شهرستان ادب: به مناسبت روز ملّی کودک و نوجوان، پروانه حیدری نگاهی داشته است به یکی از کتابهای داستان پرمخاطب انتشارات شهرستان ادب در حوزۀ نوجوان، یعنی «شاخدماغیها». در ادامه، این یادداشت را با هم میخوانیم.
«برای من سخن از من مگو به دلجویی
مگیر آینه در پیش خویشبیزاران» (منزوی)
تصوّر کنید کسی ناگهان وارد زندگیتان شده و نظم عادّیاش را به هم ریخته است. مجبورید به خاطر او از اتاق تازه و پوسترهای دلبندتان بگذرید، چایشیرین شدنهایش را تحمّل کنید و شاهد از دست رفتن جایگاهتان در خانه باشید. سخت است، نه؟ «سهیل» در چنین وضعیتی قرار دارد.
حالا فرض کنید باید مدّتی طولانی در خانۀ یکی از اقوام بمانید، با تمام اعضا کنار بیایید، مسئولیتی به عهده بگیرید تا احساس اضافه بودن نکنید و از چیزهایی باخبر شوید که اصلاً به شما ربطی ندارد امّا درگیرتان میکند. سختتر است، نه؟ «نیلو» در چنین موقعیتی است. والدین او برای درمان بیماری مادرش رفتهاند خارج از کشور و او را گذاشتهاند پیش «خاله فهیمه».
اوّلش همه چیز خوب پیش میرود و به جز جوش آوردنهای گاه و بیگاه سهیل که یا از بی اتاقی مینالد یا از روی مخ بودن رفتارهای نیلو، مشکل بزرگ دیگری وجود ندارد، حدّاقل در ظاهر. امّا رفتارهای پدر و مادر سهیل برای آنکه نیلو احساس کمبود نکند، ریزهریزه میشود سیلی مهیب و همه چیز را خراب میکند، تا آنجا که با کوچکترین توجّهی نسبت به نیلو، داد سهیل درمیآید و به دنبال راهی برای تلافی میگردد. جالب است که بحثها و دعواها در ابتدای رمان، تنها در حدّ واگویه و غر زدن هستند، یعنی تقابلی رودررو رخ نمیدهد و نیلو و سهیل تنها در فصلهای خودشان از هم گله میکنند امّا رفتهرفته این آتش زیر خاکستر شعلهور میشود، کار بالا میگیرد، دعواها نمود بیرونی پیدا میکند و تبدیل به اکت (حرکت) میشود. جرقّهاش هم با کندن پوسترهای اتاق سهیل زده میشود. بعد اتّفاقاتی میافتد که این دو را نسبت به هم دچار سوءتفاهم میکند و تنفّرشان را از هم بیشتر.
فصلها یکی در میان توسّط نیلو و سهیل روایت میشود. راوی اوّلشخص است. از نکات مثبت اثر، تغییر لحن متناسب با تغییر شخصیت است. شما از همان اوّل متوجّه میشوید آن که اصطلاحات امروزی به کار میبرد و در کلّ رمان حرص میخورد، سهیل است و کسی که حواسش به خستگی خاله فهیمه است، نیلوست. جالب است که در روایتهای نیلو، محبّت بیشتری نسبت به مادرها به چشم میخورد؛ حالا چه مادر خودش باشد، چه خاله فهیمه. نیلو برای اشتباهش عذرخواهی میکند امّا سهیل اشتباهش را قایم میکند. نیلو از سهیل شجاعتر است و مهربانتر. جایی سهیل بچّۀ همسایه را از خفگی نجات میدهد، پسران کارراهاندازند و دختران همراه مادر. شاید به خاطر همین همراهی است که خاله روز رفتن نیلو بغض میکند و در آغوش میکشدش.
هرکدام از این خواهرها حسرت چیزی را دارند که دیگری داردش. مادر نیلو برای پسردار شدن به خارج رفته، در حالی که خاله فهیمه سه پسر دارد و مزّۀ زندگی کردن با نیلو زیر زبانش رفته. مزّۀ داشتن کسی در زندگی که زودتر از او بیدار شود و صبحانه درست کند، داشتن دختری که از دیدن کیکی به شکل آهو ذوق کند، دختری که خستگیهایش را بیشتر از پسرهایش میبیند و بالطّبع، عاقلتر از آن هاست. بحرانهای داستان رفتهرفته جدّیتر میشوند تا آنجا که به قلّه برسند و بعد پایین میآیند؟ نه، این داستان ادامه دارد.
«شاخدماغیها» یک رمان نوجوان خانوادگی است که به دغدغههای نوجوان امروز میپردازد و به جای آنکه مانند سایر آثار، آنها را روبهروی والدینشان قرار دهد، آنها را روبهروی خودشان قرار میدهد. همانقدر که نیلو از پنهانکاری سهیل بابت موتور عصبانی است، سهیل هم از عکسهای پخششدۀ نیلو در فضای مجازی ناراحت است. هیچکدام خطاهای خودشان را آنقدر بزرگ نمیدانند و به نظرشان خطای دیگری بزرگتر است. این مواجهه با خود که انگار در دیگری خودت را میبینی، جالب است. نیلو و سهیل، فصل به فصل، از تصمیمات بچّهگانۀ هم حرص میخورند و شکایت میکنند امّا نمیدانند که برای خواننده، هر دوشان یک نفر هستند. دلم نمیآید این را نگویم و تأکید نکنم که محبّت بیشتری در روایتهای نیلو پیداست.
تنها معضل رمان، تدوین بیان اتّفاقات است. نیازی به حضور بعضی فلاشبکها هم نیست. به جز این مورد، شخصیتها باورپذیرند و گاه به اقتضای سنّشان شرورند و تخس. فضای خانه و خانواده خوب ساخته شده و بامزّگی اعضا توی ذوق نمیزند. رمان نثر خوب و روانی دارد، داستان از ریتم نمیافتد و این جابهجایی پینگپونگی فصلها باعث شده تا خواننده کسل نشود. در کل میشود به عنوان یک رمان خوب نوجوان روی «شاخدماغیها» حساب کرد.