شهرستان ادب: «محمد (ص)» مجید مجیدی را دیدهاید؟ اگر «نه» که توفیق بزرگی را از کف دادهاید و بروید به جبران مافات. اما اگر «بله»، احتمالاً و بلکه حتماً شما هم با دیدن آنصحنهها از دوران جاهلیت و پیش از بعثت پیامبر رحمت، به شگفتی و تأمل رسیدهاید (یکیاش آیین طواف عجیب و غریب جاهلیت که طعنه به رقص و هروله میزده!)؛ چرا که ایندوره از تاریخ، یعنی صدر اسلام و اندکی پیش از آن، از آن مقاطعی است که روایتش بر ما چندان گشوده نیست. خیلی از آن نخواندهایم و ندیدهایم. برای همین است که «وقتی دلی»، اثر بسیار ارزشمند و درخور توجهای است.
وقتی دلی یکرمان تاریخی است به قلم شیوا و روان «محمدحسن شهسواری» که انتشارات شهرستان ادب در سال 96 چاپ اول آن را به بازار نشر عرضه کرده است. نویسندۀ اینرمان، هم به مدد تحصیلات دانشگاهیاش در مقطع کارشناسی ارشد که «روش تحقیق» بوده و هم به سبب مطالعات گستردۀ تاریخی-پژوهشیاش، تسلط بالایی بر تاریخ صدر اسلام و پیش از آن دارد. برای همین با رمانی از یکنویسندۀ حرفهای طرفیم که مثل آب روان، تاریخ را در دل یکرمان ریخته و مقابل چشممان گذاشته است.
«مصعببنعمیر» شخصیت اول اینرمان است؛ جوانی بهغایت مرفه و زیبا، برخاسته از ثروتمندترینخانوادۀ مکه که دنیا را با همۀ وسوسههایش، از مال و جاه و مقام گرفته تا طلب زیباتریندختران شهر برای ازدواج با او، کنار میزند و دل به برترینبندۀ خدا میبازد. روایت اسلامآوردن مصعب که یکی از نزدیکترین و برترین اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله بوده است، فارغ از جذابیتهای داستانی و کشش روایی آن، از منظری دیگر نیز حائز اهمیت است. مختصات زندگی مصعب با اکثریت پیروان پیامبر که از مستضعفین زمان خود بودهاند، متفاوت است و بهواقع، پاسخ درخوری است به اینشبهه که تنها فقرا به چشمداشت تنعم اخروی به پیامبر گرویدهاند. از دیگرسو، بستر تاریخی زندگی مصعب مجال بینظیری برای پرداختن به دشواریهای کار عظیم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در نشر و گسترش اسلام است. وقتی دلی درست مثل یکاثر سینمایی است با همۀ جذابیتهای بصری آن، بلکه با مجال تأمل و تفکر بیشتر. این رمان از سال 61 هجری، در کنار مزاری در راه مکه به یثرب شروع میشود؛ یعنی درست از هنگام واثعۀ عظیم عاشورا و طی فلشبکهایی مرتب، سرگذشت مصعب را از کودکی تا هنگام شهادت در جنگ احد روایت میکند. اینکتاب به مخاطبش نشان میدهد اسلامی که امروز به دستش رسیده، از چه مسیر دشواری و سنگلاخی عبور کرده و چه جانها که در اینمسیر، عاشقانه برای دین خدا فدا شدهاند.
در سیوپنجمین مطلب از ستون یک صفحۀ خوب از یک رمان خوب، صفحهای از صفحات میانی رمان وقتی دلی را که به شرح مواجهۀ پیامبر نازنین اسلام با شهادت مصعب میپردازد، با هم میخوانیم:
«از سالیان بسیار دور عبادتگاهی در اطراف مکه بود که اندک یگانهپرستان مکه که به دین ابراهیم بودند و به آنان حنفی می گفتند، در آن جا خداوند را عبادت می کردند. آن روز چشم همه به در عبادتگاه دوخته شده بود. مصعب در کنار پدرش ناظر این صحنه بود. لحظهای بسیار مهم در تاریخ مکه بود. اگر چه قبایل قول داده بودند هر چه حکم گفت بپذیرند، اما همه می دانستند شخص حكم بسیار مهم است و اگر کسی نباشد که همه بر خرد و بزرگی او صحه بگذارند، باز جنگ و جدال باز خواهد گشت.
نفس در سینه ها حبس شده بود. ناگاه قدومی بسیار متین بر درگاه عبادتگاه پیدا شد. یکی دو تن از بزرگان قریش لبخند شادی بر لبانشان نشست.
- امين ... امين است.
- آه... نجات یافتیم..... محمد امين حكم ما خواهد شد. به محکم او تن در خواهیم داد.
- خبر این اتفاق فرخنده را زود به دارالندوه برسانید.
مصعب و چند جوان و نوجوان دیگر به سمت شهر دویدند. بقیهٔ جمعیت با شوق به سمت محمد بن عبدالله حرکت کردند.
در دارالندوہ، مصعب و چند جوان دیگر که زودتر رسیده بودند خبر حکم شدن محمد امین را به جمعیت دادند. تقریبا همه شاد شدند. مصعب به دهان مردانی خیره شد که هر یک در منقبت محمد جمله ای می گفتند.
- روشن شد که خدایان، مکه را بسیار دوست دارند چون بهترین فرد را حکمش قرار دادند.
- محمد امین ترین مرد مکه است. - و از شریف ترین خاندان مکه و قریش۔ . هیچ کس تندی و بدخویی از او ندیده...»
انتخاب و مقدمه: پرستو علیعسگرنجاد