شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ جوان: از بچگی تا نوجوانی خیال میکردم جنگ همیشه پشت خاکریزها بوده و هیچوقت با آدمهای این ورخط کاری نداشته. تصورم از جنگ این بود که دو طرف جنگ با هم قرارداد بستهاند فقط در یک محدوده که از قبل مشخص کردهاند با هم بجنگند. بیشتر این تصورم هم برمیگشت به فیلمهای جنگی که آن موقعها از تلویزیون پخش میشد. همۀ این فیلمها در حال عملیات و جنگ بودند. هیچکس از روزهای اول جنگ برایمان چیزی نگفت و اصلاً برایمان نگفتند که چطور شد که جنگ شد. من از فیلم ها برداشتم این بود که نیروهای دو کشور شال و کلاه کردند و یک جایی خیلی دور در حال جنگیدن با هم هستند. یا حتی یک وقتهایی مامان وسط خاطره تعریفکردنش میگفت: همان سالی که شیراز را بمباران کردند. بچه که بودم اولین سؤالی که داشتم این بود مگر جنگ تا شیراز هم آمد؟ دروغ چرا در عوالم بچگی خیال میکردم مادرم توهم جنگ را زده؛ وگرنه شیراز را چه به جنگ و بمباران. بههمین دلیل برای من جنگ پشت همان خاکریزها بود و هیچ تصوری از آدمهایی که درگیر جنگ بودن نداشتم تا اینکه کتاب دا را خواندم. از آنجا بود که فهمیدم جنگ و جغرافیایش و آدمهایی که درگیر جنگ بودند خیلی گستردهتر از آن چیزی است که فکر میکردم.
نمیدانم نوجوانان امروزی دربارۀ جنگی که پشت سر گذاشتیم چه تصوری دارند و ممکن است چه برداشتهای اشتباهی مثل من از جنگ داشته باشند. آیا مثل من خیال میکنند جنگ فقط پشت خاکریزها بوده یا حتی فکر میکنند فقط مردم خوزستان و جنوب کشور درگیر جنگ بودند. تولیدکنندگان آثار دفاع مقدس چقدر در روشنسازی سؤالات ذهنی احتمالی نسل جدید موفق بودهاند؟ آیا در تمام این سالهایی که از جنگ گذشته توانستهاند تمام ابعاد و پیامدهای ناشی از جنگ را نشان دهند؟
کتاب تفنگ بادی، قرار است از اتفاقات و روزهای جنگ در شهر اراک بگوید. این را میشود از همان صفحۀ تقدیمی اول کتاب فهمید؛ «تقدیم به بچههای جنگ شهر اراک». همین جملۀ تقدیمی میتواند برای نوجوان کلی نتیجه و برداشت از بخشی از تاریخ و اتفاقاتی که کشورشان پشت سر گذاشته داشته باشد.
تفنگ بادی را محسن محمدی با همکاری انتشارات شهرستان ادب در ۷۲ صفحه به نگارش درآورده است. کتاب برای ردۀ سنی نوجوان حجم مناسبی دارد. از ویژگیهای نثر محمدی سادگی و کوتاهی در جملههاست. اولین درسی که باید یک نویسنده از استاد بزرگ زبان فارسی، سعدی، بیاموزد همین کوتاهی جملههاست. محمدی در این اثر بهخوبی نشان داده که شاگرد خلفی برای استادش بوده و درسش را خوب آموخته. همین جملههای کوتاه و بدون پیچیدگی کتاب، خواندن آن را برای نوجوان آسان میکند و سرعت خواندنش را افزایش میدهد. کتاب داستان نرمی دارد. به همان نرمی که تو را با خودش تا انتهای کتاب میکشاند، قصهاش بعد از تمام کردن داستان از ذهنت بیرون میرود.
محمدی در کتابش حکایت چند پسرنوجوان را روایت میکند که مانند هر گروه پسرها در هر دورهای از تاریخ در حال رقابت و کلکل با هم هستند. رقابت بین پسرها برای از بینبردن هواپیمای عراقی موضوع اصلی داستان است. آقای محمدی خوب از پس داستان برآمده؛ اما اگر نویسنده بیشتر به حالوهوای شهر اراک در زمان جنگ میپرداخت و برای فضاسازی داستانش از موقعیت شهرش بیشتر استفاده می کرد داستان میتوانست به یک داستان بومی جذاب تبدیل شود. ما فقط از همان صفحۀ اول تقدیمی کتاب حدس میزنیم که شاید این اتفاقها در شهر اراک اتفاق افتاده باشد؛ چراکه اگر همان صفحۀ تقدیمی اول کتاب را برداریم خواننده اصلاً متوجه این نمیشود که داستان در شهر اراک یا حتی در شهر دیگری رخ داده.
اگر به شما بگویند کدام کتابی شما را یاد تهران میاندازد، یاد چه کتابی میاندازد؟ یا حتی اگر بگوییم با کدام کتاب در شهر شیراز میتوانستید نفس بکشید یاد چه کتابی میافتید؟ اگر به این دو سؤال جواب داده باشید معلوم میشود نویسندههای کتابها در ماندگار کردن شهرشان در ذهن مخاطب خوب عمل کردند.
شاید اگر آقای نویسنده کمی حوصله بهخرج میداد میتوانست اراک را هم در ذهن مخاطب نوجوانش ماندگار کند.
اگر بخواهم در چند جمله تفنگ بادی را توصیف کنم میشود اینکه: کتابی درونگرا و خجالتی که هرچند حرفهای زیادی برای گفتن داشت؛ ولی نتوانست بر خجالتی بودنش غلبه کند و تمام ویژگیهای مثبتش را تمام قد فریاد بزند.