شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ صبح نو: مجموعۀ «گشایش» سرودۀ «محمد شکریفرد» مجموعهای است در هشتاد صفحه و شامل سی و یک قطعه شعر در قالبهای غزل، چهارپاره و ترکیببند که از لحاظ مضمون در برگیرندۀ مفاهیم عاشقانه، اجتماعی، مذهبی و مسائل روز جامعه است. شاعر «گشایش» مضامین عاطفی مدنظرش را معمولاً در کوتاهترین حد ممکن بیان میکند و برای شکلدادن به آن غالباً به سراغ قالب غزل میرود؛ غزلهایی که از پنجـشش بیت تجاوز نمیکنند، اما آنجا که پای مذهب و مسائل روز جامعه در میان باشد، حرفهای زیادتری برای گفتن دارد و بالطبع به محدودۀ مانور بیشتری نیازمند است. از اینرو در غزل به سراغ اوزان دوری میرود که با تعداد هجاهای بیشتر، فرصت فضاسازی بهتری را در اختیار شاعر قرار میدهند و یا در قالبهای دیگری مانند چهارپاره و ترکیببند طبعآزمایی میکند. مسلماً یکی از مهمترین عناصر سازندۀ شعر، زبان است. زبان دارای دولایۀ درونی و بیرونی است که در نثرهای ادبی معمولاً جولان نویسنده در لایۀ بیرونی به حداقل میرسد و زبان شکلی محتواگرا میپذیرد، اما در شعر موفقیت بسته به تعادل این دو لایه و حرکت پایاپای آنهاست، ولی تحت شرایطی ممکن است یکی از دو لایۀ درونی یا بیرونی پررنگتر شوند. اگر بسته به مضامینی که ابیات، حول محورشان میچرخند لایۀ درونی پررنگتر شود، شعر محتواگرا شکل میگیرد و اگر لایۀ بیرونی قویتر باشد، شعر فرمگرا.
زبان هرروز در حال تغییر و تحول است. بعضی از مفاهیم به مرور از بین میروند و مفاهیم تازهتری جایگزین آنها میشوند. درنتیجه تمام نوآوریها و خلاقیتهای ادبی خواهناخواه با زبان، پیوستگی عمیق پیدا میکنند و نمیتوان با زبان تکراری دنیای تازهای خلق کرد. بهعبارتی هرقدر زبان گستردهتر باشد، دنیای شاعر وسعت بیشتری میپذیرد. میتوان گفت در حوزۀ زبان، اشعار «گشایش» در دو دستۀ جداگانه قابل بررسیاند. دستۀ اول غزلهای عاشقانۀ کتاب را در برمیگیرد که زبانشان زبانی است تداعیگر، که این تداعی به یاری تخیل آفریننده صورت میپذیرد. شاعر در آنها با یاری قدرت خیال، عناصر گوناگون و متفاوت دنیای درون و بیرون خویش را به هم پیوند میدهد. یکی از کارکردهای تخیل، بازسازی تصاویری است که قبلاً توسط چشم دیده شده است و ذهن به مرور و تکرار و یا تجزیهتحلیل آن میپردازد. درعینحال ذهن میتواند تصاویری خلق کند که تابهحال وجود خارجی نداشتهاند، اما تخیلی که ردپای آن در شعرهای «گشایش» بهجا مانده است، معمولاً از نوع اول است، از آنهایی که قبلاً در دنیای بیرون به شکلی قابل لمس بودهاند و میتوان گفت تا رسیدن به تخیل مدرن هنوز جای کار دارند.
به چشمهاش همانها که ترک قفقازند
کسی نظر نکند خانمان براندازند
زده است شعله به جانها همان که دستانش
بهسانِ گرمیِ خرماپزان اهوازند.
(ص13)
گرهگشایی زلفت گشایش غمهاست
همان که بودهام از دیرسال در صددش
تو آن زنی که در این چارفصل دلتنگی
شکوفه داده دلم در بهار چارقدش
(ص42)
خشکیده برگبرگ درختان سبز من
در فکر سررسیدن فصل هرس نمان
(ص16)
در این اشعار، لایۀ درونی و بیرونی زبان به شکلی متعادل و در راستای هم شکل گرفتهاند که در لایۀ بیرونی میتوان مواردی را بهعنوان عوامل مهم در موفقیت شاعر نام برد ازجمله تنوع واژگان، پرهیز از تکرارهای بیمورد و توانایی شاعر در طرز قراردادن اجزای جمله که درنهایت ابیات را به ساختار نحوی نسبتاً سالمی رسانده است. همینطور تنوعهای بهجا در موسیقی کناری و استفاده از قوافی کمتر استعمالشده، آن هم بهگونهای که نامأنوس و تصنعی نباشند و مخاطب احساس نکند که شاعر در دام قافیه گرفتار شده است. علاوهبر آن چفتشدنشان با ردیفهای خاص و غیرمعمول، کمک شایانی به تنوع زبان در لایۀ بیرونی آن کرده است.
آسمان جایی برای مشق پرواز من است
از عقاب تیزبال و چشم شاهینش چه باک؟
(ص28)
غمی است در دل من که نهفتنش سخت است
غمی که جز همهکس با تو گفتنش سخت است
مرا که خستهترینم بکش در آغوشت
که طفل در بر بیگانه خفتنش سخت است.
(ص35)
خدایا بیوفاییهای دنیا کاش پایان داشت
که لبریز است از هرکاسهای بیچاره صبر ما
(ص26)
در غم فرزند خود از پا درآمد مادرم
حسرتی هستم که از تهمینه باقی مانده است.
(ص43)
ازجمله ردیفهایی که شاعر به آن تمایل نشان داده، ردیفهای اسمی بهصورت خطابی است که در این سی و چند شعر، سه غزل از این دست است. مریمانۀ یک و دو و غزلی که برای شهید اسماعیل کریمی و با ردیف «اسماعیل» سروده شده است.
به تو خیرهام دمادم به تویی که نیست مریم
شب دلبریدن از هم، چه شب بدی است مریم!
(ص19)
دلیل داشت اگر آرمان من شدهای
به خاطر تو شدم آرمانگرا، مریم
تو نیستی دل من رو به هرکسی باز است
ببین شده است چنان کاروانسرا مریم!
(ص18)
اما سؤالی که اینجا ذهن مخاطب را درگیر میکند، تناقض معنایی این دو بیت است و اینکه چگونه میتوان از عشق سخن گفت آن هم عشقی آرمانگرا و درعینحال دلی داشت که رو به هرکسی باز است و میتوان آن را به کاروانسرا تشبیه کرد؟!
دستۀ دوم اشعار «گشایش» اشعاری است که در آن جولان شاعر در لایۀ بیرونی به حداقل میرسد و زبان شکلی محتواگرا میپذیرد. شعرهایی که با محور قراردادن مفهوم و دوری از تصویرگرایی و خیالپردازی صرف و همچنین پیوند شعر با زندگی اجتماعی و پرداختن به جامعه میکوشند که فقر اندیشۀ شعر معاصر را بهگونهای جبران کنند.
از غمی جانگداز در دلها شعله افروخت آتشی دیگر
سر برآورد بین صدها درد باز هم درد سرکشی دیگر.
(ص47)
افتادهاند رخشسواران یکییکی
در خاک و خون نمازگزاران یکییکی
مانند قطرهقطرۀ باران یکییکی
کم میشد از شمارۀ یاران یکییکی
باید تو هم شهید شوی قول دادهای
تا پای جان مقابلشان ایستادهای.
(ص68)
شاعر در این اشعار بهخصوص آنها که در قالب ترکیببند سروده شدهاند، زبانی نزدیك به زبان روزمرۀ زندگی را تجربه میكند و بهنظر میرسد که دقت و حساسیت زبانی او نسبت به آنچه در غزلهای عاطفیاش به چشم میخورد، کمتر است. بااینوجود میکوشد تا از عریانی آزاردهنده و صراحت اشعار انقلابزده و جنگزده فاصله بگیرد. بهنظر میرسد مهمترین شگرد شاعر در ساماندهی این شعرها استفاده از ردیفهای خاص و کارکشیدن از جنبۀ موسیقیایی آن است که به دلیل تکرارهای پیدرپی ردیف و قافیه، که خاصیت این قالب است، باعث تأکید و تأثیرگذاری بیشتر روی مخاطبان اصلی شعر که غالباً عموم مردم هستند، میشود. ردیفهایی خاص مانند (علیعلیگویان، خوشبین است، بیا شاعری کنیم، آمدهای بیست سال بعد، خود را فروختند، دلت پر است و...). مسلماً شاعر ایزوله و دور از اجتماع، هرگز نمیتواند سخنگوی عواطف، خواستهها و دغدغههای مردم زمان خویش باشد.
مجموعۀ «گشایش» توسط انتشارات شهرستانادب در بهار نود و شش منتشر شده است.