موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
گفتگو با سیداحمد مدقق به مناسبت ده‌سالگی شهرستان ادب

نظام‌‏بخشی به آموخته‌‏های خود نويسنده از ويژگی‌های مهم و چشمگير مدرسه رمان است

20 خرداد 1400 18:11 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
نظام‌‏بخشی به آموخته‌‏های خود نويسنده از ويژگی‌های مهم و چشمگير مدرسه رمان است

شهرستان ادب: به مناسبت ده‌سالگی موسسۀ فرهنگی هنری شهرستان ادب، مصاحبه‌ای با «سیداحمد مدقق» عضو دوره دوم مدرسه رمان و نویسنده رمان «آوازهای روسی» در انتشارات شهرستان ادب، برگزیده جایزه جلال می‌خوانید:

آقای مدقق، نحوه آشنایی شما با شهرستان ادب چطور صورت گرفت؟ 

آشنایی من با مؤسسه شهرستان ادب از دو مسیر شکل گرفت. من ابتدا از طریق شخص آقای عزتی‌پاک و سپس به واسطه حضور در مدرسه رمان  با شهرستان ادب آشنا شدم. آشنایی من با آقای عزتی‌پاک به سال‌های قبل از شهرستان ادب برمی‌گردد که ایشان در شهر قم تدریس داستان داشتند و من در کلاس‌های داستان‌نویسی ایشان شرکت می‏‌کردم. بعد که آقای عزتی‌پاک به شهرستان ادب رفتند، من به خاطر آشنایی با آقای عزتی‌پاک فعالیت‌های شهرستان ادب را دورادور دنبال می‌‏کردم و از کارهای آنها بی‌خبر نبودم. اما آشنایی دقیق‌‏تر و بیشترم با شهرستان ادب از طریق مدرسه رمان شکل گرفت که اولین دوره آن در سال نود و سه برگزار شد. من از دوره اول مدرسه مطلع نشدم و جا ماندم، اما خوشبختانه توانستم در دوره دوم مدرسه رمان شرکت کنم و آشنایی خیلی بهتری با شهرستان ادب پیدا کنم. 

 

اتفاقا ما هم دوست داریم تجربه شما درباره مدرسه رمان را بشنویم. فقط اینکه آیا شما قبل از کتاب «آوازهای روسی» کتابی منتشر کرده بودید یا نه؟

دو کتاب در حوزه کودک و نوجوان نوشته بودم که البته الآن خودم هم به آنها رأی منفی می‌‏دهم! آن رمان‌ها برای من بیشتر تجربه‏‌ورزی بود.

 

به عنوان کسی که تجربه حضور در مدرسه رمان را داشته‌اید، فکر می‌کنید مدرسه رمان چه خدمتی به نویسندگان جوان ارائه داد که جای آن خالی بود؟ 

ببینید، ساز و کار نشر در ایران یک ساز و کار کاملاً روشن و معینی نیست و بیش از اینکه مبتنی بر قواعد باشد، مبتنی بر رفاقت است. البته ممکن است مثال نغز هم پیدا بشود اما آن چیزی که من تجربه کرده‌ام و دیده‌ام، اینگونه بوده که بیشتر در بند روابط است تا در بند ضوابط! یعنی ما یک ساز و کار کاملاً مشخص نداریم. بنابراین وقتی که نویسنده ما رمانی می‌‏نویسد، باید به همان اندازه که برای نوشتن رمان سختی کشیده و دلمشغولی داشته، برای انتشار آن هم سختی بکشد و دوندگی داشته باشد. مدام باید فکر کند که باید از کجا باید شروع کنم و برای مذاکره با ناشر چه کار کنم و سراغ چه ناشری بروم و چطوری او را راضی کنم و غیره. یعنی هر ناشری جوابی برای خودش دارد و ضوابط ناشران به هیچوجه برای نویسندگان روشن نیست. لااقل اگر امروز کسی از من به عنوان کسی که چندین سال در فضای نویسندگی و داستان بوده، بپرسد مسیر چاپ کتاب از کجا می‏‌گذرد، من می‌‏گویم هر کسی برای خودش یک تجربه شخصی دارد و باید مسیر متفاوتی را طی ‏کند. چون بیشتر بر اساس روابط است، نه ضوابط. 

 

درواقع چاپ کتاب برای شاعران و نویسندگان تازه‌کار بیشتر شبیه به یک تجربه عرفانی است! یعنی هرکس از مسیر خودش به انتشار کتابش رسیده است. 

بله، برای هر کسی به نحو خاص خودش است. بنابراین بین نوشتن رمان و انتشار کتاب یک حلقه مفقوده‏ وجود دارد. مدرسه رمان این حلقه مفقوده است. حلقه مفقوده بین یک نویسنده حرفه‌‏ای و کسی که یک رمان خوب نوشته و بین بازار نشر. جدا از مسأله نشر، مدرسه رمان جای آزمون و خطا نیست و درواقع آموخته‌‏ها را خیلی منسجم می‏‌کند. اینجا جای کسی است که آزمون و خطاهایش را انجام داده و الان فقط نیاز به یک مشاور و استاد و راهنما برای خروجی گرفتن از کار دارد. مدرسه رمان عرصه‌ای خوب برای کسی است که رمانی برای عرضه دارد و میتواند در مدرسه رمان آموخته‌هایش را انسجام بدهد و رمانش را کامل کند. نویسنده در مدرسه رمان با کارگاه‌های فشرده‏‌ای که وجود دارد اندیشه، زبان، تکنیکهای فرمی، نظام فکری و مسائل دیگر رمانش را بدون اینکه کسی برای او تعیین تکلیف کند، اصلاح میکند و ارتقا میدهد. نویسنده در این مدرسه همان نظام فکری خودش را انسجام می‌‏دهد و اساتید کم میکنند تا ران او تبدیل به رمانی قابل عرضه به بازار بشود. چیزی که به نظر من در مدرسه رمان خیلی مهم و چشمگیر است، همین نظام‌‏بخشی به آموخته‌‏های خود نویسنده است.

 

یکی از نویسندگان جوان درباره جلسات یکشنبه‏‌های داستان شهرستان ادب می‌گفت گاهی احساس می‌کردیم که نصف کشور حضور دارد؛ چون نویسنده‌های مختلفی از شهرهای مختلف ایران در جلسه حضور داشتند. آیا این تنوع جغرافیایی در مدرسه رمان هم وجود داشت؟ 

من در دوره دوم مدرسه رمان شرکت کردم و از سایر دوره‏‌ها اطلاع ندارم. در دوره دوم این نکته کاملاً به چشم می‌آمد اما نمی‌‏دانم که آیا این مسأله محصول سیاست‌گذاری شهرستان ادب است یا مثلاً برحسب اتفاق این شکلی شده است. اطلاعی از این قضیه ندارم اما آنچه که ما شاهد بودیم و به چشم فردی دیدیم این بود که نویسنده‌های خوبی از اصفهان، شیراز، سمنان، مشهد، تهران، اردبیل و دیگر شهرها در مدرسه رمان حضور داشتند و این تنوع واقعا دیده می‌شد که خوشبختانه هنوز با بسیاری از این بچه ها رفاقت و ارتباط داریم.

 

یک سوالی که شاید تنها شما بتوانید پاسخ بدهید و به نوعی مقده سوال بعدی بنده است، این است که چرا روایت رنج مردم افغانستان به خصوص تاریخ معاصر افغانستان بیشتر از زبان کسانی بیان شده که چندان نسبتی با واقعیت امروز افغانستان و منطقه ندارند؟ 

من اینجا نکته‌ای عرض می‌‏کنم که هم خیال شما راحت بشود هم خیال خودم. از خالد حسینی و مصادیق بحث بگذریم و روی یک سری کلیات صحبت کنیم. نظر بنده این است که در دوران پساطالبان و دوران ناتو یعنی از سال دو هزار که ناتو وارد افغانستان شد، تصویری که از افغانستان در داستان‌ها منعکس شد تصویر سوگوارانه‌‏ای بود. چون وضعیت ما همین را می‌‏طلبید. چنان که جریان شعر احساسی هم در افغانستان پیشینه دارد و هنوز هم فضای اجتماعی افغانستان ایجاب می‏کند که این شعر همچنان به حیات خودش ادامه بدهد. همین شعر «گاهی پسر شدیم و پدر را گریستیم» از سیدضیاء قاسمی که به بهانه حوادث تروریستی اخیر و در سال 2020 نوشته است، نمونه این شعر در سال 2010 و سال 2000 و قبل از آن هم وجود داشته است. یعنی این جنس از عاطفه در شعر مدام درحال تکرار است. همین نوع نگاه به داستان افغانستان هم تسرّی پیدا کرده است. در حالی که داستان جای مرثیه نیست. البته ممکن است یک داستانی هم عاطفی باشد، من انکار نمی‏‌کنم، اما کلیت داستان نباید عاطفی و سوگوارانه باشد که در داستان امروز افغانستان به دلیل تداوم شرایط سیاسی و اجتماعی و جنگی، این وضعیت ادامه پیدا کرده است. در داستان‌های خود بنده هم خیلی از مواقع عاطفه و احساس رنگ و بوی جدی دارد، اما اینکه نگاه سوگوارانه بر داستان غلبه پیدا کند، کما اینکه این نگاه در شعر هم درحال غلبه پیدا کردن است، به ضرر داستان شده است.  از این بابت من هم دغدغه دارم و موجب تأسف شخصی بنده است و من فکر میکنم داستان افغانستان باید از این مرحله عبور بکند و خیلی متأثر از وقایع نشود. چون اصل داستان جای اندیشه و جای نگاه به جلو است، نه عاطفه صرف. ما از گذشته برای نگاه و حرکت به جلو استفاده می‌‏کنیم نه اینکه در گذشته نگاه بکنیم برای سوگواری و مرثیه‌سرایی امروز. متأسفانه این اتفاق برای افغانستان رخ داده است و امیدوارم از این مرحله بگذرد.

 

و به نظر شما شهرستان ادب می‏‌تواند پل پیوندی بین نویسندگان داخل ایران و افغانستان برقرار کند؟ این تعاملات چقدر می‌تواند برای نویسندگان دو طرف سودمند باشد؟

از نقاط مثبت کرونا یکی همین آسان شدن و عادی شدن ارتباطات مجازی است. کرونا باعث شد ما نشست‏‌های مجازی را جدی‌تر بگیریم. من فکر می‌کنم می‌توانیم بخشی از این ارتباطات را به صورت مجازی برقرار کنیم. این اتفاق در یکی از سلسله جلسات «از هندوکش تا البرز» انجام شد و دو نفر از داستان‌نویسانی که در افغانستان بودند به صورت مجازی حضور پیدا کردند و داستان‌خوانی کردند. امروز شکل‌گیری این نشست‌‏ها خیلی راحت‌تر از قبل شده و می‌توان پل‌‏های ارتباطی و مجازی خوبی برای تعامل بیشتر شکل داد. البته که در قدم‏‌های بعدی می‌توان فکری برای ارتباطات جدی‌تر و طولانی‌تر و عمیق‌تر کرد و کارهای بیشتری انجام داد. مثلاً اگر نمایندگانی از شهرستان ادب به محافل ادبی در افغانستان مثلاً بروند و یک ارتباطات اولیه اینطوری هم شکل بگیرد بسیار خوب خواهد بود.

 

ادبیات افغانستان و در واقع زبان فارسی که در افغانستان رایج است می‏‌تواند برای داخل ایران هم ره‌‏آورد خوبی داشته باشد و به کار زبان فارسی داخل ایران بیاید. حوزه هنری دفتری هرچند سوت و کور به نام دفتر ادبیات افغانستان دارد که از ظرفیت‌های تعامل بین ایران و افغانستان هیچ استفاده‌ای ندارد. به نظر شما شهرستان ادب در دهه دوم فعالیت خود به چنین دفتری نیاز دارد؟ 

اگر قرار باشد ارتباطات برون‌مرزی برقرار شود نه تنها افغانستان بلکه این ارتباطات باید با دیگر کشورها مثل تاجیکستان و هند و حتی ترکیه هم شکل بگیرد. ارتباطات برون‌مرزی به این شکل که ما انسان‌های خاورمیانه را به هم نزدیک‌تر کند خوب است. به نظرم ما می‌‏توانیم مفهوم کلی‌‏تری از «انسان ایرانی» داشته باشیم که ما را به همدیگر وصل کند. اگر هدف چنین چیزی باشد، خوب است. اما به نظر من این تعاملات نباید به مسأله زبان و لهجه و اقلیم فرو کاسته شود.  ارتباطات باید باشد، اما نه فقط صرفاً در زبان و لهجه. این رویه کار است و باید به مسائل عمیق‌تری مثل انسان شرقی هم پرداخت. زبان در افغانستان یکسری جذابیت‌‏های زبانی دارد که این جذابیت‏‌های زبانی الآن در خود اقلیم‌‏های متنوع ایران فعلی هم وجود دارد. شما مثلاً این تنوع زبانی را شما در شهرهای مختلف ایران مثل کرمان می‌توانید ببینید و درباره آن تحقیق و پژوهش کنید. اخیرا آقای علیمرادی در رمان «اوراد نیمروز» خودشان حدی از جذابیت‌های زبانی در ایران را نشان داده است که می‌توانید بخوانید. خب این تنوع زبانی در نویسندگان جنوب ایران هم هست. اگر ما بخواهیم صرفاً با این نگاه سراغ افغانستان برویم، من فکر می‌کنم این یک نگاه حداقلی است. نمی‏‌گویم خوب نیست، ولی باید مفهوم را یک مقدار کلان‌‏تر دید. مثلاً توجه و تمرکز و مطالعه ما روی انسان مفهوم انسان شرقی یا خاورمیانه‌ای باشد.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • نظام‌‏بخشی به آموخته‌‏های خود نويسنده از ويژگی‌های مهم و چشمگير مدرسه رمان است
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.