یادداشتی از حسن صنوبری
«مانیفست شعر عرفانی امروز» با نگاهی به غزل زکریا اخلاقی
11 خرداد 1395
10:12 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 18 رای
شهرستان ادب: همزمان با برپایی برنامه شب شاعر ویژۀ گرامیداشت استاد زکریا اخلاقی، یادداشتی میخوانید از حسن صنوبری که در آن به بررسی شعر عرفانی در غزلهای زکریا اخلاقی پرداخته است.
گفتنیست یکی از مختصر و مفیدترین مطالبی که تا پیش از این برای آشنایی با شعر زکریا اخلاقی منتشر شده بود، مطلبی است با عنوان «پنجرهای به شعر زکریا اخلاقی» که در پروندۀ ادبیات انقلاب شهرستان ادب منتشر شده است.
یادداشت صنوبری را در ادامه میخوانیم:
پیشخوان: ساعت یک و هفده دقیقۀ بامداد، با دشواری بسیار برای فراهمشدن رایانه و اینترنت، دست به قلم میبرم. چون شنیدم قرار است امروز بزرگداشتی برای هنرمند خاص روزگارمان و عارف شاعر و خلوتگزیدۀ دیار یزد، جناب زکریا اخلاقی برگزار شود. جلسه امروز یک بهانه است، من اما مینویسم تا عقب نمانم از جهان شعر امروز.
یک: مانیفستِ مانیفست
پس از انقلاب و مخصوصا در دوران سالهای پایانی دهۀ شصت و سالهای آغازین دهۀ هفتاد با درخشش ادبیات انقلاب اسلامی و چهرههای شعری درخشانی چون گرمارودی، صفارزاده، معلم، امینپور، هراتی و... شعر روشنفکری و فرزندان ادبیات وارداتی دیگر حرفی برای گفتن نداشتند. مارکسیسم به پایان رسیده بود و لیبرالیسم هنوز در ادبیات ما بسط پیدا نکرده بود. نه دیگر میشد شعر چریکی گفت، نه گوشی اشتیاق و آمادگی شنیدن شعر خنثای مدرن را داشت. زمان چنان غریب بود و ناسازگار روشنفکران را، که برای رسیدن به تمایز در برابر شاعران انقلاب نه میتوانستند مثل گذشته شعر ضدامپریالیستی بگویند (چون صدایشان با مرگ بر آمریکاهای شاعران انقلاب در هم میآمیخت) نه میتوانستند مثل امروز برای آزادی روضه بخوانند (چون هنوز طنین بانگ آزادیخواهی و ادبیات ضدپهلوی شاعران انقلاب در گوش زمانه باقی بود) این شد که از حرف، معنا و محتوا چشم پوشیدند و عطایش را به لقایش بخشیدند. این است که میگویم حرفی برای گفتن نداشتند.
پس روی به فرم و نوآوری در شکل، قالب و ساختار شعر آوردند. اما چگونه؟ اما چه اشتباه! باید حرفی داغ و پیغامی تازه در میان باشد تا اشتیاق بیانش، سبب آفرینش ساختاری زیبا و نوآیین شود. دیدند نمیتوانند شعری تازه بگویند و لالاند از بیانی نو؛ پس تصمیم گرفتند به جای سرایش شعر، به وصف شعرهای خود بپردازند. به جای اینکه اول شعر بگویند تا از دل آن شعرها بیانیه و مانیفستی آشکار شود، تصمیم گرفتند اول مانیفستی بنویسند تا شاید از روی آنها بتوانند شعری بگویند: دمیدن در سورنا از طرف گشادش!
چنین بود که دوران مانیفست پشت مانیفستدادن شاعران روشنفکر آغاز شد. یعنی دوران ظهور و افول کوتاهمدت امپراطوریهای کوچک و کوتولۀ ادبی و دولتهای مستعجل سبکها و ساختارهای شعر روشنفکری و شبه روشنفکری. به این گمان که میتوان بیقدرت و ذوق شاعری و نیز بیداشتن حرف تازه، جهان تازه و ساختار تازه آفرید. چنین است که اتخاذ اصطلاح «موج» بر این جریانها از سوی خودشان با ذات و حقیقتشان همراه شد. موج دمی نمیپاید. معنای آمدن موج همان رفتن است!
آری، شاملو آخرین قله و قهرمان شعر روشنفکری را فرزندی در راه نبود.
دو: سرآغاز عجیب «تبسمهای شرقی»
اما شاعران حقیقی همواره آناناند که شعرشان به تنهایی گویای مانیفست، بیانیه و نظریۀ ادبی و حتی جهانبینی و نظریات غیر ادبی (سیاسی، اجتماعی، دینی، عرفانی، فلسفی و ...) ایشان است. نیاز ندارند به جای سرایش، مانیفست بدهند یا در آغاز کتاب شعر خود با مقدمه و مقاله و مصاحبه، نظر خود را دربارۀ شعر و جهان بیان کنند. شعر ایشان خود بهترین بیانگر و مفسر اندیشه و نظریۀ ایشان است. چه اینکه گفتهاند: به عمل کار برآید، به سخندانی نیست. حتی نیاز به ناشر خوب، طرح جلد شیک و پروپاگاندای رسانهای هم ندارند. سلوک شعر زمان و مکان خود را دارد.
بیست و سه سال پیش، مجموعه شعر «تبسمهای شرقی» سرودۀ زکریا اخلاقی بی هیچ مقدمه، موخره، مقاله و مصاحبهای در انتشاراتی غیرحرفهای که امروز نام و نشانی از او باقی نمانده (موسسه محراب اندیشه) با طرح جلدی ضعیف، عقیم و زشت که امروز قطعا مورد افتخار طراح مشهورش (باسم الرسام) نخواهد بود، منتشر شد. زمستان ۱۳۷۲. قم. شاعر در آن روزگار سی و یک ساله بود و این اولین و آخرین مجموعه شعرش. کتابی با عنوانی خاص و زیبا و سی غزل درخشان که بخشی از شعرهای دهۀ شصت و هفتاد او بودند.
سه: نصرالله مردانی و غزل دهه ۶۰
در دهه ۶۰ شاعر انقلاب به حساب آمدن یا غزلسرای انقلابی و مذهبی بودن کار دشواری نبود. کافی بود تکرار ادبیات غزل زندهیاد نصرالله مردانی، یا پناه بردن به اوزان بلند مثنوی معلم و ادای حماسۀ او را درآوردن. اما شعرهای این شاعر یزدی به مرور طعم و رنگ خاص خودشان را یافتند. در دهه شصت اکثر غزلسرایان انقلابی، حتی آنانکه بعدها به منتقدان نصرالله مردانی و عمومیشدن شعر و مخاطبانش تبدیل شدند، در سیطرۀ زبان شعری او بودند. نادر بودند افرادی چون قادر طهماسبی (فرید) و زکریا اخلاقی که موطن اصلیشان غزل باشد، در عین حال در مسیر متداول غزل دهۀ شصت حرکت نکنند و زیر نام و نشان مرحوم مردانی نمانند.
دکتر محمدرضا روزبه نیز در بررسی شعر اخلاقی میگوید: «مجموعه "تبسم های شرقی" دارای غزلهایی است که رد پا و تاثیر مردانی را در اوایل انقلاب و دهه ۶۰ نشان میدهد؛ ولی بعدها اخلاقی به سمت سبک و سیاق ویژهای حرکت کرد» و استاد ما جناب یوسفعلی میرشکاک در همان جلسه گفتهاند: « اشتغال به لفظ از ویژگیهای عمده شعر نصرالله مردانی است که مورد استفبال اخلاقی قرار گرفته است اما شعر اخلاقی دگردیسی پیدا کرده»
اگر بخواهیم اندکی در این دعاوی جزئیتر بشویم باید بگوییم از سی غزل کتاب تبسمهای شرقی، تقریبا در شش غزل قدیمی اخلاقی میتوان رنگی از تاثیر لحن، زبان و تصویرگری مردانی را دید. این غزلها عبارتند از:
1. «موج شط شفق از سینۀ پرجوش شماست»
2. «محمل مخمل خورشید ز آفاق گذشت»
3. «باز در سوگ عزیزی اشکها همرنگ خون شد»
4. «آسمانی شده آوازۀ پیروزی ما»
5. «روح سرخ خاک کمکم بوی پیروزی گرفت»
6. «گل سپیده ز باغ ستاره میجوشد»
که در همین شعرهای ابتدایی و کم ارجتر شاعر هم گاه لحظات و ابیات درخشانی یافت میشود، مثل:
ز باغ حادثه بوی شقایق آمد باز
مگر که خون شهیدان دوباره میجوشد؟
و اما اگر پس از بررسی سبکشناسیک نگاهی بیاندازیم به تاریخ این شش غزل میبینیم همگی مربوط به چندسال اول دهه شصت و پیش از سال ۶۵ هستند. یعنی دورانی که ابتدای کار شاعری اخلاقی را شکل داده است. چنانچه خود او هم در مصاحبهای تاکید کرده : « تصویرسازی، ترکیبسازی و صور خیال شعر نصرالله مردانی فوقالعاده قوی و زیبا بود و حرف اول را میزد و من این نوع زبان و این نوع تخیل را میپسندیدم. شعرهای اولیه من هم تحت تأثیر ایشان بود. »
اما 24غزل دیگر کتاب و حدوداً ده غزل زیبای دیگری که در این سالها پس از انتشار کتاب از او در رسانهها خواندیم همه امضای خاص زکریا اخلاقی را دارند و شاخص و مانیفست «شعر عرفانی امروز» هستند.
چهار: اگر سهراب سپهری غزلسرا بود
سهراب سپهری توانست در زمانهای شلوغ بیشترینها را به خوانش و سرایش شعر و بهخصوص شعر امروز دعوت کند. چه بسیار افراد که شعر را با سپهری میشناسند و میفهمند. چهبسیار شاعران که شعر خود را با تقلید شعر سپهری آغاز کردند. و چهبسیار تلاشهای ناموفق در تقلید یا حتی بهرهگیری از شعر سپهری. آنچه درمورد سعدی میگویند درمورد سهراب بیشتر مصداق دارد: «سهل الممتنع». تقلیدش به نظر آسان است و به عمل دشوار. برفرض هم که توفیق تقلید حاصل شود، چه ارزشی دارد به -قول فروزانفر- سعدی مکرر شدن و سهراب مکرر شدن؟ به قول مولانا: «خلق را تقلیدشان بر باد داد» و «هین سخن تازه بگو» ... این است که مقلدان سهراب راه به جایی نبردند، مگر در دوران مدرسه و در جمع همکلاسیهایی که اصل شعر سهراب را هم نخواندهاند.
آنچه به نوآوری بر اساس سنت ارزش میدهد و تقلید را بیارزش میکند، همان تفاوت دیدگاه افلاطون و ارسطو درباب موضوع «میمسیس» و رسیدن به دو معنای متفاوت تقلید (تکرار بیارزش) و محاکات (بازنمایی ارزشمند) است. جای دیگر هم به این موضوع پرداختهام:
«هنرمند وقتی به سراغ اثر دیگری میرود که با پل زدن به آن خاطره، بتواند خاطرۀ جدیدی بیآفریند. با پلزدن به آن احساس و ارزش هنری، به آفرینشی نو دست پیدا کند. که آن صورت را مادۀ صورت جدید خودش بکند... افلاطون چرا با هنرمندان و شاعران مشکل دارد؟ چون در نظریۀ محاکاتش (میمسیس) می گوید اینها دارند از طبیعت تقلید میکنند. و تقلید و تکرار چه ارزشی دارد؟ تمام عالم طبیعت خود نقشی از عالم مثال است، حالا نقاش ابله می خواهد از این نقش هم نقشی بزند؟ نقاش ابله نمیفهمد کپی ِ کپی خیلی کم مایهتر از اصل است؟ . و ارسطو چرا با افلاطون مخالف است؟ چون میگوید این محاکات (تقلید از طبیعت) تقلید صرف از طبیعت نیست. بلکه هنرمند این صورت را ماده میکند تا از دنیای خاص خود و نگاه هنرمندانهاش طرح و صورتی نو بر آن بزند... آنچه افلاطون از آن بیزار است، واقعا بد است. و اینکه مورد ستایش ارسطوست واقعا خوب است. و ارزش هنری در بهرهگیری از اثر دیگر به این است که ببینیم اثر هنری بیشتر به آنچه افلاطون از آن بیزار بوده شبیه است یا به این که ارسطو می ستودش. »
درمیان تمام دوستداران و بهرهگیران شعر سهراب شاید فقط دو شاعر فراتر از تقلیدی ناشیانه به توفیقی هنرمندانه و تازه رسیدند. یکی جناب احمد عزیزی بود که توفیقی نسبی داشت و دیگری جناب زکریا اخلاقی که توفیقی تام و تمام. عزیزی بیشتر به ظاهر کلام سپهری نظر داشت و اخلاقی بیشتر به باطن جهانش. عزیزی بیشتر در لفظ بود، اخلاقی بیشتر در معنا. این شد که عزیزی از سهراب سپهری پسند عامش را گرفت و اخلاقی با کمک سهراب به جهان خاص خود رسید. اخلاقی در سهراب به جز ظواهر لفظی و بیش از آنها توجه او به طبیعت و سیر او در خلوت را پسندید و برگزید. اخلاقی در همان نشست بررسی شعرش گفته بود «خلوت شاعرانهام را از سهراب هدیه گرفتم» و در همان مصاحبه نیز تاکید کرده بود «یک مقداری تحت تأثیر سهراب سپهری بودم چون طبیعتگرایی عرفانی ایشان را میپسندم، ترکیب طبیعت و عرفان باهم جلوه های زیبایی را در شعر به وجود میآورد»
البته همۀ تاثیرپذیریهای اخلاقی از سهراب در نگاه طبیعتگرایانه و خلوت عارفانه نیست و گاه به روساختهای شعری هم کشیده است. تجربۀ نخست که به نظرم تجربۀ چندان موفقی نیست:
1. «کسی از آنسوی گلدسته مرا میخواند» (اخلاقی)
«دورها آواییست، که مرا میخواند» (سپهری)
2.
«یارب این بانگ خوش از حنجره شرقی کیست
چه کسی پشت در بسته مرا می خواند؟» (اخلاقی)
«چه کسی بود صدا زد سهراب؟» (سپهری)
و اما تجربۀ بهتر:
3. «بزرگ بود، بزرگ تواضع خود بود
وجودش آینۀ پرشکوه میبد بود» (اخلاقی، در سوگ آیتالله اعرافی)
«بزرگ بود،
و از اهالی امروز بود» (سپهری، در سوگ فروغ فرخزاد)
اما این هردو تجربۀ محدود که دیگر در این سطح تکرار نشدند ربطی به تجربۀ عمومی شعر اخلاقی دربرخورد با شعر سپهری ندارد. تجربههای دیگر هیچکدام در سطح و ساختار ظاهری شعر نیستند و بیشتر به نگاه و ساختاردرونی جملهها و زیباییشناسی هنری شعر سپهری نزدیک میشوند.
از سهراب سپهری چند غزل به جامانده؛ نیز بودهاند کسانی که سعی کردهاند با زبان و نگاه و حتی وزنهای مورد علاقۀ سپهری غزل بگویند. اما اینها هیچکدام توفیق و تجلی کامل سپهری در غزل نیستند. آن غزلهای مقلد همه سست و کلیشهای هستند. غزل خود سهراب هم پخته نیست. اگر قرار بود سهراب سپهری با همۀ توانایی هنریش نه یک نیماییسرا که یک غزلسرا باشد غزلهایش به غزلهای اخلاقی بیشتر میمانست تا غزلهای معدود خود و غزلهای ضعیف مقلدانش.
پنج: بنمایههای ساختاری و محتوایی شعر اخلاقی
البته باید تاکید کرد که سپهری تنها یکی از پایههای زیباییشناسی شعر اخلاقی را تشکیل میدهد. اما این متن تنها متنی نیست که در گفتگو با متن اخلاقی و این نگاه تنها نگاهی نیست که در منظر و نظر شاعرانۀ او جاری شده است. برای زکریا اخلاقی در کنار زیباییشناسی شعر نو و نگاه شعر نیمایی و طبیعتگرایی ، زیباییشناسی غزل ایرانی، به خصوص غزل حافظ؛ نیز، توجه به امکانات موسیقایی شعر کهن و استفاده از ظرفیتهای ردیفها، قافیهها و وزنهای خاص؛ همچنین، فرهنگ و عرفان خاص امام خمینی؛ همچنین، حال هوای تحصیل علوم حوزوی، عرفانی و فلسفی؛ همچنین، زی طلبگی و نیز سکوت و معنویت شهر یزد و حال و هوای کویری و خاصش بنمایههای متنوع ساختاری و محتوایی و مبانی زیباییشناسی شعر او را تشکیل میدهند. برای مثال جمع بین شعر عرفانی و شعر اجتماعی در امر محتوا و نیز رسیدن به نوعی نظم ساختاری و زیباییشناسی منسجم در ساخت عمودی ابیات و واژهگزینی، بیشک حاصل توجه عمیق و دقیق اخلاقی به شعر حافظ است. چنانچۀ جهان عارفانه اندیشۀ عرفانی امام خمینی بسیار بیشتر از عرفان کلامی شاعرانۀ سپهری بر غزل اخلاقی موثر افتاده است. اما چنانچه نقشۀ جغرافیا به ما میگوید شاعر یزدی برای رسیدن به قم، ناگزیر است که از راه کاشان بگذرد!
شش: بازگشت به «تبسمهای شرقی»
کتاب، با عارفانهای خاص و شگفت آغاز میشود که خیلی از دوستداران شعر امروز بیت به بیتش را حفظند. سه بیت از آن شعر:
• ما را خوش است سیر سکوتی که پیش روست
گشت و گذار در ملکوتی که پیش روست
...
بگذار با ترنم مستانه بگذرد
این چند کوچه تا جبروتی که پیش روست
...
یارب! مباد بی غزل عاشقی شبی
موسیقی بلند سکوتی که پیش روست
•
بیت آخر، با واژههای «شب»، «موسیقی» و «سکوت» مخصوصا وقتی به «کویر»ی بودن شهر یزد توجه کنیم بسیار ما را یاد عنوان و حال و هوای آلبوم موسیقی معروف «شب، سکوت، کویر» ساختۀ کیهان کلهر با صدای محمدرضا شجریان و ترانۀ علی معلم دامغانی میاندازد. یعنی محبوبترین آلبوم این آهنگساز و خواننده. حال آنچه شایستۀ توجه است تاریخ سرایش شعر سال ۷۰ است و تاریخ انتشار کتاب سال ۷۲. از آنسو تاریخ ضبط این آلبوم سال ۷۳ است و تاریخ انتشارش سال ۷۶. بعید نیست پدیدآورندگان این آلبوم خوب هم پیشتر آن غزل خوب را خوانده باشند و پسندیده باشند.
اما این غزل عرفانی زیبا و خاص، تنها شعر شاخص عرفانی این مجموعهشعر نیست. کتاب با غزلهای عرفانیِ درخشانی از این دست نیز همراه است:
• گل دفتر اسرار خداوند گشوده است
صحرا ورق تازهای از پند گشوده است
• بیابان در بیابان طرح اقیانوس در دست است
و یک صحرا پر از گلهای نامحسوس در دست است
• ای بلوغ شاخهها در اشتهای ما تصرف کن
از میان سبزها، سیب تجلی را تعارف کن
•
اخلاقی سه غزل عرفانی نیز برای امام خمینی دارد که به نظر من دوتایش از بهترین سرودهها برای آن بزرگمرد تاریخ معاصر هستند. نخست غزلی که در زمان حیات امام سرودهشده است:
• خرقه پوشان به وجود تو مباهات کنند
ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند
پارسایانِ سفرکرده به آفاق شهود
در نسیم صلوات تو مناجات کنند...
این شعر فارغ از موضوع امام خمینی نیز به عنوان یکی از بهترین غزلهای عرفانی روزگار خود شایستۀ توجه است.
و یا سوگسرودۀ اخلاقی برای امام خمینی:
• تیره شد آینۀ صبح درخشان بیتو
تار شد مشرق روحانی ایمان بیتو
...
كاش پیش از شب اندوه سفر میكردیم
تا نبودیم در این باغ، غزلخوان بی تو
این کتاب چند سوگسرودۀ زیبای دیگر نیز دارد که شاید بهترینش این غزل و مطلع زیبایش باشد در سوگ آیتالله اعرافی (و البته فراتر از اینکه محدود به یک تن باشد):
• مثل گل بدرقه کردیم تنی تنها را
و سپردیم به خاک آنهمه خوبیها را
اندوه حاصل از داغدیدن، اندوهی شدید و در عینحال ساده است. حالی غریب که بیانش دشوار است. این حال را به جز این شعر در نیمایی معروف زندهیاد اخوان ثالث « نعش این شهید عزیز | روی دست ما مانده ست» و نیز غزلی از قادر طهماسبی برای شهادت حضرت علی اصغر (ع) دیده بودم.
از دیگر شاهکارهای شعری زکریا اخلاقی در کتاب تبسمهای شرقی باید به شعرهای انتظار و امام زمانی (ع) او به خصوص این غزل معروف و شگفت اشاره کرد:
• همین است ابتدای سبز اوقاتی که میگویند
و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که میگویند
...
زمین در جستجو هرچند بیتابانه میچرخد
ولی پیداست دیگر آن علاماتی که میگویند
•
چندی پیش بود که آلبوم خوبی با عنوان «پایان پریشانی» با محوریت شعرهای انتظار زندهیاد قیصر امینپور منتشر شد. معتقدم شعرهای انتظار زکریا اخلاقی از شعرهای زندهیاد امینپور پایینتر که نیستند ایبسا زیباتر و خاصتر هم باشند. کاش تا این شاعران عزیز در میان ما هستند سراغشان برویم. به سختی میتوان در موضوع انتظار و ظهور حضرت موعود (عج) نظیری برای این غزل زیبا پیدا کرد.
هفت: شاعر پس از «تبسمهای شرقی» تمام شد؟
پس از تبسمهای شرقی هیچ کتاب دیگری از زکریا اخلاقی منتشر نشد. حتی خود تبسمهای شرقی هم با وجود اهمیتی که بین مخاطبان حرفهای شعر به خصوص شعر عرفانی پیدا کرد تا سالهای سال تجدید چاپ نشد. میتوان گفت به معنای واقعی کلمه این کتاب مظلوم و غریب واقع شد؛ شاید هم از سوی ناشر، هم از سوی شاعر، هم از سوی زمانۀ شاعر. گمان میکنم سال ۸۹ یعنی هفده سال پس از چاپ نخست، کتاب با طرح جلدی تازه در انتشاراتی تازه به چاپ دوم رسید. شبیه اتفاقی که برای چاپ دوم کتاب «رجعت سرخ ستاره» استاد علی معلم دامغانی افتاد. با این تفاوت که گویا باز ناشر ناشری غیر ادبی و غیر حرفهای بود (ذویالقربی) و طرح جلد هم علیرغم زیبایی، نامرتبط با موضوع و فضای کتاب.
اما تجدید چاپنشدن کتاب اول ارتباطی با عدم انتشار کتاب دوم ندارد. عموماً شاعرانی که کتاب اول را منتشر کردهباشند (چه بد، چه خوب) مشتاق به انتشار کتاب دوم هم هستند. منطقاً شاعری که کتاب اولش بد بوده، یا شاعری که کتاب اولش خوب بوده ولی دیگر توان شعری و طبع روان سابق را ندارد بهتر است کتاب دوم را منتشر نکند. درموضوع کتاب چاپکردن، جناب اخلاقی نه پیروی آن سیر عمومی بودند نه شامل وضعیت این سیر منطقی.
انتشار گاهگاه غزلهای عرفانی تازۀ ایشان در نشریات سیر پیشرفت شعری و تشدید تمایز هنری ایشان را نشان میداد. وزنها و قافیهها خاصتر، هنرمندانهتر و تازهتر شده بودند. لحن، زبان و تصویرها تشخص بیشتری گرفته بود و دیگر به سختی میشد جای قلموی سهراب سپهری را در تابلوهای اخلاقی پیدا کرد، چه رسد به حال و هوای غزلهای مردانی. ادبیات و جهانبینی عمیقتر، خاصپسندتر و عامگریزتر شده بودند و دیگر به سختی میتوان در بین این شعرهای تازه و پیشرفته غزلی صاف و ساده مثل : آخر ای مردم ما هم عتباتی داریم» پیدا کرد. انگار آن غزلها را یک روحانی جوان و مبلغ در جمع اهالی یک روستا سروده است و این غزلها را یک روحانیِ استاد ادبیات، فلسفه و عرفان، در جمع چند ادیب و فیلسوف و عارف.
غزلهایی مثل این غزل خاص و زیبا:
• باشد ولی این جادهها، این جادههای تشنه در رنج است
این قریههای خسته دور از صحبت خوشبوی نارنج است
حالا همین انسان که روزی تا صفای سیبها می رفت
در قبض و بسط لحظهها درگیر خواهشهای بغرنج است
دیریاست آن الهامهای تازه هم بر در نمیکوبند
در این هبوط بیغزل، عالم نفسگیر و دمآهنج است
این زندگیهای ملالانگیز از عرفان و گل خالی است
دنیا مجال مصلحتاندیشی مردان شطرنج است ...
یا:
• هوا باز است و صحرا تا سواد کاجها رفته است
و عاشق در شهودی سبز از این منهاجها رفته است
من این پایین کمی دلتنگم اما خوب میدانم
که آدم در هبوط خویش هم معراجها رفته است
یا:
• آسمان باز است، رویایی و زیباست فضاها
ماه میتابد بر گستره ی سبزِ نماها
...
شب زلال است و او بر لب این پنجره تنها
دل سپرده است به موسیقی اسرار صداها
دل سپرده است به پیدایش مجذوب مذاهب
به شب آبی کاشیها در متن طلاها
به زمانهای اساطیری ادیان نخستین
به زمانهایی پیش از تپش بانگ دراها
جادهها سرشار از خاطرۀ راه سپاران
دشتها لبریز از جذبۀ محزون نواها
شب عمیق است مسافر غزلی میخواند باز
و می اندیشد در تابش آغاز نداها ...
یا ملمعی توحیدی که در آخرین دیدار شاعران با رهبری با استقبال از ملمع جامی خواندند:
• به کدام واژه بخوانمت، به کدام واژه نارسا؟
به کدام جلوه بجویمت، متعالیا و مقدسا!
...
چه خوش است وقت موحّدان، به حدیث قدسی زلف تو
چه خوش است صحبت دوستان، به صفای سایۀ این کسا ...
و جدا از این شعرهای فلسفی عرفانی، شعرهای اجتماعی هم شکوه خاصی دارند. از جمله این غزل که خطاب به امام خمینی است:
• تقویم در تقویم؛ این فصلها سرشار باران تو خواهد شد
مجلس به مجلس باز؛ پیمانهها، لبریز پیمان تو خواهد شد
این فصلهای سبز؛ انگار تفسیر غزلهای بدیع توست
این عشقهای پاک؛ مجلسنشین درس عرفان تو خواهد شد
...
گفتی خدا با ماست؛ گفتی که فردای جهان فردای توحید است
فردا تمام خاک؛ جغرافیای سبز ایمان تو خواهد شد
...
این لالههای سرخ؛ یک پرده از شرح کرامات لطیف توست
این دشتها آخر؛ محو تماشای شهیدان تو خواهد شد ...
•
و غزل دیگری که مثل همین غزل به موضوع بیداری اسلامی توجه دارد و شاید از بهترینها با این موضوع:
• زندگی جاری است؛ در سرود رودها شوق طلب زنده است
گل فراوان است؛ رنگ در رنگ این بهار پر طرب زنده است
...
آفتاب فتح، بر فراز خانهی پیغمبران پیداست
صبح نزدیک است، صبح در تصنیفهای نیمهشب زنده است
...
باد میآید، بوی گلهای حماسی میوزد در دشت
زندگی زیباست، عشق در جان جوانان عرب زنده است
حیف است این غزلهای ناب و خاص که از زمرۀ بهترین غزلهای عرفانی روزگار ما هستند در کتابی تازه گرد هم نیایند.
هشت: روحانیان شاعر و شاعران روحانی
روحانیانی که دستی به شعر داشته باشند (چه علاقه به خواندن چه اشتیاق برای سرودن) از دیرباز در سرزمین ما کم نبودهاند. این افتخار ماست که هر دو رهبر معنوی و سیاسی ما پس از پیروزی انقلاب با مقولۀ شعر آشنایی جدی داشتند و دارند و خود شاعران زبردستی بودهاند. این برای ایرانیان افتخار است که مراجع شیعه تقریبا همگی با اسلوب سرایش شعر آشنا هستند و شعر سرودهاند (آیات عظام مکارم شیرازی، وحید خراسانی، صافی گلپایگانی، نوری همدانی، مرحوم آیتالله بهجت، مرحوم آقاعلی صافی و...). همچنین این موضوع در میان عالمان عارف ما مثل آیتالله حسنزادۀ آملی نمود بیشتری دارد و شاید خیلی از ما دیوان ایشان را در خانه داشته باشیم. همچنین بسیاری از روحانیان و طلبههای جوان در جایگاههای مختلف به سرایش شعر مشغولند و «شعر حوزه» برای خود پدیده و سرفصلی است. اما اگر با نگاه نقادانه و بررسی ساختارگرایانه به این شعرها نگاه کنیم میبینیم شعر برای بیشترینۀ این عزیزان از حد تفنن فراتر نبوده است و از زیباییشناسی تقلید و تتبع آثار بزرگان ادبیات کهن پا پیش نگذاشته است. واقعا امام خمینی با آن قریحۀ عرفانی خاص و تسلطش به متون ادبی و عرفانی و نیز رهبر انقلاب با چنین درک ساختارنگرانه که از شعر و حتی شعر معاصر دارند استثنا هستند. در بین بسیاری از حضرات طلبه و روحانی شعر هم جزو هنرها و فنونی است که خوب است یک روحانی و یک مبلغ به آن مسلط باشد، و گویا با کمترین تلاش این مهم محقق میشود. زینرو در نتیجه شاهدیم شعر حوزه شعر غنی، شاخص، متمایز و حتی مفیدی برای جامعه و خود حوزه نیست. پیرمردها و معمرین حوزه اگر شعر میگفتند به اقتفای سنت شعر عرفانی و مذهبی گذشته میگفتند؛ طلبههای جوان هم اگر شعر میگویند در بهترین حالت زیر مجموعۀ شعر هیئت و شعر آیینی قرار میگیرند و خلاصه چیزی به نام شعر حوزه و شعری که گویای یک زیستجهان معنوی و روحانی باشد قابل شناسایی نیست.
این میان زکریا اخلاقی یک استثنا، یک شاخص و یک تجربۀ موفق برای الگو گرفتن است. اما این الگوگیری هم نباید مبتنی بر ظواهر شعر اخلاقی باشد. دیدهایم شعر روحانیانی را که به تقلید از اخلاقی سرودهاند و یا حتی شعر روحانیانی که مقاله هم در نقد و بررسی شعر اخلاقی نوشتهاند. تفاوت از زمین تا آسمان است. اولین درس زکریا اخلاقی به روحانیان شاعر و شاعران روحانی این است که شعر یعنی توجه به زیباییآفرینی در شکل و ساختار، نه لزوما قصد قربت! همین که اخلاقی سپهری را خوب خوانده و خوب فهمیده، درس مهمی است در این زمینه. درس دوم زکریا اخلاقی به روحانیان علاقهمند به سرایش این است که برای شعر معنوی و عرفانی گفتن؛ استفاده از اصطلاحات درسی حوزوی و دینی ارزشی ندارد، وقتی روحانی (روحانیِ شاعر) خلوت معنوی و خلوت شاعرانه نداشته باشد.
نه: مانیفست شعر عرفانی امروز
معتقدم با توجه به غزلهای عرفانی استاد زکریا اخلاقی میتوان به مانیفست و تعریف شعر عرفانی امروز رسید. امروز اکثر شاعران دستی هم به سرایش شعر عرفانی دارند اما این دستها عموما در اتخاذ معنای یکی از سه واژۀ «شعر»، «عرفان» و «امروز» لرزانند. یا مشکل ساختاری و هنری دارند و از شعریت به دورند (با این توجیه که شعر اگر موضوعش عرفانی شد طبق سنت قدما هرچه باشد زیباست!) یا با موضوع عرفان بیگانهاند (چه اینکه امروز هرکسی خود را عارف میداند و عرفان نه نیاز به صفا و سلوک عملی دارد نه دانش و معرفت نظری!) یا متعلق به امروز نیستند (و اسیر سنتهای دیرین شعر عرفانی و اصطلاحی گذشتهاند). اما ما در غزلهای زکریا اخلاقی هم شعریت و توجه به ارزشهای ساختای و هنری و نوآوری را میبینیم، هم درک و دریافتی دقیق از عرفان عملی (و نه اصطلاحی و ادا اطواری) و هم درک و دریافتی از جهان امروز و جهان مدرن. سنایی و مولوی و عطار هرگز مانند زکریا اخلاقی چنین شعر عرفانی مدرنی نگفتهاند؛ اما اگر در چنین روزگاری میزیستند حتما شعر امروز را میگفتند نه شعر قرن پنج و شش و هفت را.
پس از زکریا اخلاقی، شاعران توانای دیگری از جمله دکتر علیرضا قزوه و دکتر قربان ولیئی با مجموعههای خوبی مثل «صبح بنارس» و «ترنم داودی سکوت» به طور جدی وارد حیطۀ «شعر عرفانی امروز» و غزل عرفانی شدند و سعی کردند از کلیشههای رایج و پوسیدۀ شعر عرفانی گذشته و دور شوند؛ اما به نظرم هنوز که هنوز است غزل زکریا اخلاقی در این موضوع بیرقیب و شاخص است و روایتگر تام تجربۀ عرفانی در جهان امروز و زندگی مدرن.
ده: «ای بلوغ شاخهها در اشتهای ما تصرف کن».
آمین.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.