نظمهایی به سوی بیتهای ناب | نگاهی به مجموعه شعر «6410 روز تنهایی» از پونه نیکوی
20 اسفند 1397
10:57 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 1 رای
شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ وطن امروز: پونه نیکوی با 33 سال سن، از شاعران جوان فعال امروز است. او تاکنون 4 مجموعهشعر منتشر کرده که آخرین آن «6410 روز تنهایی» نام دارد که در 69 صفحه در سال 1396 توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. 3 دفتر شعر قبلی پونه نیکوی «انار سبز، زیتون سرخ»، «دستهای تو جوانه میزنند» و «سر میگذارم به جنگل، گیلان بیابان ندارد» نام دارد که 2 کتاب اول و سوم وی را انتشارات هزارۀ ققنوس و دومی را بنیاد حفظ آثار، به ترتیب در سالهای 1389، 1391 و 1394 به چاپ رساندهاند.
از شواهد و قرائن دفترهای پیشین و دفتر فعلی، اینگونه برمیآید که غالب آثار پونه نیکوی در حوزهۀ دفاعمقدس سروده شدهاست.
در میان شاعران هستند کسانی که اشعار دفاع مقدسی خود را با دیگر اشعارشان تفکیک کرده و در دفتر جداگانهای چاپ میکنند. بعضی شاعران پیشکسوت هم آخر این کار را میکنند؛ یعنی مثلاً پس از چاپ 10 مجموعه در سن پیری، تصمیم میگیرند اشعارشان را به لحاظ موضوعی یا قالب شعری تفکیک کرده و اینبار کل اشعار خود را در شکل و هیأتی اینچنین منتشر کنند.
هیچ اشکالی بر هر دو سلیقه وارد نیست؛ ولی به نظر من از آنجا که شعر، شعر است و ابتدا به ساکن ما داریم شعر میگوییم و ارزشگذاریها بر اساس شعریت شعر شاعر تعیین و مشخص میشود و نه قالب یا موضوع شعر، پس بهتر است همۀ شعرها را یکجا در دفترهای گوناگون، به ترتیب زمانی چاپ کنیم؛ مگر اینکه شاعری در کل کلاسیکسرا بوده یا اینکه در کل نیماییسرا یا سپیدسرا باشد و اندک اشعاری در قالبهای دیگر یا موضوعات دیگر داشته باشد و از این قبیل.
اغلب اشعار این دفتر غزل است؛ غزلهایی که تقریباً نیمی از آنها دارای اوزان بلند است. یک مثنوی و چند چارپاره هم این مجموعه دارد که همهشان به زبان عامیانه سروده شدهاست.
به لحاظ مضمونی و محتوایی هم، اغلب اشعار این دفتر برای شهیدان و رزمندگان و همسران ایشان سروده شده؛ حتی نام کتاب نیز نام غزلی است که پونه نیکوی آن را تقدیم کرده به همسر شهید سرلشکر آزاده حسین لشکری:
«جایی برای حرف نمیماند وقتی که بیقراری و دلتنگی
وقتی میان خانۀ خود با جنگ بیوقفه سالهاست که میجنگی
گاهی به شکل آه میآید غم، گاهی به شکل گریه، زیاد و کم
عمری درآمدهست به هر شکلی، عمری درآمدهست به هر رنگی...
هر شب به فکر آمدنت تا روز، هر روز فکر آمدنت تا شب
اینگونه در اسارت معشوقم، در اوج بیقراری و دلتنگی»
غزلهای پونه نیکوی دارای مضامین مختلفی است که این مضامین غالباً با زبان و بیان امروزی و با اشارات و کنایات تازه سروده میشود. ضمن اینکه تخیل و تصویرسازیها و عنصر عاطفه خود را در طول جملهها و کل شعر میپراکند، نه در ترکیبها و صفتموصوفها. علاوه بر این، ایجاد «تشخیص» که در شعر نو و در کل در شعر امروز از بسامد بالایی برخوردار است، در این دفتر نیز کموبیش دیده میشود. تمام مصادیق را در نمونههایی که در بالا آمده و در ذیل خواهد آمد، خواهید دید.
اما دغدغههای پونه نیکوی متنوع است؛ از موضوعات دفاعمقدسی گرفته تا چیزهایی که در کل و کلیت زندگی جاری است:
«از بارش دوبارۀ باران به من بگو
گوشم پر است از تب حرف و بگو مگو
گوشم پر است از این همه نیرنگ رنگباز
چشمم هراس دارد از انسان توبهتو
فرقی ندارد اینکه کجا حرف میزنند
شاید دوباره پشت سرم یا که روبهرو»
هراس و نگرانی شاعر از نبودن صداقت و حضور مؤثر نیرنگها و انسانهایی است که زلال نیستند. بعد در بیتهای پایانی، شاعر عشق را صدا میزند؛ عشقی که در آن خدا را میتوان دید. درواقع میخواهد بگوید هر کجا که عشق هست، دیگر این رنگها و نیرنگها نیست:
«ای عشق! عشق! میشنوم از خدا بخوان
یاد خدا همیشه مرا کرده زیر و رو »
دغدغههای دیگر شاعر که طبیعی است اگر گاهی شخصی هم باشد، دغدغههایی که اما اغلب جمعی است؛ چرا که این «من» او در شعر، ممکن است یک من شخصی و نیز ممکن است یک «من» اجتماعی، فلسفی و یا سیاسی باشد!
شاعر حتی یکجا از پیری میگوید؛ از دغدغهای که در آینده دوری در پیشرو است:
«هنوز داغ دلم تازه است تمام حرف دلم این نیست
ببین که پی ببری پیری، همین چروک و همین چین نیست
دلم خوش است که اینجایی، همین مُسکن تنهایی است
برای این زن سرگردان، دوا و قرص که تسکین نیست»
یک بار هم شاعر، در عین حالی که دفاع مقدس خود و مردم و کشور خود را به شکلهای گوناگون میستاید، از جنگ میگوید؛ جنگی که سبب جدایی او از یارش شده است:
«گویی هزار سال بدون تو زیستم
دیگر من آن الهۀ ناز تو نیستم
یک عمر جنگ از تو مرا بیخبر گذاشت
با خود غریبه، آینه میگفت کیستم
من در نبود تو نبودم کنار خود
انگار مدتیست در این خانه نیستم»
و شاعر در بیت ذیل (در ادامه شعر بالا) و ابیاتی نظیر آن که گاهی در زیر نگاهمان گم میشود، شاعرانگی خود را بروز میدهد، اگرنه ممکن است صرفاً در ابیات منظوم غوطهور شود، چون که اغلب ابیات پونه نیکوی در این دفتر به مرز شعر بودن نمیرسد؛ چنان که در 3 بیت بالا، بعد ناگهان بیت ناب عاطفی ذیل در ادامه همانها:
«آن سوی قاب پنجرهها ابر میگریست
اینسو در انتظار تو من میگریستم»
یا در جایی دیگر که با غرور شاعرانه از شکوه مردنش در مقام یک زن منتظر میگوید؛ زنی که منتظر مرد حماسهآفرین خود است:
«لب وا کنم زخمم که با لبخند میمیرم
فوارهام در اوج میگویند میمیرم»
یعنی اوج یک شهید در زخمی است که دارد و زخم خود عین فوارگی است. در واقع شاعر از یک ضربالمثلی که بار منفی دارد، مثبت بهره میبرد.
البته گاهی نیز از تعابیر سست و نابجای پونه نیکوی میتوان تعجب کرد؛ وقتی کلمه «قند» را با این درجه از عملکرد در چنین شعری جدی میگنجاند:
«یک روز جاری میشوم در رودها جاری
در آبها حل میشوم چون قند میمیرم»
با اینهمه مضامین متنوع اشعار دفاعمقدسی پونه نیکوی کاربردش را تا فردا و فرداهای دیگر از دست نمیدهد:
«جوانه میزند انگار تاول از بدنت
در آستانۀ گلدادن است پیرهنت
یکی دو تاول کوچک شکفته خواهد شد
و چند لکه که گل شد به سبزۀ بدنت»
و باز در این حال (و نیز در غزلهای دیگر)، این 2 بیت نخست غزل مقدمه میشود برای رسیدن شاعر به بیتی ناب:
«به دوستداشتنت خیره میشوم وقتی
که شاخه گل سرخیست گوشه دهنت»
الف. م. نیساری
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.