موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده‌پرترۀ «حمیدرضا شاه‌آبادی»

داستان در محاصرۀ تاریخ | یادداشتی بر رمان «لالایی برای دختر مرده»

26 مهر 1398 12:46 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.67 با 3 رای
داستان در محاصرۀ تاریخ | یادداشتی بر رمان «لالایی برای دختر مرده»

شهرستان ادب: پرونده‌پرترۀ حمیدرضا شاه‌آبادی را با یادداشتی از خانم سمیه سیدیان به‌روز می‌کنیم؛ سیدیان در این یادداشت به نقد و بررسی رمان نوجوان «لالایی برای دختر مرده» پرداخته است. با هم می‌خوانیم:

 

از دیرباز، تاریخ همیشه بستر داستانی عجیبی جهت روایت‌ها و خلق موقعیت‌های مناسب برای داستان‌نویسان بوده و هست؛ چرا که تاریخ، داستان را می‌سازد و داستان، تاریخ را. این دو همواره به‌گونه‌ای در موازات هم پیش می‌روند و همدیگر را پوشش می‌دهند. نوشتن از تاریخ و واقعیت‌های داستانی، یک علاقۀ محدود و صرف نیست، بلکه نویسنده باید دغدغۀ تاریخ داشته باشد تا بتواند با تکیه بر بستر تاریخی، ماجرایی را به سلامت روایت کند، آن‌گونه که نرم‌نرم وارد فکر مخاطب شده و در لایه‌های ذهنی خواننده رسوب کند.

 رمان «لالایی برای دختر مرده» اثر «حمیدرضا شاه‌آبادی» است که افتخارات و جوایز زیادی کسب کرده است؛ دریافت لوح زرین و دیپلم افتخار جشنوارۀ کانون پرورش فکری، منتخب اثر ویژۀ شورای کتاب کودک و برگزیدۀ جایزۀ شهید غنی‌پور شد. هم‌چنین در سال ۲۰۰۸ میلادی به فهرست کتاب‌های خواندنی کتابخانۀ مونیخ (کلاغ سفید) اضافه شد.

دختران و زنان پیوسته از گذشته در تاریخ، قربانی حوادث تلخ روزگار و جبر حاکمیت زورگو شده‌اند. شاید انتخاب دختران قوچانی در دوران مشروطیت که مضمون اصلی رمان « لالایی برای دختر مرده » است، بخشی از ادای دین حمیدرضا شاه‌آبادی به تاریخ این مرز و بوم است. چنان‌چه خود او نیز در مصاحبه به این نکته اشاره داشته که: «در روایتی تاریخی، آصف‌الدوله ـ‌حاکم خراسان‌ـ در سال ۱۳۲۳قمری، دختران نوجوان را در ازای مالیات در دوران خشکسالی مزارع، طلب می‌کرده و به ترکمن‌ها می‌فروخته».

ایدۀ اولیۀ نگارش « لالایی برای دختر مرده»، به مدد روایت تاریخی و ترجیع‌بند شعری از دهخدا شکل گرفت، تا آن‌جا که تبدیل به دغدغه‌ای برای شاه‌آبادی شد. شاه‌آبادی که علاوه‌بر داستان‌نویس‌بودن، پژوهش‌گر تاریخ نیز می‌باشد، با شنیدن خبری در خصوص دیده‌شدن دختری با دست‌های سوخته در شهر قزوین، دغدغۀ نوشتن دربارۀ این موضوع برای او پررنگ‌تر شد تا سرانجام به‌صورت «لالایی برای دختر مرده» منتشر شد.

گذشته و آن‌چه در گذشته اتفاق افتاده همواره بر احوال ما تأثیر می‌گذارد. داستان این رمان هم جدا از گذشته نیست. وقایعی که در گذشته رخ می‌دهند، به‌نوعی بر زندگی امروز ما سایه می‌اندازند، به‌طوری‌که گویی در سایۀ تاریخ، نفس می‌کشیم.

زهرۀ داستان، یکی از دخترهای کلاس دوم دبیرستان شهرک ارغوا‌ن است که از مشکلات روحی، عذاب می‌کشد. او در شهرکی نسبتاً خلوت و دور از شهر به همراه خانواده‌اش زندگی می‌کند. فضای شهرک ارغوان، ترکیبی از ابهام و غباری دارد که شاید کنایه از فضای مبهم خط اصلی داستان دارد. در سراسر داستان، فضایی وهم‌آلود و سرد حاکم است. ما مدام تنهایی را در فصل‌های داستان بی‌آن‌که اشاره شود، حس می‌کنیم. زهره، حضور غیرمتعارف شخصی را احساس می‌کند که از نظر فیزیکی وجود ندارد؛ دختری به نام حکیمه، از زمانی دور. حکیمه، موهای خاکستری دارد و دست‌هایش از آرنج به پایین سوخته است. نکتۀ عجیب و غیرقابل باور برای زهره بعد از کنارآمدن با حضور حکیمه، این است که او صدسال پیش مرده است. زهره با پی‌بردن به این نکته بیش از قبل دچار سرگشتگی و پریشانی می‌شود تا آن‌جا که پای دوست و هم‌کلاسی‌اش «مینا» هم به این ماجرا باز می‌شود. چیزی را که دیده بود برای بقیه شرح داد، اما هیچ‌کس باور نکرد و فرض را بر این گذاشتند که او خیالاتی شده است.

فضای سنگین مرگ، در لابه‌لای خطوط داستان نمایان است. عنصر خیال در همۀ ساکنان ۴۵۰ نفری که ساکن این شهرک سه‌هزار نفری هستند، آن اندازه پررنگ می‌شود که همۀ آن‌ها پس از مرگ مهندس ارغوان، صاحب شرکت شهرک‌سازی، با خاطرۀ سقوط مهندس از طبقۀ پنجم بلوک سیزدهم زندگی می‌کنند. در داستان، هیچ‌چیز تصادفی نیست. فضاهای خالی موجود در شهرک، بلوک‌های خالی و نیمه‌ساز، قطعاً حکایت خودشان را دارند.

رفت و برگشت‌های داستان در هرفصل و نقل هم‌زمان سرگذشت حکیمه و دیگر دختران قوچانی و زهره و مینا، هرکدام مخاطب را درگیر خود می‌کند. مخاطب نمی‌تواند نسبت به سرنوشت دختران قوچانی بی‌تفاوت بماند. اولین راوی و راوی اصلی، «من»، همان نویسنده‌ای است که داستان را پیش می‌برد و درنهایت پای قصه‌ای می‌نشیند که زهره از زبان حکیمه روایت می‌کند. این رمان تاریخی چند راوی دارد. راوی‌ها در کنار هم به روایت داستان خود می‌پردازند. راوی‌های دیگر رمان، مینا، زهره و میرزاجعفرخان میرزاباشی هستند.

هرکدام‌شان با روایت داستان، خودشان را به داستان اصلی نویسنده پیوند می‌زنند. داستان علی‌رغم نقب به گذشته و اشارات تاریخی از کشش عجیبی برخوردار است و به‌هیچ‌وجه خسته‌کننده نیست. تعلیق پایانی هرفصل، خواننده را به ادامۀ ماجرا فرا می‌خواند. خواننده با قرارگرفتن در فضای داستان با یک سیر تفکری از ظلم آشکاری که بر دختران نوجوان و جوان این سرزمین رفته، روبه‌رو می‌شود تا آن‌جا که پرسش‌های بی‌شماری در ذهن مخاطب امروز می‌سازد ازجمله این‌که این ظلم، امروزه به چه شکلی درآمده است؟

حربۀ نویسنده، از رنجی به رنج دیگر رسیدن است. همان تشویش‌ها، همان سرگشتی‌ها و تنهایی‌ها و احساس بی‌پناهی‌ها در دو دوره دیده می‌شود؛ هم در زهره، دختری از نسل حاضر و هم در حکیمه، دختری از نسل صد سال قبل. شاید مقایسۀ کم‌توجهی، نادیده‌گرفتن و هرگونه اجحاف در حق دختران، بخش دیگری از اهداف نویسنده در لایه‌های پنهان این رمان باشد، اما نمی‌توان این نکته را دور از چشم داشت؛ این‌که شاه‌آبادی از طریق داستان، گام بلندی را در جهت معرفی تاریخ به نوجوانان برداشته و به‌حق از این امر سربلند بیرون آمده است.

تصاویر دلهره‌آور و وهم‌برانگیز، دیالوگ‌های ساخته شده و توصیف‌های به‌جایی که در هرفصل، بسته به نوع فضا به کار گرفته شده‌اند، در کمتر رمان نوجوانی به چشم می‌خورد. شخصیت‌های نوجوان ازجمله زهره، مینا و حتی حکیمه که متعلق به زمان حاضر نیست، در حد قابل‌قبول پرداخت شده‌اند تا جایی که نوجوان خواننده هم با آن‌ها همراه می‌شود و با اندوه آن‌ها در خود فرو می‌رود و با ترس آن‌ها می‌هراسد.

درنهایت، داستان‌نویس علاوه‌بر تجربۀ زیستی و تخیل و... نیاز به بستری اصیل‌تر نیز برای روایت‌های داستانیِ خود دارد. چه بهتر که این بستر، دغدغۀ ذهنی نویسنده نیز باشد. نمی‌توان این نکته را دور از نظر داشت که انسان‌ها در محاصرۀ تاریخ به سر می‌برند و همواره متأثر از روایت‌های گوناگونی هستند که از تاریخ به آن‌ها می‌رسد.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • داستان در محاصرۀ تاریخ | یادداشتی بر رمان «لالایی برای دختر مرده»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.