برای اهل کتاب مینوشت، نه اهل قلم (پروندۀ نادر ابراهیمی)
شهرستان ادب: داستان اینگونه آغاز شد که ما میخواستیم در نخستین اردوی داستاننویسی که در مؤسسه برگزار میکنیم، مستندی از زندگی یکی از درخشان ترین چهرههای هنری سرزمینمان _مخصوصا در وادی داستان_ زنده یاد استاد «نادر ابراهیمی» پخش کنیم. مثلا مستند زیبای «سفر ناتمام» ساختۀ آقای «حسن فتحی» را. متاسفانه میدانید و میدانستیم که به دست آوردن مستند زندگی یک هنرمند ایرانی، بسیار دشوار تر از پیدا کردن فیلمها و آهنگهای خارجی است. اما خوشبختانه هیچ باور نمیکردیم که این مستند به لطف و با پیگیری خود همسر مهربان نادر ابراهیمی، یعنی خانم «فرزانه منصوری» به دست ما برسد. همان بانویی که در بسیاری از کتابهای نادر ابراهیمی حضورش را _محسوس یا نامحسوس_ درک کرده بودیم. آن هم بی اینکه ایشان هیچ شناختی از مؤسسه شهرستان ادب و فعالیتهایمان داشته باشد. تنها چیزی که ایشان میدانستند این بود که در این اردو، تعدادی داستاننویس جوان از سراسر ایران حضور پیدا خواهند کرد.
این آغاز داستان بود، در ادامه میخوانید که ما در ایام نوروز و در آستانۀ روز تولد نادر ابراهیمی، (دوازدهم فروردین، دو روز قبل از روز تولد) به خانۀ نادر ابراهیمی رفتیم تا دربارۀ او و موفقیتش در هنر و زندگی، با همسرش خانم فرزانه منصوری گفتگو کنیم. کسی که فهمیدیم جمع دانش و درایت و متانت است. هم آگاهانه به مسائل امروز فرهنگ و هنر میپرداخت. هم فروتنانه از طرح نام خود _مستقل از نام همسر_ میگریخت.
امیدواریم این گفتگو چراغ پرسشها و پاسخهای جدیدی را در ذهن خوانندگان آثار نادر ابراهیمی و دوستداران هنر و فرهنگ ایران زمین روشن کند.
مجید اسطیری: يکي از محورهاي صحبت ما بحث مديريت و شکل دادن يک زندگي کامل در کنار کار هنري است. خوانندگان اين گفتگو جواناني هستند که دغدغة کار هنري را به صورت جدي دارند و معمولاً در تعادل برقرار کردن بين اين دو جنبه (زندگي و کار هنري) با مشکل مواجهند و قادر نيستند درست مديريت کنند. زندهياد نادر ابراهيمي الگوي خوبي هستند در ايجاد اين تعادل. ميخواهيم از زبان شما اين ويژگي ايشان را بشنويم.
خانم منصوري: نادر اعتقاد داشت که ميتوان با برنامهريزي، هم به زندگي رسيد و هم به کار. همیشه میگفت وقت هست، ولي ما هدرش ميدهيم. اگر برنامهريزي داشته باشيم هم به کار ميرسيم و هم به زندگي. به تمام کساني که زندگيشان را کار پر کرده بود ميگفت آيا زندگي براي کار است يا کار براي زندگي بهتر؟ شما در واقع داريد زندگيتان را صرف کار ميکنيد. البته مشکلات امروزه ميطلبد که انسان بیشتر در پی کار و کسب درآمد باشد. اما باز هم ميشود با برنامهريزي و تقسيمبندي زمان به هر دو رسيد. هم براي خود و خانواده وقت گذاشت و هم برای کار. نادر اين کار را کرده بود. درست است که گاهي به شوخي ميگفت اي کاش 24 ساعت، 48 ساعت بود و من براي کارهايم زمان کم نميآوردم. اما موفق شده بود. صبحهاي زود برميخاست. پيادهروياش را انجام ميداد. البته 90 درصد اوقات. گاهي هم پيش ميآمد که به خاطر مسايلی نميرفت. دوست داشت صبح زود بيدار شود؛ بر خلاف من که خواب صبح را بسيار دوست دارم. صبحهاي زود پيادهروي ميکرد. از منزل تا پارک را هم پياده ميرفت و برميگشت. وقتي ميآمد خانه شايد من و بچهها تازه داشتيم بيدار ميشديم. حتي خريد خانه را هم سر راه انجام ميداد. دوش ميگرفت و با همهمان خوش و بش ميکرد. بعد پشت ميز کارش مينشست و مشغول نوشتن ميشد. اگر هم کار بيرون داشت که ميرفت بيرون دنبال کارهايش. وقتی بر میگشت اولین برنامهاش رسیدن به خانواده بود. شب هم که همه ميخوابيديم نادر پشت ميزش مينشست و تا جایي که ميتوانست و کشش داشت و تا وقتی که ذهنش مایل بود که بنویس...
ادامه مطلب