شهرستان ادب: تاکنون در پروندۀ ادبیات کودک و نوجوان سایت شهرستان ادب، مطالب متنوعی منتشر شده است. اما اینبار، با یک معرفی کتاب کودک آمدهایم تا حال و هوای تازهای به پرونده بدهیم. «سنگریزههای بدون اسم» عنوان کتابی است از سیدنوید سیدعلیاکبر که توسط نیلوفر نیکبنیاد معرفی شده است. شما را به خواندن این یادداشت دعوت میکنیم:
«سنگریزههای بدون اسم» اثر درخشانی از سیدنوید سیدعلیاکبر، اگرچه یک داستان کوتاه مصور است، نقاط قوت فراوان و حرفهای مهمی برای زدن دارد. این کتاب ماجرای یک گردش خانوادگی و مواجهه با پدیدههای جدید زندگی است. سنگریزهها همراه مادرشان به کنار برکه میروند و تازه در این زمان متوجه میشوند که معنای خیلی چیزها را نمیدانند و درست مثل هر کودک دیگری سعی میکنند با پرسش، جواب سؤالهایشان را پیدا کنند. سؤالهایی که باعث خشم مادر میشود و ماجراهای عجیبی را رقم میزند.
اولین ویژگی مثبت این کتاب، مانند بسیاری از آثار دیگر این نویسنده، دست گذاشتن بر موضوعی بکر است. شخصیتهای اصلی داستان سنگریزههایی هستند که هرکدام از ما در طول روز بارها پایمان را روی آن میگذاریم و از کنارشان رد میشویم، اما هیچ وقت به این فکر نمیکنیم که برای خودشان شخصیت و ماجرایی داشته باشند. در داستان او سنگریزهها درست مثل انسانها خانواده دارند، به گردش میروند، کتاب میخوانند و هرکدام ویژگیهای رفتاری خاص خودشان را دارند. بچهسنگریزهها درست مثل کودکِ انسان نسبت به پیرامونشان ناآگاه هستند و این موضوع را حتی در شعری که میخوانند، بازگو میکند:
«ما همه سنگیم. ما همه سنگیم. از وقتی که چشم باز کردیم، همگی مشنگیم.»
سنگریزههای این داستان خیلی چیزها ندارند، حتی اسم هم ندارند. این اسم نداشتنشان مهمترین ویژگی آنهاست. به همین دلیل نویسنده نام کتاب را «سنگریزههای بدون اسم» میگذارد و بعد در قسمتی از داستان، وقتی تکهچوب شناوری روی آب میگوید اسمش فرشاد است، سنگریزهها تازه با این موضوع روبهرو میشوند که اصلاً اسم یعنی چه.
شخصیتهای این داستان، سنگ و چوب و پدیدههای سادهای مانند اینها هستند، اما سیدعلیاکبر در طول همین داستان کوتاه آنقدر خوب از پس شخصیتپردازی این پدیدهها برآمده است که بهیقین میتوان گفت خواننده تا مدتها آنها را فراموش نخواهد کرد. تکهچوب شناور روی آب لحن و تکیهکلامهای خاص خودش را دارد، سنگریزهها هم همینطور. البته تصویرسازی فوقالعادۀ غزاله بیگدلو دربارۀ ظاهر سنگریزهها هم کمک شایانی به این شخصیتپردازی کرده است.
از دیگر ویژگیهای مثبت این کتاب نزدیکی آن به مخاطب، یعنی گروه سنی کودک است. متن داستان و دیالوگهای موجود در آن شباهت زیادی به ویژگیهای گفتاری اکثر کودکان دارد (مانند تکرار کلمات در جمله).
«مامان، به خدا قول میدیم نریم ته آب. تا رفتیم توی آب، میمونیم روی آب.»
از طرف دیگر ویژگیهای رفتاری شخصیتهای کتاب هم به ویژگیهای رفتاری کودکان چهار تا هفتساله شبیه است. سماجت سنگریزهها برای رفتن داخل برکه تا حد عصبانی کردن مادرشان، و فخرفروشی بچهچوب به سنگریزهها دربارۀ چیزهایی که او میداند و آنها نمیدانند، نمونههایی از این ویژگیهای رفتاری است.
اگر بخواهیم به مورد دیگری از نقاط قوت این داستان اشاره کنیم، میتوانیم دست گذاشتن روی حقایق را نام ببریم. سیدنوید سیدعلیاکبر اگرچه استاد خلق دنیای فانتزی برای کودکان است، هیچگاه دنیای فانتزی را با دنیای گل و بلبلی که همهچیز در آن خوب و مثبت باشد، اشتباه نمیگیرد و حقایق و تلخیهای زندگی را هم در کنار زیباییهای آن نشان میدهد.
این کتاب در کنار سرگرمکننده بودن و جذابیتهای داستانیاش، جنبۀ آموزشی هم دارد. کودکان به صورت کاملاً غیرمستقیم با موضوعات علمی روبهرو میشوند؛ مثلاً یاد میگیرند که کدام اجسام روی آب میمانند و کدامها به خاطر وزنشان زیر آب میروند.
نوآوریهای موجود در داستان را هم نباید نادیده گرفت. در این داستان برخلاف همۀ افسانهها و داستانهایی که تا حالا خوانده یا شنیدهایم، پری دریایی یک مرد است و همین هنجارشکنی است که میتواند داستان را در ذهن خواننده ماندگار کند. هیچکس نمیتواند انکار کند که یک پری دریایی مرد با موهای بلند و سبیلهای تابدار را همیشه به خاطر خواهد سپرد!
به عنوان آخرین نکته باید اشاره کنیم که نوید سیدعلیاکبر مخاطب خود را دستکم نمیگیرد. حتی وقتی برای گروه سنی الف یا ب مینویسد. او برخلاف دیگران فکر نمیکند که یک سری از تکنیکهای ادبی (مثل پایان باز) فقط مخصوص بزرگترهاست. پایان «سنگریزههای بدون اسم» بهخوبی این موضوع را نشان میدهد. سنگریزهها همراه مادرشان دستهجمعی داخل آب میپرند، اما این پایان ماجرا نیست. پایان ماجرا میتواند هرچیزی باشد که خواننده در ذهن خود تصور میکند. علیاکبر غرق شدن سنگها یا عروسی مامانسنگ با آقای پری دریایی را به عنوان دو پایان متفاوت به خواننده ارائه میکند و این فرصت را به او میدهد که هر تخیلی را جایگزین این دو پایان کند. چراکه همانطوری که در دو سطر پایانی این کتاب آمده است: «ما همیشه سر چیزهای ساده با هم اختلاف داریم. او برای خودش فکر میکند، من هم برای خودم. تو هم میتوانی برای خودت فکر کنی.» و این یعنی آزادی عمل و واگذار کردن پایان داستان به خلاقیت مخاطب.