخلاقی از سهراب در نگاه طبیعت‎گرایانه و خلوت عارفانه نیست و گاه به روساخت‎های شعری هم کشیده است. تجربۀ نخست که به نظرم تجربۀ چندان موفقی نیست:

1. «کسی از آن‎سوی گلدسته مرا می‎خواند» (اخلاقی)
«دورها آوایی‎ست، که مرا می‎خواند» (سپهری)

2.
«یارب این بانگ خوش از حنجره شرقی کیست
چه کسی پشت در بسته مرا می خواند؟» (اخلاقی)
«چه کسی بود صدا زد سهراب؟» (سپهری)

و اما تجربۀ بهتر:

3. «بزرگ بود، بزرگ تواضع خود بود
وجودش آینۀ پرشکوه میبد بود» (اخلاقی، در سوگ آیت‎الله اعرافی)
«بزرگ بود،
و از اهالی امروز بود» (سپهری، در سوگ فروغ فرخزاد)

اما این هردو تجربۀ محدود که دیگر در این سطح تکرار نشدند ربطی به تجربۀ عمومی شعر اخلاقی دربرخورد با شعر سپهری ندارد. تجربه‎های دیگر هیچکدام در سطح و ساختار ظاهری شعر نیستند و بیشتر به نگاه و ساختاردرونی جمله‎ها و زیبایی‎شناسی هنری شعر سپهری نزدیک می‎شوند.

 از سهراب سپهری چند غزل به جامانده؛ نیز بوده‎اند کسانی که سعی کرده‎اند با زبان و نگاه و حتی وزن‎های مورد علاقۀ سپهری غزل بگویند. اما این‎ها هیچکدام توفیق و تجلی کامل سپهری در غزل نیستند. آن غزل‎های مقلد همه سست و کلیشه‎ای هستند. غزل خود سهراب هم پخته نیست. اگر قرار بود سهراب سپهری با همۀ توانایی هنریش نه یک نیمایی‎سرا که یک غزل‎سرا باشد غزل‎هایش به غزل‎های اخلاقی بیشتر می‎مانست تا غزل‎های معدود خود و غزل‎های ضعیف مقلدانش.


پنج: بن‎مایه‎های ساختاری و محتوایی شعر اخلاقی
البته باید تاکید کرد که سپهری تنها یکی از پایه‎های زیبایی‎شناسی شعر اخلاقی را تشکیل می‎دهد. اما این متن تنها متنی نیست که در گفتگو با متن اخلاقی و این نگاه تنها نگاهی نیست که در منظر و نظر شاعرانۀ او جاری شده است. برای زکریا اخلاقی در کنار زیبایی‎شناسی شعر نو و نگاه شعر نیمایی و طبیعت‎گرایی ، زیبایی‎شناسی غزل ایرانی، به خصوص غزل حافظ؛ نیز، توجه به امکانات موسیقایی شعر کهن و استفاده از ظرفیت‎های ردیف‎ها، قافیه‎ها و وزن‎های خاص؛ همچنین، فرهنگ و عرفان خاص امام خمینی؛ همچنین، حال هوای تحصیل علوم حوزوی، عرفانی و فلسفی؛ همچنین، زی طلبگی  و نیز سکوت و معنویت شهر یزد و حال و هوای کویری و خاصش بن‎مایه‎های متنوع ساختاری و محتوایی و مبانی زیبایی‎شناسی شعر او را تشکیل می‎دهند. برای مثال جمع بین شعر عرفانی و شعر اجتماعی در امر محتوا و نیز رسیدن به نوعی نظم ساختاری و زیبایی‎شناسی منسجم در ساخت عمودی ابیات و واژه‎گزینی، بی‎شک حاصل توجه عمیق و دقیق اخلاقی به شعر حافظ است. چنانچۀ جهان عارفانه اندیشۀ عرفانی امام خمینی بسیار بیشتر از عرفان کلامی شاعرانۀ سپهری بر غزل اخلاقی موثر افتاده است. اما چنانچه نقشۀ جغرافیا به ما می‎گوید شاعر یزدی برای رسیدن به قم، ناگزیر است که از راه کاشان بگذرد!

شش: بازگشت به «تبسم‎های شرقی»
کتاب، با عارفانه‎ای خاص و شگفت آغاز می‎شود که خیلی از دوستداران شعر امروز بیت به بیتش را حفظند. سه بیت از آن شعر:

ما را خوش است سیر سکوتی که پیش روست
گشت و گذار در ملکوتی که پیش روست
...
بگذار با ترنم مستانه بگذرد
این چند کوچه تا جبروتی که پیش روست
...
یارب! مباد بی غزل عاشقی شبی
موسیقی بلند سکوتی که پیش روست

بیت آخر، با واژه‎های «شب»، «موسیقی» و «سکوت» مخصوصا وقتی به «کویر»ی بودن شهر یزد توجه کنیم بسیار ما را یاد عنوان و حال و هوای آلبوم موسیقی معروف «شب، سکوت، کویر» ساختۀ کیهان کلهر با صدای محمدرضا شجریان و ترانۀ علی معلم دامغانی می‎اندازد. یعنی محبوب‎ترین آلبوم این آهنگساز و خواننده. حال آنچه شایستۀ توجه است تاریخ سرایش شعر سال ۷۰ است و تاریخ انتشار کتاب سال ۷۲. از آن‎سو تاریخ ضبط این آلبوم سال ۷۳ است و تاریخ انتشارش سال ۷۶. بعید نیست پدیدآورندگان این آلبوم خوب هم پیشتر آن غزل خوب را خوانده باشند و پسندیده باشند.

اما این غزل عرفانی زیبا و خاص، تنها شعر شاخص عرفانی این مجموعه‎شعر نیست. کتاب با غزل‎های عرفانیِ درخشانی از این دست نیز همراه است:

گل دفتر اسرار خداوند گشوده است
صحرا ورق تازه‎ای از پند گشوده است

بیابان در بیابان طرح اقیانوس در دست است
و یک صحرا پر از گل‎های نامحسوس در دست است

ای بلوغ شاخه‎ها در اشتهای ما تصرف کن
از میان سبزها، سیب تجلی را تعارف کن

اخلاقی سه غزل عرفانی نیز برای امام خمینی دارد که به نظر من دوتایش از بهترین سروده‎ها برای آن بزرگمرد تاریخ معاصر هستند. نخست غزلی که در زمان حیات امام سروده‎شده است:

خرقه‎ پوشان به وجود تو مباهات کنند
ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند
پارسایانِ سفرکرده به آفاق شهود
در نسیم صلوات تو مناجات کنند...

این شعر فارغ از موضوع امام خمینی نیز به عنوان یکی از بهترین غزل‎های عرفانی روزگار خود شایستۀ توجه است.
و یا سوگ‎سرودۀ اخلاقی برای امام خمینی:

تیره شد آینۀ صبح درخشان بی‎تو
تار شد مشرق روحانی ایمان بی‎تو
...
كاش پیش از شب اندوه سفر می‌كردیم
تا نبودیم در این باغ، غزلخوان بی تو

این کتاب چند سوگ‎سرودۀ زیبای دیگر نیز دارد که شاید بهترینش این غزل و مطلع زیبایش باشد در سوگ آیت‎الله اعرافی (و البته فراتر از اینکه محدود به یک تن باشد):

مثل گل بدرقه کردیم تنی تنها را
و سپردیم به خاک آنهمه خوبی‎ها را

اندوه حاصل از داغ‎دیدن، اندوهی شدید و در عین‎حال ساده است. حالی غریب که بیانش دشوار است. این حال را به جز این شعر در نیمایی معروف زنده‎یاد اخوان ثالث « نعش این شهید عزیز | روی دست ما مانده ست» و نیز غزلی از قادر طهماسبی برای شهادت حضرت علی اصغر (ع) دیده بودم.

از دیگر شاهکارهای شعری زکریا اخلاقی در کتاب تبسم‎های شرقی باید به شعرهای انتظار و امام زمانی (ع) او به خصوص این غزل معروف و شگفت اشاره کرد:

همین است ابتدای سبز اوقاتی که می‌گویند
و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می‌گویند
...
زمین در جستجو هرچند بی‌تابانه می‌چرخد
ولی پیداست دیگر آن علاماتی که می‌گویند

چندی پیش بود که آلبوم خوبی با عنوان «پایان پریشانی» با محوریت شعرهای انتظار زنده‎یاد قیصر امین‎پور منتشر شد. معتقدم شعرهای انتظار زکریا اخلاقی از شعرهای زنده‎یاد امین‎پور پایین‎تر که نیستند ای‎بسا زیباتر و خاص‎تر هم باشند. کاش تا این شاعران عزیز در میان ما هستند سراغشان برویم. به سختی می‎توان در موضوع انتظار و ظهور حضرت موعود (عج) نظیری برای این غزل زیبا پیدا کرد.

هفت: شاعر پس از «تبسم‎های شرقی» تمام شد؟
پس از تبسم‎های شرقی هیچ کتاب دیگری از زکریا اخلاقی منتشر نشد. حتی خود تبسم‎های شرقی هم با وجود اهمیتی که بین مخاطبان حرفه‎ای شعر به خصوص شعر عرفانی پیدا کرد تا سال‎های سال تجدید چاپ نشد. می‎توان گفت به معنای واقعی کلمه این کتاب مظلوم و غریب واقع شد؛ شاید هم از سوی ناشر، هم از سوی شاعر، هم از سوی زمانۀ شاعر. گمان می‎کنم سال ۸۹ یعنی هفده سال پس از چاپ نخست، کتاب با طرح جلدی تازه در انتشاراتی تازه به چاپ دوم رسید. شبیه اتفاقی که برای چاپ دوم کتاب «رجعت سرخ ستاره» استاد علی معلم دامغانی افتاد. با این تفاوت که گویا باز ناشر ناشری غیر ادبی و غیر حرفه‎ای بود (ذوی‎القربی) و طرح جلد هم علی‎رغم زیبایی، نامرتبط با موضوع و فضای کتاب.

 اما تجدید چاپ‎نشدن کتاب اول ارتباطی با عدم انتشار کتاب دوم ندارد. عموماً شاعرانی که کتاب اول را منتشر کرده‎باشند (چه بد، چه خوب) مشتاق به انتشار کتاب دوم هم هستند. منطقاً شاعری که کتاب اولش بد بوده، یا شاعری که کتاب اولش خوب بوده ولی دیگر توان شعری و طبع روان سابق را ندارد بهتر است کتاب دوم را منتشر نکند. درموضوع کتاب چاپ‎کردن، جناب اخلاقی نه پیروی آن سیر عمومی بودند نه شامل وضعیت این سیر منطقی.

 انتشار گاه‎گاه غزل‎های عرفانی تازۀ ایشان در نشریات سیر پیشرفت شعری و تشدید تمایز هنری ایشان را نشان می‎داد. وزن‎ها و قافیه‎ها خاص‎تر، هنرمندانه‎تر و تازه‎تر شده بودند. لحن، زبان و تصویرها تشخص بیشتری گرفته بود و دیگر به سختی می‎شد جای قلموی سهراب سپهری را در تابلوهای اخلاقی پیدا کرد، چه رسد به حال و هوای غزل‎های مردانی. ادبیات و جهان‎بینی عمیق‎تر، خاص‎پسندتر و عام‎گریزتر شده بودند و دیگر به سختی می‎توان در بین این شعرهای تازه و پیشرفته غزلی صاف و ساده مثل : آخر ای مردم ما هم عتباتی داریم» پیدا کرد. انگار آن غزل‎ها را یک روحانی جوان و مبلغ در جمع اهالی یک روستا سروده است و این غزل‎ها را یک روحانیِ استاد ادبیات، فلسفه و عرفان، در جمع چند ادیب و فیلسوف و عارف.

غزل‎هایی مثل این غزل خاص و زیبا:

باشد ولی این جاده‎ها، این جاده‎های تشنه در رنج است
این قریه‎های خسته دور از صحبت خوش‎بوی نارنج است

حالا همین انسان که روزی تا صفای سیب‎ها می رفت
در قبض و بسط لحظه‎ها درگیر خواهش‎های بغرنج است

دیری‎است آن الهام‎های تازه هم بر در نمی‎کوبند
در این هبوط بی‎غزل، عالم نفس‎گیر و دم‎آهنج است

این زندگی‎های ملال‎انگیز از عرفان و گل خالی است
دنیا مجال مصلحت‎اندیشی مردان شطرنج است ...


یا:
هوا باز است و صحرا تا سواد کاج‎ها رفته است
و عاشق در شهودی سبز از این منهاج‎ها رفته است

من این پایین کمی دل‎تنگم اما خوب می‎دانم
که آدم در هبوط خویش هم معراج‎ها رفته است

یا:
آسمان باز است، رویایی و زیباست فضاها
ماه می‎تابد بر گستره ی سبزِ نماها
...
شب زلال است و او بر لب این پنجره تنها
دل سپرده است به موسیقی اسرار صداها

دل سپرده است به پیدایش مجذوب مذاهب
به شب آبی کاشی‎ها در متن طلاها

به زمان‎های اساطیری ادیان نخستین
به زمان‎هایی پیش از تپش بانگ دراها

جاده‎ها سرشار از خاطرۀ راه سپاران
دشت‎ها لبریز از جذبۀ محزون نواها

شب عمیق است مسافر غزلی می‎خواند باز
و می اندیشد در تابش آغاز نداها ...

یا ملمعی توحیدی که در آخرین دیدار شاعران با رهبری با استقبال از ملمع جامی خواندند:

• به کدام واژه بخوانمت، به کدام واژه نارسا؟
به کدام جلوه بجویمت، متعالیا و مقدسا!
...

چه خوش است وقت موحّدان، به حدیث قدسی زلف تو
چه خوش است صحبت دوستان، به صفای سایۀ این کسا ...


و جدا از این شعرهای فلسفی عرفانی، شعرهای اجتماعی هم شکوه خاصی دارند. از جمله این غزل که خطاب به امام خمینی است:

تقویم در تقویم؛ این فصل‎ها سرشار باران تو خواهد شد
مجلس به مجلس باز؛ پیمانه‎ها، لبریز پیمان تو خواهد شد

این فصل‎های سبز؛ انگار تفسیر غزل‎های بدیع توست
این عشق‎های پاک؛ مجلس‎نشین درس عرفان تو خواهد شد
...

گفتی خدا با ماست؛ گفتی که فردای جهان فردای توحید است
فردا تمام خاک؛ جغرافیای سبز ایمان تو خواهد شد
... 

این لاله‎های سرخ؛ یک پرده از شرح کرامات لطیف توست
این دشت‎ها آخر؛ محو تماشای شهیدان تو خواهد شد ...

و غزل دیگری که مثل همین غزل به موضوع بیداری اسلامی توجه دارد و شاید از بهترین‎ها با این موضوع:

زندگی جاری است؛ در سرود رودها شوق طلب زنده است
گل فراوان است؛ رنگ در رنگ این بهار پر طرب زنده است
...

آفتاب فتح، بر فراز خانه‌ی پیغمبران پیداست
صبح نزدیک است، صبح در تصنیف‌های نیمه‌شب زنده است
... 

باد می‌آید، بوی گل‌های حماسی می‌وزد در دشت
زندگی زیباست، عشق در جان جوانان عرب زنده است


حیف است این غزل‎های ناب و خاص که از زمرۀ بهترین غزل‎های عرفانی روزگار ما هستند در کتابی تازه گرد هم نیایند.

هشت: روحانیان شاعر و شاعران روحانی

روحانیانی که دستی به شعر داشته باشند (چه علاقه به خواندن چه اشتیاق برای سرودن) از دیرباز در سرزمین ما کم نبوده‎اند. این افتخار ماست که هر دو رهبر معنوی و سیاسی ما پس از پیروزی انقلاب با مقولۀ شعر آشنایی جدی داشتند و دارند و خود شاعران زبردستی بوده‎اند. این برای ایرانیان افتخار است که مراجع شیعه تقریبا همگی با اسلوب سرایش شعر آشنا هستند و شعر سروده‎اند (آیات عظام مکارم شیرازی، وحید خراسانی، صافی گلپایگانی، نوری همدانی، مرحوم آیت‎الله بهجت، مرحوم آقاعلی صافی و...). همچنین این موضوع در میان عالمان عارف ما مثل آیت‎الله حسن‎زادۀ آملی نمود بیشتری دارد و شاید خیلی از ما دیوان ایشان را در خانه داشته باشیم. همچنین بسیاری از روحانیان و طلبه‎های جوان در جایگاه‎های مختلف به سرایش شعر مشغولند و «شعر حوزه» برای خود پدیده و سرفصلی است. اما اگر با نگاه نقادانه و بررسی ساختارگرایانه به این شعرها نگاه کنیم می‎بینیم شعر برای بیشترینۀ این عزیزان از حد تفنن فراتر نبوده است و از زیبایی‎شناسی تقلید و تتبع آثار بزرگان ادبیات کهن پا پیش نگذاشته است. واقعا امام خمینی با آن قریحۀ عرفانی خاص و تسلطش به متون ادبی و عرفانی و نیز رهبر انقلاب با چنین درک ساختارنگرانه که از شعر و حتی شعر معاصر دارند استثنا هستند. در بین بسیاری از حضرات طلبه و روحانی شعر هم جزو هنرها و فنونی است که خوب است یک روحانی و یک مبلغ به آن مسلط باشد، و گویا با کمترین تلاش این مهم محقق می‎شود. زین‎رو در نتیجه شاهدیم شعر حوزه شعر غنی، شاخص، متمایز و حتی مفیدی برای جامعه و خود حوزه نیست. پیرمردها و معمرین حوزه اگر شعر می‎گفتند به اقتفای سنت شعر عرفانی و مذهبی گذشته می‎گفتند؛ طلبه‎های جوان هم اگر شعر می‎گویند در بهترین حالت زیر مجموعۀ شعر هیئت و شعر آیینی قرار می‎گیرند و خلاصه چیزی به نام شعر حوزه و شعری که گویای یک زیست‎جهان معنوی و روحانی باشد قابل شناسایی نیست.

این میان زکریا اخلاقی یک استثنا، یک شاخص و یک تجربۀ موفق برای الگو گرفتن است. اما این الگوگیری هم نباید مبتنی بر ظواهر شعر اخلاقی باشد. دیده‎ایم شعر روحانیانی را که به تقلید از اخلاقی سروده‎اند و یا حتی شعر روحانیانی که مقاله هم در نقد و بررسی شعر اخلاقی نوشته‎اند. تفاوت از زمین تا آسمان است. اولین درس زکریا اخلاقی به روحانیان شاعر و شاعران روحانی این است که شعر یعنی توجه به زیبایی‎آفرینی در شکل و ساختار، نه لزوما قصد قربت! همین که اخلاقی سپهری را خوب خوانده و خوب فهمیده، درس مهمی است در این زمینه. درس دوم زکریا اخلاقی به روحانیان علاقه‎مند به سرایش این است که برای شعر معنوی و عرفانی گفتن؛ استفاده از اصطلاحات درسی حوزوی و دینی ارزشی ندارد، وقتی روحانی (روحانیِ شاعر) خلوت معنوی و خلوت شاعرانه نداشته باشد.

نه: مانیفست شعر عرفانی امروز

معتقدم با توجه به غزل‎های عرفانی استاد زکریا اخلاقی می‎توان به مانیفست و تعریف شعر عرفانی امروز رسید. امروز اکثر شاعران دستی هم به سرایش شعر عرفانی دارند اما این دست‎ها عموما در اتخاذ معنای یکی از سه واژۀ «شعر»، «عرفان» و «امروز» لرزانند. یا مشکل ساختاری و هنری دارند و از شعریت به دورند (با این توجیه که شعر اگر موضوعش عرفانی شد طبق سنت قدما هرچه باشد زیباست!) یا با موضوع عرفان بیگانه‎اند (چه اینکه امروز هرکسی خود را عارف می‎داند و عرفان نه نیاز به صفا و سلوک عملی دارد نه دانش و معرفت نظری!) یا متعلق به امروز نیستند (و اسیر سنت‎های دیرین شعر عرفانی و اصطلاحی گذشته‎اند). اما ما در غزل‎های زکریا اخلاقی هم شعریت و توجه به ارزش‎های ساختای و هنری و نوآوری را می‎بینیم، هم درک و دریافتی دقیق از عرفان عملی (و نه اصطلاحی و ادا اطواری) و هم درک و دریافتی از جهان امروز و جهان مدرن. سنایی و مولوی و عطار هرگز مانند زکریا اخلاقی چنین شعر عرفانی مدرنی نگفته‎اند؛ اما اگر در چنین روزگاری می‎زیستند حتما شعر امروز را می‎گفتند نه شعر قرن پنج و شش و هفت را.

پس از زکریا اخلاقی، شاعران توانای دیگری از جمله دکتر علیرضا قزوه و دکتر قربان ولیئی با مجموعه‎های خوبی مثل «صبح بنارس» و «ترنم داودی سکوت» به طور جدی وارد حیطۀ «شعر عرفانی امروز» و غزل عرفانی شدند و سعی کردند از کلیشه‎های رایج و پوسیدۀ شعر عرفانی گذشته و دور شوند؛ اما به نظرم هنوز که هنوز است غزل زکریا اخلاقی در این موضوع بی‎رقیب و شاخص است و روایتگر تام تجربۀ عرفانی در جهان امروز و زندگی مدرن.


ده: «ای بلوغ شاخه‎ها در اشتهای ما تصرف کن».

آمین.



کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «مانیفست شعر عرفانی امروز» با نگاهی به غزل زکریا اخلاقی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.