موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

چهار خوانِ کیوان | یادداشت سیداحمد مدقق بر «چشم‌های سبز هی‌هوهاما»

25 بهمن 1397 15:40 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای
چهار خوانِ کیوان | یادداشت سیداحمد مدقق بر «چشم‌های سبز هی‌هوهاما»

شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ قدس:‌همۀ ما در زندگی یک دُم داریم؛ دُمی که نتیجۀ رفتار و اعمال خودمان است، هرچند به حساب تقدیر و سرنوشت بگذاریم.  حالا شرمسار از این دُم، تلاش برای پوشاندن و پنهان کردنش می‌کنیم.

«چشم‌های سبز هی‌هوها ما»، نوشتۀ ریحانه جعفری قصۀ همین دُم‌هاست. این رُمان برای نوجوان‌ها نوشته شده است و قصۀ نوجوانی پرشَر و شور به نام کیوان لولاگر را روایت می‌کند. کیوان به سبب آزار و اذیتی که به گربه‌ها می‌رساند، گرفتار جادو و نفرین‌های گربه‌ها شده است. سزای کیوان داشتن یک دُم است. دُمی که قرار است تا آخر عمر به همراه کیوان باشد؛ اما کیوان نقشی فعالانه به خود می‌گیرد و برای از بین بردن دُم تلاش می‌کند.

رمان چشم‌های سبز هی‌هوهاما، دو خطِ روایت کلی دارد؛ دو خط روایت که هر دو در زمان حال جریان دارند و همزمان پیش می‌روند:

 یک خط روایت آن، قصۀ فروپاشی خانوادۀ کیوان لولاگر تا مرز طلاق است. پدر خانواده در کسب و کار پیشین خودش بازی خورده و ورشکست شده. حالا به ناچار در اتاق سرایداری مدرسه‌ای دخترانه ساکن شده و به عنوان فراش مدرسه مشغول به کار است. وضعیت فعلی مورد رضایت مادر خانواده نیست و حس می‌کند پدر خانواده آن‌طور که باید و شاید تلاش نمی‌کند. به همراه دختر خانواده «ویدا» خانه را ترک می‌کند تا بلکه پدر تلنگری بخورد و تحت فشار قرار بگیرد. هر چند دورادور حواسش به خانه است و هر از چند گاهی غذای گرم برای کیوان می‌فرستد. خود نیز سخت مشغول خیاطی است تا از فشار هزینه‌های زندگی کم کند.

همزمان با این خط روایی، قصۀ دیگری هم در جریان است. مرغ عشق‌های کیوان توسط گربه‌ها خورده شده. کیوان به انگیزۀ انتقام‌جویی خصومت شدیدی را علیه گربه‌ها آغاز می‌کند. (من عاشق  اینم که گربه‌ها را بگیرم و اعدام‌شان کنم.... بهم رحم نکردین، بهتون رحم نمی‌کنم. نابودتون می‌کنم) (ص 7).

درظاهر کیوان یکه‌تاز این میدان است، اما ورق برمی‌گردد. داستان از همان فصل اول وارد فضایی جادویی و فانتزی می‌شود. گربه‌ها به حرف درمی‌آیند و کیوان را گیر می‌اندازند. هرچند از کشتن کیوان صرف نظر می‌کنند، اما عقوبتی برایش در نظر می‌گیرند که آن سرش ناپیدا؛ کیوان محکوم به داشتن یک دُم تا آخر عمر می‌شود. کیوان برای مقابله با مشکل پیش‌آمده خودش را تنها می‌بیند. او به خانواده‌اش اعتماد ندارد، ولی در میانۀ داستان، خواهرش ویدا نیز با او هم‌داستان می‌شود. کیوان و خواهرش تلاش می‌کنند از وضعیت موجود رمزگشایی کنند. با پیدا کردن صندوقچه‌ای در انبار و شنلی بسیار قدیمی کیوان به استقبال چهارخوان دشوار می‌رود تا با عبور از این چهارخوان برای همیشه از شر دُم خلاص شود.

عبور کیوان از چهارخوان، اگر چه از لحاظ شکلی به هفت‌خان رستم شبیه است، اما تفاوت‌هایی نیز دارد؛ رستم در مواجهه با دشمنانی بیرونی است که گاه به شکل اژدها رخ می‌نمایند و گاه به شکل تشنگی و... درنهایت به دیو می‌رسد. اما مواجهۀ کیوان بیشتر نزاعی درونی است؛ جمع‌آوری زباله، کاشتن گل و نگهداری از فضای سبز، مراقبت از حیوانات و پرستاری از گربه‌ها و ... چیزی نیست که غیرممکن یا بسیار دشوار باشند، اما با شخصیتی که در کیوان شکل گرفته، انجام این کارها تقریباً غیرممکن است. فقط انگیزه‌ای قوی، مثل برداشتن یک دُم، او را در عبور از این خوان‌ها می‌کند. کیوان فردی ستیزه‌جو با طبیعت و حیوانات است و درواقع عبور از این خوان‌ها، عبور از رفتار ناپسند و پاگذاشتن بر خودخواهی‌های خودش است. از این منظر، حرکت کیوان به منازل منطق‌الطیر شبیه‌تر است. همان‌گونه که پرندگان برای رسیدن به مقصود باید از وادی‌های مختلف بگذرند و پا بر نفس بگذارند، در برابر کیوان هم اگر مانعی هست، مانع درونی است.

هرچقدر کیوان در ماجرای مواجهه با دُم، فعالانه ظاهر می‌شود، در برابر اتفاق‌هایی که در خانواده‌اش می‌افتد بیشتر مشاهده‌گر است. او نه تنها مداخله‌ای برای عادی کردن اوضاع خانواده نمی‌کند، بلکه تلاش می‌کند خود را بی‌تفاوت هم نشان بدهد. مثلاً علی‌رغم گرسنگی زیاد و میل فراوان به غذای گرم و قورمه‌سبزی که مادر فرستاده، خود را بی‌میل نشان می‌دهد. مادر و خواهرش دفعات متعدد به او سر می‌زنند، ولی کیوان در طول داستان هیچ‌گاه خود به سراغ مادر نمی‌رود و فاصلۀ معناداری هم با پدر خود دارد. اما با این حال در هر دو خط سیر روایت پایانی خوش در انتظار است.

 می‌توان گفت به همان میزان که کیوان در خط سیر مقابله با دُم خود نقش مؤثر دارد، در سرنوشت خانواده، این سنت‌ها و پیوندهای خانوادگی هستند که ایفای نقش می‌کنند، نه خود آدم‌ها و به‌طورمشخص کیوان. مادر اگر چه قهر کرده است و خانواده را تنها گذاشته، ولی مِهر مادری به شکل‌های مختلف، مثلاً قورمه سبزی، ظاهر می‌شود و نمی‌گذارد نقش مادر در یک خانوادۀ ایرانی نادیده گرفته شود. گاه این پیوندها به شکل همسری دغدغه‌مند درمی‌آید و با اینکه درظاهر خانواده را رها کرده، ولی با مطلع شدن از بیماری پدر خانواده، به خانه برمی‌گردد. همراهی خواهرش ویدا از لحظۀ ورودش به ماجرا به چشم می‌آید؛ در همراهی با کیوان در رمزگشایی‌ها، ایجاد انگیزه وقتی کیوان در حین مواجهه با خوان‌ها دچار ناامیدی شده و ظاهر شدن ناگهانی‌اش در استخر پسرانه و رساندن مدارک، همه نشان از پشتیبانی خانواده دارد.

همچنین دیگر سنت‌ها مثل رفتن به زیارت، عید نوروز که در داستان به آن اشاره‌های کوتاهی می‌شود می‌توانست نقش‌های مؤثرتری به عهده داشته باشند.

اگر ما هویت اجتماعی را مجموعه‌ای از مؤلفه‌ها مثل خانواده، محل زندگی، اعتقادات، شغل و منزلت اجتماعی و بالتبع آن میزان درآمد، سطح تحصیلات و... بدانیم، برای هویت اجتماعی یک نوجوان ایرانی پررنگ‌ترین مؤلفه خانواده است. نوجوان هنوز مجال چندانی برای نقش‌آفرینی در سایر مؤلفه‌ها مثل شغل، تحصیلات و... پیدا نکرده. اعتقادات او هم اگر چه کم‌کم در حال شکل‌گرفتن است، ولی هنوز بسیار متأثر از فرهنگ کلی و غالب خانواده‌ای است که در آن رشد کرده. بنابراین می‌توان گفت یک رمان نوجوان ایرانی پیوندهای ناگسستنی با نهاد خانواده دارد و به همان میزان که خانواده متزلزل و دچار چالش شده، در رفتار و شخصیت کیوان به صورت رفتارهای خارج از عرف خودنمایی می‌کند.

در این رمان بیشترین بازنمایی شخصیت در دیالوگ‌ها شکل گرفته است؛ کیوان لولاگر که نوجوانی پر شر و شور و اغلب ستیزه‌جوست، در گفت‌وگوهای خود همواره این شخصیت را به نمایش می‌گذارد.

استفاده از واژه‌های خشن و ناسزا: لعنتی (به صورت متعدد)، اوهوی پارازیت! تکون نخور! خفه (ص 55)

شکستن واژه‌ها: اول صبحی گند زد به خُلق و مُلقم ( ص 35)، لعنتی کلفت مُلفته (ص 82)

رجزخوانی‌های خاص دوران نوجوانی: کورخونده‌ای چرک چروکی (ص7)، هوس کردین زیر چشمت بادمجون بکارم (ص 116)

ژست مقابله با رفتار و اندیشه لطیف: اَه اٌه بندازش دور! متنفرم از هر چی گُله (ص 13)

و.... نظیر این گفت‌و‌گوها که به شکلی همگن از ابتدای داستان تا انتها ادامه دارد.

رمان چشم‌های سبز هی‌هوهاما در مجموع رمانی پرکشش و پرماجراست. نویسنده در خیال‌پردازی و استفاده از عناصر تخیلی بسیار موفق عمل کرده است. از نام جالب رمان گرفته تا موقعیت‌های جذاب با چاشنی ترس و وهم که در پیشبرد رمانش از آن نهایت استفاده را کرده است. شاید آشنایی خوب نویسنده با ادبیات خارجی به سبب تجربه سال‌ها ترجمه ادبیات کودک و نوجوان، در خلق این رمان بی‌تاثیر نبوده است.

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • چهار خوانِ کیوان | یادداشت سیداحمد مدقق بر «چشم‌های سبز هی‌هوهاما»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.