موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به قلم زبیر رضوان

گریز از گریز | یادداشتی بر رمان «آوازهای روسی»

03 تیر 1398 16:16 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 4 رای
گریز از گریز | یادداشتی بر رمان «آوازهای روسی»

شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ جوان: احمد مدقق از پسِ برشی از تاریخ افغانستان، که به گونۀ‌ ویژه بر دورۀ روی کار آمدن حزب تندرو چپ خلق و آغاز جریان ایدئولوژیک دیگر (جهاد) متمرکز است، خوب برآمده است؛ دورانی که مفهوم سیاست خارجی و توجیه حضور سلطه‌جویانۀ کشورهای دیگر در افغانستان اندک‌اندک شکل مدرن‌تری می‌گرفتند و مبارزه با چنین توجیهی شکل سنتی‌تر. دوره‌ای که دانش‌آموخته‌ها و تحصیل‌کرده‌ها اغلب به این فکر بودند که «آینده مال جماهیر شوروی» است و دین‌داران و معتقدها به فکر مبارزه سنتی جهاد و فتح بودند.

 هرچند پایان کار داستانی احمد محمود یا آخرین جلد رمان کلیدر در ایران و پایان کار نویسندگانی مانند ببرک ارغند در افغانستان را پایان سلطه و گرایش به ادبیات متعهد می‌دانند، اما در «آوازهای روسی» خویشاوندی کوچکی را با «همسایه‌ها» نوشتۀ احمد محمود، «جای خالی سلوچ» نوشتۀ محمود دولت‌آبادی یا «کوچۀ ما»ی اکرم عثمان می‌توان دریافت. این نیمه‌خویشاوندی از آن جایی برجسته می‌شود که رمان به توصیف درگیری‌های سیاسی، حزبی، طبقاتی و ایدئولوژیک می‌پردازد. نشانه‌هایی که وجوه اصلی ادبیات متعهد یا ملتزم شمرده می‌شوند و در این رمان متکی بر ریالیسم اجتماعی، انتقادی و ریالیسم تاریخی‌اند. یعقوبِ داستان آوازهای روسی خویشاوند خالدِ داستان همسایه‌هاست که هردو به نبرد و مبارزه با ضدّقهرمان‌ها می‌پردازند. تفاوت عمده اما این‌جاست؛ یعقوب در مصاف جریانی می‌ایستد که خود بخشی از آن بود، درنهایت اما به انتقاد و انتقام از آن تا پایان متعهد می‌ماند. با وجود تمام این‌ها، نمی‌توان اثری از مطلق‌نگری داستان‌نویس را در جهان دو قطبی (چپ و راست) داستان پیدا کرد. از ایدئولوژی اگر خبری است، تنها در حد روایت است و از چشم جهان‌بین دانای کل. پناه بردن یعقوب به چپی‌ها برای فرار از بنیادهای پدرسالارانه و سنتی‌ست، بعد پناه بردن به دامان جهاد پایان بخشیدن به ایدئولوژی افراطی چپ است. گریز از گریز یا فرار از فرار است.

تا آن‌جا که آگاهم این نخستین رمان منتشرشدۀ احمد مدقق است. برای همین از منظر یک خواننده، بر آنم که بر دو تا اشتباه در چاپ این رمان زیاد خرده‌گیر نباشم. دو اشتباه که در امتداد رمان به گونۀ موازی‌ با هم جریان دارند و بیشتر ضرورت به اصلاح تکنیکی و ویرایش دارند. اول اشتباه در حروف‌چینی‌ست که در سراسر متن به تکرار محسوس‌ است و‌ سبب اندکی انسداد در خوانش می‌شود. اشتباه دوم نیز کم‌تر به نویسنده و بیشتر به ویراستار ربط دارد. فراوان تلاش کردم که فراموش‌کاری فصل پانزدهم رمان را در تکنیکی دریابم، اما به نظرم اصلاً تکنیکی در‌کار نبود و‌ خبر از کم‌دقتی نویسنده و مهم‌تر از آن نگاه گذرای ویراستار داشت. یعقوب، شخصیت اصلی رمان در فصل پانزدهم با جنازۀ زنی‌ روبه‌رو می‌شود که توسط سربازهای خلقی در رستورانت حلق‌آویز شده است. بخشی از وصف این رویارویی چنین است: «...به دیدن جنازه عادت نداشت، زمانی که در ورث بود تنها جنازه‌ای که از نزدیک دیده بود، جنازۀ شترهای افغان‌های کوچی بود که تفنگ‌چی‌های پدرش کشته بودند. جنازه‌ها چند روزی در بین دره‌ها مانده بود تا این که گندیده بود و بویش تا قلعه آمده بود. فقط شنیده بود فلانی مرد، فلانی را امروز خاک کردند و فلانی را گور و‌ کفن کردند...» این روایت در حالی‌ست که برش‌هایی از فصل‌های هشتم و دهم این‌گونه به ترتیب برجسته می‌شوند. فصل هشتم در هنگام مرگ کراچی‌وان با گلولۀ یاران یعقوب در هنگام کودتا چنین نوشته شده: «نشست کنار کراچی و سرش را به آن تکیه داد. کراچی بوی سبزی تازه و خاک می‌داد. دست‌فروش چند دقیقه‌ای می‌شد که خلاص شده بود.» همین‌طور در فصل دهم پس از روی کار آمدن حزب و پس از بازجویی یعقوب از چند نفر رندانی چنین آمده است: «از اتاق بیرون رفت و در را پشت سرش باز گذاشت. به سرباز عینکی‌گفت: دونفر دو‌نفر از زیر زمین بیرون بکشید و ببرید داخل ملی بس، این جنازه را هم پارچه پیچ کنید و تحویل بدهید.» یعقوب در دو فصل گذشته هم جنازه دیده و هم با جنازه سروکار داشته، اما در فصل پانزدهم به‌کلی فراموش شده است که او پیش از آن لحظه، جنازۀ انسانی را دیده است.

 گفنتش لازم است که ارزش محتوایی، یک‌دستی و انسجام مضمون و اتفاق نادر فضاسازی موشکافانۀ تاریخی که با تآکید روی دوران پس از داوود خان و سپس فرسایش اندک‌اندک اقتدار چپ در افغانستان صورت گرفته، به هیچ عنوان زیر سایۀ اشتباهات ویراستاری آن گم نمی‌شود. این فضاسازی در رمان‌های پیش‌تر مانند «کوچه ما» نیز صورت گرفته است، اما در رمان جوان افغانستان دست‌کم من با این تم نخستین‌بار مواجه می‌شوم.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • گریز از گریز | یادداشتی بر رمان «آوازهای روسی»
  • گریز از گریز | یادداشتی بر رمان «آوازهای روسی»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.