شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ قدس: نویسندۀ رمان شاهکشی، بهترین دیدگاه نسبت به زمان را در روایت خود به کار گرفته است. اگر بخواهیم بر اساس دیدگاه زمان در روایتشناسی ژنت به مسئله نگاه کنیم، نسبت زمان واقعی اتفاقات با شکل و ساختاری که داستان، آنها را روایت میکند، شکلی خارقالعاده و بسیار جذاب را ارائه میکند.
شاهکشی روایت فردی است که میخواهد شاه را بکشد؛ او یک کلت گیر آورده و میرود تا در جشنهای 2500 سالۀ شاهنشاهی، شاهِ وقت را ترور کند. روایت، در همین فاصلۀ زمانی کوتاه، با حرکتهای سریع، بسیار زیاد و با خط اتصالهای جذاب میان این زمانها پیش میرود و شکلی بسیار قوی و جذاب به خود میگیرد! این زمان که در عمل یک شب و روز بیشتر نیست، چنان توسعه و گسترش مییابد که از گذشتۀ راوی تا آیندۀ کشور را روایت میکند.
نثر گیرا و متن قوی و داستانی اثر هم به این جذابیت کمک میکند و کتاب 250 صفحهای بهسختی از دست مخاطب زمین گذاشته میشود. تجربه و لذت مطالعۀ این اثر، مدتزمان کوتاهی طول میکشد تا خواننده بهحق، ستایشگر قلم نویسنده شود.
داستان از زاویۀ اولشخص روایت میشود و خود شخصیت هم محور داستان است. راوی کسی است که در یک خانوادۀ انقلابی بزرگ شده، اما یک خانواده با دو روش انقلابیگری: پدر اسلامگراست و برادر و خواهر عضو جریانهای توده. خودِ راوی، خنثیترین عضو خانواده است؛ حتی خنثیتر از مادری که حداقل غصۀ خانواده را میخورد. راوی نسبت به آیندۀ اعضای خانواده نیز بیتفاوت شده. چنین فردی با چه منطق و چه استدلالی به جسارت و انگیزۀ خطرناکترین کار دنیا دست پیدا میکند؟ خطرناکترین کار دنیا، قتل یک دیکتاتور در جشن دیکتاتوری او است. از جنس کاری که میرزای کرمانی در حق شاه قجر انجام داد و نامش را روی بدنۀ تاریخ به شکلی پاکنشدنی حک کرد!
راوی ذهنی مغشوش و آسیبدیده دارد و این مسئله کمک میکند که داستان به شکلی سیال روایت شود. حتی واقعۀ مهمی مثل تیراندازی به مأمور ساواک بهقصد کشتن او که توسطِ این راویِ بیآزار انجام شده، در میانههای داستان روایت میشود. درواقع این ذهن مغشوش، توان تشخیص اهم و مهم را برای روایت کردن ندارد! به بیان دیگر او بهصورت طبیعی منگ است و این منگی در آلاچیق دایی، بیشتر هم میشود...
درونمایۀ مسلط اثر دو مسئله است: اول تشبیه شخصیت حیوانات به بعضی افراد حاضر در دستگاه قدرت دیکتاتوری و دوم مسئلۀ ناخودآگاه تاریخی. نویسنده شخصیتی را برای روایت برگزیده که در دانشگاه تاریخ خوانده است. محل و موقعیت روایت هم شیراز و محل جشنهای 2500 ساله است. تقاطع این دو، تصاویری از عمق تاریخ امپراتوری ایران را به صحنۀ داستان میآورد و راوی، بارها عناصر مختلف متعلق به این تاریخ را به چشم خود میبیند.
مسئلۀ ارتباط کوروش و علاقۀ یهودیها به او، نقش اسرائیل در جشنهای پادشاهی و... همه و همه در قالب این مسئله روایت میشوند. به تعبیر بهتر، موقعیت داستان نهفقط خود جشن، بلکه کل تاریخ پادشاهی و مجموعۀ ناخودآگاه تاریخی این کشور از ظلمهای این پادشاهان و امپراتورهاست! نام بردن از کاوه و همچنین ضحاک ماردوشی که به شکلی مدرنتر در خواب پایانی راوی ظهور میکنند، بخشهایی از همین تاریخ و حافظۀ تاریخی هستند: راوی دن کیشوتوار، با این اسلحۀ کلت، به جنگ کل این تاریخ پادشاهی میرود!
داستان باوجود جذابیت و ضربآهنگ بالا، سرشار و سنگین از غم است؛ غمی اندوهگین که گَرد آن در تمام سطرهای داستان پاشیده شده است، غمی که از عمیقترین لایههای مغزی و ذهنی راوی، به خواننده منتقل میشود. هنرمندانهترین تصویر این حزن، لحظۀ خروج غمانگیز برادر راوی است که بعد از مرگ پدر، او هم بهجایی دورتر از آن دنیا سفر میکند:
«خودش گفت: «نگاهم نکنید.» چای را برداشت و تلخ نوشید.
ـ چرا به چشمهای من نگاه میکنی سهراب؟
ـ چشمهایت قشنگاند.
مهسا گفت: «آنقدر بهت میخواهیم نگاه کنیم تا در چشمهای ما خوشگل بشوی.»
ـ نگاه نکنید.
...
ایستادیم کنار پنجره. حجت را تماشا کردیم. راهرفتنش را تماشا کردیم. وارد کوچه که شد، دستهای کلاغ از روی تیرهای برق پر زدند. حجت ایستاد، خوب نگاهشان کرد. بعد برگشت به پنجرۀ خانه نگاه کرد. ما برایش دست تکان دادیم، اما بدون اینکه نگاهمان کند رفت. حتماً آن موقع زیر لب گفت: «نگاهم نکنید!» ما چیزی نشنیدیم.»
این خانوادۀ ازهمپاشیده، هر جزئش به یکسو حرکت میکند. پدر که شهید شده، برادر وارد گروههای پارتیزانی میشود، خواهر شاعر است و روی دیوارها شعر مینویسد و اعلامیه پخش میکند و... .
روایت شکنجههای جنسی که در قالب ادبیاتی غیرِ اروتیک اما واضح و تأثیرگذار ارائه شده، بخشهای کمتر دیده شده از رنجهای زندانیان سیاسی آن دوران را به تصویر میکشد. غمی که مانند استخوانی در گلو، راوی را میآزارد و او را به دهان شیر میفرستد، از تونلی حاوی تمام این رنجها میگذرد!
در داستان «شاهکشی» خوابها با جزئیات روایت میشوند. خوابها که روایتی تلفیق شده از ناخودآگاه و دغدغههای روز هستند، در این داستان اهمیت زیادی دارند. شاهکار روایی این کتاب هم بخش آخر است که یک تصویر جذاب، گیرا و پر از جزئیات معنادار از یک خواب را تصویر میکند. خوابی که خلاصهای از کل داستان بلکه خلاصهای از کل تاریخ این سرزمین است. از اسطورههای ماقبل تاریخ و از ابتدای تشکیل اپراتوری مادها گرفته تا دوران آیندهای که بعد از «سهراب» ـ شخصیت اصلی داستان ـ قرار است فرا برسد.
سهراب همهچیز را در خوابی عجیب میبیند و قلم نویسنده، استادانه آن را به تصویر میکشد! نام راوی هم سهراب است و نام خانوادگیاش اسفندیاری! نامی که با موقعیت خانوادگی و دیگر شخصیتهای داستان زیاد نمیخورد، اما رمزگانی است برای نشان دادن ادبیات مسلط در کتاب. طوری که روایت بهوضوح به مخاطبش بگوید: «همهچیز این داستان همین اتفاقات و اشخاص نیستند!»
از پایان داستان چیزی نگوییم که لذت خواندن آن از دست نرود؛ اما پایانی است غیرناگهانی و در عین حال بهیادماندنی و مهم، پایانی که به تمام کاشتههای داستان معنا و ارج میدهد.
درمجموع باید گفت که از نویسندههای توانا، آثاری ساختمند، منسجم و پرکشش انتظار میرود و این چیزی بود که اکبری دیزگاه در این رمان، به شکلی انجام داده که از قلمش انتظار میرود. داستانی گیرا و مبتنی بر مهارتهای پیشرفتۀ نویسندگی که تجربهای لذتبخش از مطالعۀ رمانی مرتبط با حوادث سیاسی پیش از انقلاب، به مخاطبش اهدا میکند. کتابی که در آن عددها هم مانند نامها، مانند حیوانات و مانند بسیاری جزئیات دیگر، حرفهای مهمی برای گفتن دارند و آنها را مانند ذهن بیتعارف راوی، بهوضوح فریاد میزنند.