با حضور محمدرضا شرفی خبوشان، علیاصغر عزتیپاک، منیژه آرمین، مجید اسطیری و علیرضا سمیعی
شهرستان ادب: بیست و پنجمین میزگرد از سری میزگردهای آزاد ادبی بوطیقا در مؤسسهی شهرستان ادب برگزار شد و محمدرضا شرفی خبوشان، علیاصغر عزتیپاک، منیژه آرمین، مجید اسطیری و علیرضا سمیعی دربارهی سیمین دانشور و ضرورت بازخوانی رمان سووشون به گفتگو پرداختند:
سمیعی: رمان ایرانی از زمانیکه مراغهای و طالبوف و آخوندزاده اولین تجربههای خود را رقم زدند، راههای زیادی رفت. گاهی بر مسائل سیاسی تکیه زد؛ وقتی به ایران و سنتهایش بازگشتی ناسیونالیستی داشت. زمانی منتقد اخلاق عمومی ایرانی شد، در زمانی به موضوع زن پرداخت که بسیار اهمیت داشت و هنوز حساسیت ویژهای دارد و در دورانی هم به بررسی زخمهای درونی آدمی و یا انسان ایرانی توجه کرد. در هرمورد تجربههایی داریم، اما وقتی سووشون را میخوانیم حس میکنیم تمام آنچه ادبیات داستانی جداجدا گفته، حالا در یکاثر متجلی شده و البته درشتیها و خامدستی آثار گذشته را ندارد.
عزتی: سووشون مهمترین رمان فارسی تا به امروز است. این سومینبار است که من اینرمان را میخوانم و برای سومینبار حالم را منقلبتر از دفعات پیش میبینم. سووشون به معنای درست کلمه رمانی است که با خواننده و زمانه گفتوگو میکند. اثری است که تبارش روشن است و جغرافیا و هویت مشخص دارد و با موضعی روشن و صریح در مقابل مسائلی که ایران جدید با آن روبهرو بوده، حرف میزند. من متحیرم که چرا داستاننویسی راه سووشون را ادامه نداد؛ در قصهگویی و دغدغهمندی و نگاه کلان. اینکتاب، به اثری مثالی تبدیل شده که غرزنی مألوف نویسندۀ ایرانی در آن راه ندارد و کاری است حماسی. خانم دانشور در ایناثر به شکلی عمیق به مسائل ایران روزگار خودش اندیشیده و گاه حتی متأثر از ایناندیشۀ عمیق، وقایع مهم پیشرو را پیشگویی هم کرده است.
شرفی خبوشان: سووشون اثر مهمی در تاریخ رمان فارسی، بلکه در تاریخ ادبیات ماست؛ زیرا از همۀ امکانات فرهنگی و تاریخی ایرانی و تجربههای قصهگویی ما استفاده کرده و آن را با دانش داستاننویسی نوین آمیخته است. میدانیم که دانشور با رمان اروپایی و آمریکایی و روسی آشنایی داشته و ترجمههایی هم دارد. بهعلاوه با یکداستاننویس زندگی میکرده، اما نمیتوان گفت آبشخور روایی وی تنها هنر داستاننویسی غربی است. دقت و توجه او به متون کلاسیک و آشناییاش با نظریات زیباییشناسی ایرانی و توجهاش به میراث عرفانی باعثشده از بافت و شیوۀ روایی قصههای عرفانی استفاده کند. بههمینخاطر همانقدر که داستان او سیاسی و ضداستعماری است بههماناندازه عرفانی هم هست. او بهواسطۀ رماننوشتن در زمانۀ خود قرار دارد، ولی توجهی که به گذشته داشت باعث میشد اصیل باقی بماند.
سمیعی: این در زمانهبودن گویا باعثشده همۀ حرفهای پیشین را بهنحو درست و زایایی درون خود جمع کند.
اسطیری: در سووشون ما با یکرمان ضداستعماری تمامعیار روبهرو هستیم که نویسنده با بیان هنری از راههای مختلف سعی کرده نفوذ و خرابکاری انگلیسیها را مورد اشاره قرار دهد. درگیری اصلی رمان که خرید غله از ملاکان و زمینداران برای قشون انگلیس است. از جنبۀ سیاسی و کنشهای شخصیت «سرجنت زینگر» و خانم «حکیم» و کشیشی که میخواهد «کلو» را مسیحی کند، هرکدام به شکلی توجه ما را به نقش فرهنگی انگلیسیها جلب میکنند. مخصوصاً اشاره به اینکه هرسه بچۀ قبلی زری بهدست خانم حکیم سزارین شدهاند و او شکم زری را به شکل نقشۀ جغرافیا درآورده است، تمثیلی از نقشۀ جغرافیای امروزی است که حاصل توافق انگلیسیها و دیگر کشورهای اروپایی است. البته سزارین معنای ضمنی تولد پیش از موعد و غیرطبیعی و دستکاری شده را هم دارد که باز هم معنای فرهنگی و هم معنای سیاسی دارد. وقتیکه در نظر بگیریم این «خانه» استعارهای از ایران و «زری» استعارهای از مام میهن است.
منیژه آرمین: سووشون اگرچه با زوایهدید سومنقش نوشته شده، درواقع رویدادهای بیرونی و درونی را از پشت چشم یکشخصیت نشان میدهد: زری. زری تنها یکشخصیت نیست، بلکه محور اصلی داستان است. شخصیتها از طریق او شناخته میشوند. حتی حوادث بیرونی و وقایع سیاسی و اجتماعی را نیز از چشم او میبینیم. از طریق زری است که به دل تاریخ و اسطورهها میرویم. در مسألۀ مبارزه، اگرچه یوسف بهنوعی در مبارزه فرهنگی و ضداستعماری پیشتاز است، ولی در مبارزه، دیدگاهی واحد دارد. درحالیکه زری دیدگاهی چندبعدی نسبت به مسائل استعماری و سیاسی دارد.
از طریق زری است که ما با مهرههای اصلی سیاست انگلیسیها، مثل زینگر یا میسیونری آشنا میشویم که مدرسه را اداره میکرد. حتی زری است که با طرح مکانهایی مثل دیوانهخانه به لایههای پنهان مسائل اجتماعی میپردازد. درواقع سیمین دانشور است که با زری همذاتپنداری میکند و در لایهای درونیتر به ریشههای مبارزه و حقطلبی و شهادت در حادثه دوگانه عزاداری برای سیاووش و امامحسین (ع) میپردازد.
سمیعی: بهگمان من همانطور که خانم آرمین گفتند، زنبودن شخصیت اصلی در اینرمان از اهمیت بالایی برخوردار است. زن را چونان موجودی ناقص میدانستند که یا باید سرش به کار اندرونی بود و یا میتوانستند با شعارهای فریبنده مجابش کنند تا برود و باز طعمۀ منویات درونی و غریزی مردانه شود. درحقیقت دعوای سنت و مدرنیته تبدیل به جنگی زرگری شده بود که نه طرف سنتی تصویر واقعی سنت ایرانی و اسلامی را باز میتاباند و نه طرفداران گفتمان مدرن در گفتار آزادی زنان صداقت و درک کافی را داشتند، ولی آنها در یکچیز مشترک بودند؛ کاری به زن واقعی نداشتند. زنی که هم بهذات زن باشد و هم واقعاً زندگی داشته باشد.
اسطیری: علیرغم افسوسی که یوسف میخورد از اینکه نتوانسته حتی روی زنش تأثیر بگذارد، اما زری تحتتأثیر یوسف است و این را از همان بادی امر با تشبیهی که از حاضران در مجلس عقدکنان دختر حاکم دارد درمییابیم. در سیر مبارزه، یوسف با اینکه او را از زیادهروی برحذر میدارد، اما وقتی زمانش میرسد، زری، جای یوسف را پر میکند و دیگران نهایت تأثیر ممکن را از او میپذیرند.
شرفی خبوشان: چنانچه گفتم داستان سووشون کششهای عرفانی دارد. این تمهیدات در شخصیتپردازی هم بهخوبی دیده میشود. زری، زنی است که راهش را مانند سالکی در داستان باز میکند. او هرچند از یکسو مراحل تحول و رشد زن ایرانی را نشان میدهد، درعینحال مرحلهبهمرحله و فصلبهفصل با وقایع و شخصیتهایی مواجه میشود که او را متحول میکنند. اینتحول گامبهگام یادآور مراحل سلوک در ادبیات عرفانی ماست که از هفتمرحله تا مثلاً صد میدان خواجهعبدالله انصاری شمرده شدهاند. دکتر پیری که او را به خویشتن خویش رهنمون میکند، باعث میشود زری بتواند حقیقت چیزها را ببیند و حتی در عین دفاع از خود در برابر پلیدیها آنها را بشناسد. از اینرو خانکاکا که میخواهد زری را بهعنوان زنی مجنون معرفی کند موفق نمیشود، بلکه حتی در مواردی تحتتأثیر زری قرار میگیرد.
آرمین: یوسف، اگرچه با مرگ خود بر پایمردیاش نسبت به مبارزه با استعمار در مسألۀ نان پای میفشارد، ولی باز هم زری است که در کسوت زنی عاشق بهتحلیل وقایع میپردازد. نقطۀ اوج کتاب، همین توصیف زری از مرگ یوسف است که گویی نویسنده با خون خود آن را نوشته: «او میدانست که شوهرش پیاده نخواهد شد. میدانست که دیگر هرگز نه سوار خواهد شد و نه پیاده. کجا خوانده که فلان کس بر اسب چوبی نشست».
عزتی: زری، که راوی رمان است، انتخابی بسیار هوشمندانه است. راوی چنین داستانی اتفاقاً باید یکزن باشد. مادر، باید بگوید که بر اینکشور و مردمانش چه میگذرد و زن باید بگوید که بر مردش چه روا داشته شد! سیمین دانشور در اینرمان برای ایران مادری میکند.
سمیعی: این مهم است که به یاد بیاوریم چگونه تمام اینوظایف از بیرون به داستان تحمیل نشده است، بلکه ضربآهنگ و ریتم طبیعی داستان، وقایع را یکی پس از دیگری پیش میکشد و نشان میدهد. بههمینخاطر وقایع اثرگذار و باورپذیر میشوند.
عزتی: نویسنده آدمهای داستانش را در خلوت و جلوت رصد میکند و از آنها شخصیتهایی میسازد که بروند خانه کنند در ذهن مخاطب و برای همیشه با او و در او گفتوگو کنند. زری، یوسف، خانکاکا، عمه و مکماهون و دیگران از نمونههای بسیار موفق شخصیتپردازی در رمان فارسی هستند.
اسطیری: نگاه دانشور به جریانهای مبارزه جالب توجه است. در سووشون رفیق «فتوحی» را داریم که سعی میکند خسرو و هرمز را تحتتأثیر مرام مارکسیسم قرار بدهد، اما یوسف او را تأیید نمیکند و وقعی به او نمیگذارد. در جزیرۀ سرگردانی نیز «مراد» که کاملاً چپ است هرچند با ایمان به عقیدۀ خودش دست به مبارزه میزند، اما «هستی» نمیتواند به او اعتماد کند. اما در ساربان سرگردان چرخشی اتفاق میافتد و هستی نشان میدهد که سلم و حلم «سلیم» جذابیتی برای روح پرجنبوجوش او ندارد. او خو کردۀ مبارزه است و بیخدای مبارز را به مأمن تنزهطلب ترجیح میدهد. باری مراد نیز تا هستی را از آن خود کند آلودۀ او شده است. هستی دربارۀ مراد میگوید «مراد و من آنقدر خوب همدیگر را میشناسیم که انگار از یکمادر زاده شدهایم. راه سنگلاخ زندگی را با هم رفتهایم. با هم از زندان، از جزیرۀ سرگردانی و به گفتۀ مراد از هفتخوان رستم گذشتهایم، وقتش رسیده که با هم خوش باشیم. یادم است یکبار خودم از مراد خواستگاری کردم، اما او با سیاست ازدواج کرده بود. گفت: متأسفم. مراد هم مهربان است و هم زندگی با او آسان». جنس شخصیت هستی با زری بسیار تفاوت میکند. هستی، کنشگر است و در دل کنش است که میشناسد و اعتماد میکند. دانشور دارد از انتخاب بزرگی سخن میگوید که آیندۀ ایران است. هستی که نمایندۀ آیندۀ ایران است با اینکه اعتقادی به مبارزات چپی ندارد، اما راه مبارزه و کنش را انتخاب میکند نه تنزهطلبی را.
شرفی خبوشان: دیدگاه سیاسی سیمین برگرفته از تجربهای است که او از زندگی با جلال بهدست آورد. جلال از حزب توده، کناره گرفته بود. آنها مبارزه میکردند و واقعاً برایشان مهم بود که راه و هدف مبارزه را بهدرستی و صادقانه بشناسند. مبارزۀ سیاسی درست از نظر آنها مبتنی بر باورهای اسلامی بود.
آرمین: هرچند دانشور جهانبینی خود را دارد، اما ایدههایش به زبانی کاملاً داستانی بیان میشوند. از اینرو تمام حوادث سر جای خود قرار میگیرند. مثلاً حادثۀ مرگ یوسف بهخوبی زمینهسازی شده است. اول یکخواب «بله دلتنگی، بله درختهایی که شادابی خود را از دست دادهاند. بله غلام و عمه که بیتوقع به نماز ایستادهاند». جالب اینکه هراتفاقی که در کتاب میگفتند دوگانهای است از عاطفه و سیاست بهمعنای کلیاش در اینجا جمع شدهاند. همچنین، مرگ یوسف موقعیتی است که هرکس شخصیت خود را نشان میدهد. زری که بهنوعی مبارزۀ مسلحانه و رویارویی رسیده است میگوید: «تفنگ در دست خسرو میگذارم». خانکاکا منفعتطلبی و مصلحتطلبی را در رفتار خود نشان میدهد. عمه که به او اعتراض میکند که بهجای درگذشت بنویسد «شهید». درست در اوج عزاداری است که زری وارد بیان یکرابطۀ عاشقانه میشود.
عزتی: سووشون یکاثر بیتعارف است نسبت به وضعیت انسان ایرانی در مواجهه با تهاجم بیگانگان. و مسائل را سردستی حل نمیکند. در این رمان با شهادت یوسف و چند تن دیگررو به رو می شویم. وقتی خون راه مییابد در رمان، یعنی که ماجرا جدی است. و در این رمان البته ماجرا جدیتر از هر آنچیزی است که میشود تصورش را کرد.
سمیعی: این خون و خونریزی در پایان سووشن همچون تزئین یا چیزی بهصرف جذابیت نیست؛ بلکه میتواند تمام فرهنگ ما را پیش بکشد. فرهنگی که چه در ریشۀ اسلامی و چه در ریشۀ ایرانی، قرین حماسه است. از اینرو تمام مدت میان ایرانیبودن و اسلامیبودن، میان سیاوش و امامحسین علیهالسلام و میان گذشته و اکنون شکافی نمیبینیم. همهچیز در یکهماهنگی پر کشش هستند. همانطور که در زندگی واقعی چیزهای متناقض با بحرانهایشان در کنار هم دیده میشوند، در اینداستان هم مسائل بدون اینکه بهطور مصنوعی حلوفصل شده باشند، در کنار هم قرار دارند؛ با همان کشمکشهای واقعی.
اسطیری: کانونیشدگی یکی از مهمترین عناصر روایت در سووشون است. هوشنگ گلشیری در کتاب ارزشمند «جدال نقش با نقاش» بدون نامبردن از اینتکنیک داستاننویسی مینویسد: «با محدودگرفتن منظر، به شرط انتخابهای درست و ترکیبهای بهجا، میتوان به بینهایت یا به عمق رسید». درست است که منظر زری و بالنتيجۀ ما ـبهتبع زریـ محدود است طوری که انگار زری، بهقول طبقکش، اهل آن شهر نیست، یا دقیقتر بگوییم زنی است محدود به دایرۀ دیوارهای باغی بزرگ و محفوظ در پناه درآمد املاکی که ارث پدری یوسف است و محصور در ظل توجهات مرد خانه؛ اما آنچه از اینمنظر تنگ میبینیم، ارزش دیدهها را مضاعف میکند.
خصیصهای که شاید در همۀ هنرها بتوان دید.
اگرچه این کانونیشدگی در اکثر قسمتها وجود دارد، اما اوج آن در مذاکرههای یوسف در خانه است. همچنین نذر زری برای سر زدن به بندیان و دیوانگان، انتخاب دقیقی برای اجرای همین کانونیشدگی در روایت است.
متأسفانه این کانونیشدگی در دو رمان بعدی خانم دانشور ادامه نمییابد و منظر روایت رمانها از نگاه «هستی نوریان» فراختر میشود. ذهن نویسنده که فعالتر و دانشمندتر از ذهن هستی است به هزار متن دیگر سرک میکشد و هرجا لازم بداند سطری و بریدهای را شاهد میآورد. البته باز هم صحنههای درخشانی مثل فصل اول جزیرۀ سرگردانی را داریم.
عزتی: بههمینخاطر است که دانشور میتواند بدون شعاردادن به مشکلات ما بپردازد. حضور بیگانگان در ایران و مقاصد و منافعشان بهطورجد صورتبندی شده و مقاومت شخصیتی مثل یوسف که دارای حساسیت بالای ملیـمیهنی است، به شکلی جذاب بهنمایش درآمده است. نویسنده در سووشون اعتمادبهنفس بالایی دارد. صاحب نفس است و صادقانه و صمیمانه از خویشتن و از ما میگوید و از دیگری؛ همان دیگری که بیدعوت آمده و اطوارهای نچسبی هم دارد.
شرفی خبوشان: سیمین نشان داده شناخت عمیقی نسبت به جامعۀ ایرانی دارد؛ بهتر از هر سفرنامهنویس غربی یا شرقشناسی که از بیرون به ما نگاه میکند. متأسفانه ما به اینصرافت نیفتادهایم که در مقام نویسنده، جامعۀ خود را نقد کنیم. در سووشون افراد زیادی را میبینیم که به دنبال منافع خود هستند. و همینوضع باعث میشود کسانی بیرون از مرز، درون ما رخنه کنند. این درواقع فراهمکردن شرایط مناسب برای استعمارگران بود. سیمین گویا معتقد است چنین جامعهای برای تحول به شهید نیاز دارد؛ زیرا به تجربه دیده که در طول تاریخ، شهدا مسیر ما را عوض کردهاند. ما نیاز به ایثار خون داریم و شهادت یوسف این دلیری و جرأت را در دیگران بیدار میکند. درواقع اینرمان تا حد زیادی پیشبینیکنندۀ انقلاب هم بوده است.
آرمین: رمان سووشون با شخصیتپردازی درست و زمانبندی صحیح، مسائل را طوری طرح میکند که به سرنخهای عرفانی و حتی به اسطورهها میرسد و در صحنههای که حکومت، مانع تشجیع جنازۀ یوسف در شهر میشود. او را بهنحوی غریبانه به خاک میسپارند و وقتی که به امامزاده میرسند، عمه گفت: «فدای غریبیات شوم». معلوم نبود که مقصود عمه امامزاده است یا یوسف.
سمیعی: اما درعینحال بهرغم بازگشت به گذشتهای که میتوانست نظری باشد و فقط در کتابهای تاریخ حکمت بیاید، همهچیز زنده و تپنده است. گویا زندگی شخصی افراد از یکسو ریشه در تاریخ فرهنگیمان و از سوی دیگر انعکاسی سیاسی دارد.
عزتی: او مسائل کلان را که بیحمیتی سران مملکت و روحیۀ منفعتطلبی بخشی از خود مردم است را تبدیل به شخصیت و ماجرا میکند و در کنار کسانی که از ما نیستند و حالا دایۀ دلسوزتر از مادر شدهاند، مینشاند و آیینهای میسازد در برابر آنچه در کشور میگذشته است. خانم دانشور زندگی و پیشآمدهای ایران را در یکخط تاریخی و صاحبتبار میبیند و تحلیل و تفسیر میکند. کار را به اسطورههای ما و به ذهنیت و هویت مردمانمان میکشاند و آنبیت از شعر حافظ را زیرکانه در ابتدای کار میآورد که: «شاه ترکان سخن مدعیان میشنود/ شرمی از مظلمۀ خون سیاووشش باد!
نکتۀ مهم دیگر اینرمان، تعادل بینظیرش است در پرداختن به هرآنچه که در آن راه پیدا کرده است. شخصیتها، فضاها، وقایع، مفاهیم و... همه و همه در معتدلترین شکلش در سووشون رخ نمودهاند. هیچجا دیده نمیشود که سررشتۀ امور از دست نویسنده خارج شود و ذهن خواننده به تقابل ناخواسته با اثر بیفتد. شاید این به نثر خانم دانشور در اینرمان برگردد. نثری که ویژۀ همین قصه است.
اسطیری: اینرمان هم از نقطهنظر نثر و هم از لحاظ موتیوهایی که نقش محتوا را بازی میکنند از میراث ادبی ما به شکل شایستهای استفاده کرده است، اما همۀ اینها در متن وقایع قابللمس دور و بر خود ماست.
شرفی خبوشان: وقتی نثر سیمین را با نثر جلال مقایسه میکنیم بلافاصله تفاوت آن را حس میکنیم. نثر سووشون شاعرانه، آرام، پرحوصله، تصویرگر و بسیار مهربانانه است. جزئیات هرصحنه مهم است، بهخصوص تصاویری که برای ما زنده کنندۀ عمیقترین احساسات درونیمان است. درمقابل، نثر جلال شتابزده و قضاوتکننده است. گاهی میخواهد همه را با تیغ یکانتقاد براند؛ زیرا انتظار دارد همهچیز بهسرعت درست شود، اما سیمین، نثری صلحطلب و امیدوار دارد که مایل است همهچیز سرجای خودش باشد و به آرامی بهبود یابد. او حتی به شخصیت منفیای چون خانکاکا نگاهی انسانی دارد. البته با نگاهی تطبیقی به آثار جلال و سیمین حس میکنیم آنها از هم متأثر میشدند. بههرحال نگاه شاعرانۀ سیمین بسیار مهم است؛ زیرا نثری را میسازد که معرف جهان وجودی ماست.
عزتی: سووشن هم بزم دارد و هم رزم. این یعنی که کاملاً متکی و برآمده از میراث ادبی ایران است و بهروزشدۀ هرآنچه که داشتهایم. نویسندۀ روشنفکر سووشون که اتفاقاً بهمعنی دقیق کلمه روشنفکر است، مسائل را بسیار درست و دقیق تحلیل میکند. مثلاً همین ماجرای نان را و ارتباطش با استقلال کشور را در سووشون ببینید! چقدر درست و چقدر عمیق در اینرمان به نان پرداخته شده است.
آرمین: شاید توجه نویسنده به مسائل ملموس زندگی در دل مسائل کلان سیاسی و میراث سنتی ما به زنبودن نویسنده و زنبودن شخصیت اصلی داستان مربوط شود. زن، اصولاً درعینحال، همسر و مادر نیز هست. بههمینخاطر میتواند در یکلحظه چندجنبه داشته باشد. زن، نگاهبان خانه است. حافظ ارزشها و همچنین مراقب جنبۀ عاطفی زندگی است و برای اینامور میجنگد.
سمیعی: با همۀ ایناحوال، سیمین دانشور منتقد بیچونوچرا و بیتعارف تمامی کژیهایی هست که احتمالاً گرفتار آن هستیم.
عزتی: البته در کنار این بیتعارفی، خانم دانشور در سووشون آغوشی پرمهر و پرلطف دارد. او برای شخصیتهایش که همین ما ایرانیها هستیم، دل میسوزاند و حرفهایشان را میشنود و در ایام خوشحالی و روزگار مصیبتزدهشان همراهیشان میکند. سووشون گذشته و حال و آیندۀ ماست. اثری است تمام و کمال! کجا بودهایم و چه میکنیم و با اینشرایط فردایمان چگونه است، از ایناثر تراوش میکند. رمان به اینآیینگی در ایران نداریم. و دلیلش، همانطور که قبلاً گفتم، تکیۀ نویسندۀ این اثر به ادب و فرهنگ و سنت قصهگویی ایرانی است. باتوجه به اینشرایط است که میتوان مدعی شد ایننویسنده ایرانیترین نویسندۀ ماست. و چهخوب که او یکزن است. صورت مثالی ایناتفاق، قابلتأمل جدی است.
شرفی خبوشان: سیمین دانشور، حوادث داستان را تجربه کرده است. یعنی حوادث شیراز در ماجرای قحطی نان، ماجراهای شهریور 1320 و درگیری عشایر با نیروهای دولتی را دیده یا شنیده است، اما اینتاریخ را به واسطۀ جهانبینیاش تبدیل به ایدهای داستانی کرده است. من معتقدم سیمین دانشور نویسندهای باورمند، مؤمن و معتقد بود. ایناعتقاد خاصه در تصویری که از واقعۀ عاشورا تداعی میکند، عیان است. او به شخصیت اسطورهای سیاوش توجه دارد، اما آن را در پرتو مظلومیت امامحسین(ع) میبیند. بههمینخاطر ماجراهای کتاب، رخداد عاشورا را در ناخوآگاه مخاطب بیدار میکند. او میداند چگونه داستان بنویسد تا خاطرههای قومی ما احضار شوند.
اسطیری: دانشور در سووشون چیزهایی ابداع میکند که هنوز جا دارد نویسندگان دوباره به آن برگردند. حتی اگر خودش در داستانهای بعدی نتوانسته باشد درخشش اینرمان را تکرار کند.
عزتی: سووشون امکان بزرگ ما است برای خلق داستانی ایرانی که میتواند با جهان حرف بزند و ما را چنانکه هستیم، به دیگران معرفی کند. امسال پنجاهمین سال انتشار اینرمان مهم، مهمترین رمان ایران است.