درپروندهپرترۀ «سیمین دانشور»
سیمین، شهرزادِ داستان فارسی | یادداشتی از محمد شمسالدینی
08 اردیبهشت 1398
12:02 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 3 رای
شهرستان ادب: امروز زادروز بانوی نویسندۀ معاصر، سیمین دانشور است. نویسندهای که محمد شمسالدینی او را، شهرزادِ هزار و یک شب داستان ایرانی شمرده است. به این مناسبت، یادداشتی میخوانیم از شمسالدینی دربارۀ سیمین دانشور در پروندهپرترۀ این نویسندۀ بزرگ.
گشایش و فتح افق بیان خود برای زن ایرانی در روزگار جدید و در عرصۀ قلم، بیشک، با مرحوم سیمین دانشور آغاز شده است. زنان ایرانی در همۀ تاریخ، قصهگوی شبانۀ کودکان این سرزمین بودهاند و بر بالین فرزندان این آب و خاک، کم قصه نگفتهاند. درواقع، از قصه پلی ساختهاند برای تسهیل آزادی نفس کودکان و گاهی بزرگترها از بند تن و باز شدن باب خیال متصل. این نقش تاریخی، در شخصیت شهرزاد قصهگوی هزار و یک شب داستانی هم شده است؛ اما به خاطر نداریم در همۀ این تاریخ دور و دراز که زنی از زنان این دیار، دست به قلم ببرد و قصه بنویسد. سیمین دانشور، داستاننویسی و رمان را شروع کرد تا شهرزاد دورۀ جدید باشد؛ اما نه برای تأخیر ظلم حاکم، بلکه برای مخاطبه با مردم و تشریح ظلم حاکم. او میدانست که شعر، عصارهگیری است و «شاعر باید خلاصه کند و عصاره بیرون بدهد» و با زبان شعر، زبان حافظ و سعدی نمیشود رمان نوشت و برای همین، سعی کرد تا به نثری صمیمی، صادقانه، پاک، درست و متعادل برسد تا طبق مقتضیات داستان جدید، امکان بیان زن ایرانی را تدارک کند.
«زری سووشون»، زن مظلوم ایرانی است که بر فراز زمان و بر قلۀ تاریخ نشسته است و دارد به زبانی ساده و مردمی، داغ یکیک یوسفهای این سرزمین را که به جان او آتش زده است، روایت میکند. از منظر سیمین دانشور، گویی همۀ تاریخ یک 29 مردادی دارد که از پس یک 28 مردادی، سر رسیده است و یوسف یوسف، آرزوهای عاشقانۀ زنان این دیار را لگدمال کرده و زنان این سرزمین را در حسرت یک زندگی عاشقانۀ سادۀ طولانی گذاشته است. سیمین دانشور، مثل جلال آل احمد، از سرآمدان آن نسلی بود که به حرکت سیاسی مصدق، امید و دلبستگی زیادی داشتند و پس از وقایع مرداد 1332 خورشیدی، سخت سرخورده شدند. سیمین دانشور، که آن روزها آمریکا بود، کودتا را اینگونه شرح میکند: «من روز كودتا از آمريكا به ايران آمدم. داشتم خانه را مىچيدم و اسبابها را جابهجا مىكردم كه ناگهان استاد عبدالله انوار آمد و گفت: مصدق سقوط كرد. من و جلال و خدمتكارمان گريستيم».
مسئلۀ سیمین دانشور در همۀ زندگی پژوهشیاش، فیالمثل چه در پایاننامۀ دانشگاه تهران و چه در دورۀ تحصیلات در استنفورد، چنانی که برمیآید، جمال و زیبایی بوده است. او جستجوگر جمال بوده است و با جلال، جفت میشود. حق است که جمال و جلال، همتافت و عاشق هم باشند و اگرچه جلال را در «ساربان سرگردان»، «خودشیفته و خودمحور» خوانده است؛ اما این وفاداری او به قدری بود که گفته است: «جلال كه مُرد، خيلى خواستگار داشتم اما هنوز حلقۀ جلال در دستم است». اگرچه سیمین دانشور همسر جلال آل احمد بوده است، اما معروفیت او، اصلاً به وجه جلالی او بر نمیگردد؛ بلکه همان وجه جمالی اوست که او را بر سر زبانها انداخته است.
منظر زیبایی و افق زیبانگری، صورت غالب نگاه اوست و حتی وقتی به مذهبی همچون تشیع مینگرد، افق او، افق زیبایی است: «زيبايى مذهب شيعه، امام زمان (عج) و موعود آن است. حضرت مهدى (عج) و معناى ظهور او فوقالعاده است. اميدوارم ايشان ظهور كنند و دنياى ما را نجات دهند. ظهور ايشان لازم است تا بوش ديوانه را سر جاى خودش بنشاند. من خيلى در انتظار امام زمان و ظهور ايشان هستم و تنها راهحل را در اين دنياى وانفسا، ظهور ايشان مىدانم.»؛ اینها عین حرفهای سیمین دانشور است در تبیین روح حاکم بر آخرین رمانش یعنی «کوه سرگردان»، جلد سوم «جزیرۀ سرگردانی»، که به صورت مشکوکی، نه منتشر شده است و نه خبری از دستنویس آن وجود دارد. شاید این مفقود شدن و منتشر نشدنش، ربطی به این نکتۀ مهمی داشته باشد که خود دانشور در مورد این رمان گفته است: «من در كوه سرگردان بيشتر دربارۀ موعود نوشتهام».
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.