شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ صبح نو: در کار هر هنرمندی یک درونمایۀ مسلط وجود دارد که مانند رودخانهای زیرزمینی در زیرساخت زبان، سبک و فرم آثار او جریان دارد و صدای آن در همهجای آثارش شنیده میشود. درونمایۀ مسلط در مجموعهغزل «از تو چه پنهان» سرودۀ ناصر حامدی «عشق» است، که بر سراسر اشعار او سایه افکنده و در لابهلای واژهها، تصاویر، تشبیهها، استعارهها و... حضور دارد. بیشک باران، خیابان، فصلها، ماهها، لحظهها و همه و همه بهانهای هستند تا شاعر پای عشق را وسط بکشد و از آن بگوید. «از تو چه پنهان» مجموعهای است از عاشقانهترین غزلهای ناصر حامدی که خواننده میتواند همراه با آن در حالوهوای عشق قدم بزند.
سمت و سوی نگاه شاعر در این مجموعهشعر بیشتر مایل به ادبیات گذشته است؛ زیرا عناصر ادبیات کلاسیک فارسی، از واژگان گرفته تا نام شاعران، آثارشان، مکانها و... با بسامد بالایی در آن تکرار شده است. ساقی و می و شاه و فقیر و رستم و سهراب و گرد دانا و یل الوند و حکیمان خرمند بهراحتی جای خود را در زبان شاعر باز کردهاند؛ کلماتی که در زبان امروزی بوی کهن دارند و بافت سطرها را به هم میزنند، سطرهایی که کاملاً در زبان امروزی و معاصر شکل گرفتهاند. وقتی به معشوق میگوید:
گاهی ابوسعید ابوالخیر میشوی
گاهی مرا حوالی بسطام میبری
پر میزنی به منطق عطار میکشی
میمی شوی به خلسۀ خیام میبری.
یا در جایی دیگر:
رسیدهای نفست آتش، دو چشم پر هوست آتش
دلت سرودۀ مولانا، سرت نوادۀ افلاطون
شبی خراب و خراسانی، خمار و خسته و ناموزون
بزن دوتار و نخواه امشب، بیایی از سر من بیرون.
این میزان شیفتگی به آثار فاخر و درجۀ یک ادبیات و بهکارگرفتن آن در غزل امروز یکی از مهمترین مواردی است که در این شعرها به چشم میخورد. تا جایی که هرگاه شاعر هوای خواندن شعر تازه میکند نیز به گذشته برمیگردد:
شبیه قصهای شبیه شعری هوای شعر تازه دارم امشب
برای خواندن دوخط رباعی، خود ابوسعید را بیاور
(ص 23)
و چنین پارادوکسی، شاید با این سخن ایتالو کالوینو در کتاب «چرا باید کلاسیکها را دوباره بخوانیم» قابل توجیه باشد که: «هر بازخوانی اثر کلاسیک، کشف تازهای است، همچون نخستین خوانش آن. پس آثار کلاسیکخواندن قطعی ندارد، گویی کتابی که در دست داریم پیاپی در برابر چشممان چاپ میشود».
بااینحال شاعر گاهی هم سعی بر آن دارد که میان دیروزِ شعر فارسی و امروزِ شعر خود، پیوندی ایجاد کند. برای نمونه در غزل «ساقی» میگوید:
پروا مکن بریز که خمریه خواندهام
سرشارم از قصاید سرخ ابونواس.
تمام غزل با این حالوهواست، اما با یک بیت آن را به سمت امروز میکشاند:
یاران که قطع رابطه کردند با دلم
ساقی تو باش با من بیچاره در تماس.
(ص14)
و یا در غزل «دکتر دلخواه»:
روی پیشانی من دست بزن تب دارم
باید آن دکتر دلخواه بیاید پیشم.
و در بیت آخر، فضا را به سمت گذشته میبرد:
راستی را که چه خوشبخت فقیری هستم
که قرار است شبی شاه بیاید پیشم.
باید توجه داشت که همین سبک، زبان تودرتو و لایهلایهای را ایجاد میکند تا خواننده مدام در حال رفتوبرگشت بین دیروز و امروز باشد. درمجموع این شعرها همواره بین دیروز و امروز شعر و زبان، عینیت و ذهنیت، کلیگویی و پرداختن به جزئیات در نوسان است.
گفتنی است که از نقاط قوت و اوج این مجموعه، اشعاری است که شاعر در آنها از تجربۀ زیستشدۀ خود با جزئیترین ویژگیهایش سخن میگوید و از کلیگویی پرهیز میکند. برای نمونه در غزل «حال زیارت»:
نمنم نیمهشب و نغمۀ عبدالباسط
گذر عمر کنار تو به قرآن خوب است
(ص66)
و یا در غزل «ماسال»:
شب است و شانهبهشانه من و تو غرق تماشا
خدای من شب ماسال من مثال ندارد.
(ص48)
و این نمونهها در مجموعهغزل ناصر حامدی کم نیستند.