خانم برنز، در این رمان، به دورانی میپردازد که ترس بر ایرلند شمالی حاکم بود: «از دیدگاه من ترس اعتماد به نفس انسان را به طور کامل نابود میکند و بیشک من در زندگیام ترس را تجربه کردهام. وقتی از ترس در محیطی حبس شوی راه فراری وجود ندارد. وجود ترس زندگی انسان را تغییر میدهد. انسان در آغاز از خود میپرسد چرا شرایط چنین است، اما کمی بعد خود را با شرایط وفق میدهد و فکر میکند همیشه همینطور است و باید با آن کنار بیاید.»
در آن زمان، شرایط سیاسی کشور هولناک بود، و در ادبیات سیاسی، به آن درگیریها "مشکلات" گفته میشد: «"مشکلات" معنایی دوگانه در داستان من دارد. علاوه بر اشاره به موضوع وحشتناک اختلافات قومی در ایرلند شمالی، منظور از "مشکلات" غم و اندوهی است که بر راوی داستان «مرد شیرفروش» تحمیل میشود.» در آن روزگار نزدیک به پنجاه هزار نفر جان خود را از دست دادند.
میماند این پرسش که این نویسنده خود را اهل کجا میداند، ایرلند یا بریتانیا؟ «صحبت کردن درباره ایرلند شمالی برای من سخت است. هر بار که مجبور میشوم فرمی را پر کنم از خودم میپرسم اهل کجا هستی و پاسخ این است که من اهل ایرلند هستم. سه دهه است در بریتانیا زندگی میکنم و همه من را ایرلندی میدانند اما خبرنگاران در مراسم بوکر تلاش داشتند من را بریتانیایی بخوانند. راستش را بخواهید من چند دهه است وطنی ندارم و برایم اهمیتی ندارد.»
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز