شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری تسنیم: مسعود آذرباد در مصاحبهای پیرامون کتاب «برهنه در برهوت» به گفتگو با نویسندۀ اثر، «هادی خورشاهیان»، نشسته است. این گفتگو را با هم میخوانیم:
بهعنوان اولین سؤال دربارۀ شکلگیری «برهنه در برهوت» از شما پرسشی دارم. ایدۀ این رمان از کجا آمد و چگونه شکل گرفت؟
راستش بعد از نوشتن هفت رمان بزرگسال پستمدرن، به این نتیجه رسیدم دلم میخواهد طیف وسیعتری از مخاطبان رمان تألیفی، خوانندۀ آثارم باشند. اول «لبۀ آب» را نوشتم که در «کتاب نیستان» به چاپ رسید. این رمان چند بخش بود با فاصلۀ زمانی اتفاقهای آن و بعد «برهنه در برهوت» را که نسبت به «لبۀ آب» منسجمتر و یکدستتر است و در طی چهار روز، چهار نفر را توصیف میکند و بعد از ایندو «بازجویی» را نوشتم که هنوز چاپ نشده است و در این کتاب آخرم توانستهام رمانی خلق کنم که احتمالاً مخاطب بیشتری را در بر خواهد گرفت.
این از انگیزهام، ولی واقعیت این است که در همین «برهنه در برهوت» هم نتوانستم خیلی از ذهنیت خودم فاصله بگیرم و رمانی نوشتهام که در کنار مطرحکردن مسائل سیاسی و خانوادگی، رمان معرفت نیز هست. روزی که در سال 96 شروع به نوشتن رمان کردم، وزرا داشتند در مجلس برای گرفتن رأی اعتماد حرف میزدند، من هم رمانم را از همان روز شروع کردم.
ما در «برهنه در برهوت» با یک نوع فراواقعیت روبهرو هستیم. این فراواقعیت از جهاتی به رئالیسم جادویی نزدیک است، آیا این فراواقعیتی که در رمان شاهدش هستیم، همان رئالیسم جادویی است یا تفاوتهایی با آن دارد؟
سؤال خیلی سختی است. به این دلیل ساده که از یک طرف من نمیدانم دقیقاً رئالیسم جادویی یعنی چه و از طرفی انگار تو هم برداشت متفاوتی با من از فراواقعیت داری. واقعاً فراواقعیت دقیقاً چه معنایی دارد؟ البته دوستان دیگری هم جز تو گفتهاند این رمان سورئال است، ولی ازنظر من همهچیز در آن واقعی است. در «برهنه در برهوت» همۀ آن آدمها و وقایع محتمل هستند، ولی بهطور مثال در رئالیسم جادویی «صد سال تنهایی»، خون میتواند از آشپزخانه راه بیفتد تا برسد به گورستان. من رمانم را رئالیستی با مؤلفههایی از اعتقاد به جهانی فراتر از جهان ما میدانم. شاید هم اشتباه میکنم.
حالا که صحبت از این فراواقعیت شد، نسبت این فراواقعیت را با امر فانتزی که در رمانهای ژانری نمود دارند، چطور میبینید؟ آیا فراواقعیتی که در اینجا به دنبالش بودهاید، نمود فیلسوفانهای از همان مسألۀ امر فانتزی است یا شکل دیگری دارد؟
دیگر مشکل چندتا شد. فراواقعیت برهنه در برهوت، در صورت صحتداشتن این موضوع در حد گفتار است. مثلاً چوپانی میآید و میگوید حالا که این جمله گفته شد، اینطور شد، ولی در رمان فانتزی آدمها و اتفاقها میتوانند غیرطبیعی باشند. حالا ممکن است من یک رمان دینی بنویسم و دربارۀ طیالأرض هم حرف بزنم، ولی این طیالأرض با سفر در زمان و مکان جادویی رمان فانتزی فرق دارد. یا ممکن است شخصیتهای برهنه در برهوت خیلی مثل آدمهای عادی نباشند، ولی آدمهایی هستند که روی نفْسشان کار کردهاند و به چیزهایی رسیدهاند، نه اینکه این توانایی فوقبشری یا هدیۀ نویسنده به شخصیت رمانش باشد.
در کارهای قبلی که نوشته بودید، به این مسألۀ فراواقعیت تا حد زیادی پرداخته بودید، امّا اینجا از نظر فرمی با یک ماجرای داستانگو روبهرو هستیم. چه شد به این نتیجه رسیدید باید به مسألۀ قصه بیشتر بپردازید؟
تقریباً در جواب سؤال اول اشاره کردم که دوست داشتم مخاطبان عامتری داشته باشم، ولی شاید دقیقترش این باشد که در رمانهای پستمدرنم دارم رؤیاها و کابوسهایم را مینویسم. در «برهنه در برهوت» خواستم کمی اجتماعیتر به ماجرا نگاه کنم. دیدم مخاطبان بسیاری هستند که دلشان میخواهد داستان آدمهای درون رمان را دنبال کنند، نه فقط کابوسها و رؤیاهای نویسنده را ببینند. از آنطرف دیدم دلم میخواهد رمانی بنویسم که بقیه بتوانند دربارۀ خط سیر و آدمهایش حرف بزنند. کموبیش در کارهای اخیرم این کار را کرده بودم، ولی سعی کردم این امر در «برهنه در برهوت» کاملتر اتفاق بیفتد.
درواقع برهنه در برهوت یک رمان اجتماعی است، اما شما به سراغ مسائل فراوانی رفتهاید. مسائلی که بعضیهایشان پرداخت داستانی کاملی ندارند. مسائلی مانند انتخابات، جنگ، پروژههای عمرانی و غیره. به نظر منِ، مخاطب اینطور برداشت میکند که به دلایل غیرداستانی (شما بخوانید محافظهکاری، عدم درگیری با جناحهای سیاسی، فرار از سانسور و درعینحال حرف خودتان را هم بزنید) این امر اتفاق افتاده است؟ آیا این برداشت درست است؟
تو دیگر واقعاً کلام آخر را گفتی. خیلی برداشت درست و خوبی بود. خودم هم نمیتوانستم به این خوبی ماجرا را توضیح بدهم. رمان من در درجۀ اول یک رمان فردی است. خانواده، هدف دوم این رمان است. برای اینکه این فرد و این خانواده کمی معرفی شوند، به مسائل دیگر هم در حد اشاره پرداختهام. اطلاعات کاملی نداشتهام و سعی هم نکردهام خودم را خیلی درگیر مسألۀ خاصی کنم، ولی تلاشم بر این بوده است که موضوعهای کلیدی را در حد اجمال و نه تفصیل به مخاطب معرفی کنم.
از طرف دیگر، تا آنجا که من کتابهایتان را خواندهام، (البته واقعاً همهشان را نخواندهام! نود عنوان کتاب اصلاً عدد کمی نیست!) بهجز چند عنوان که حتی به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد، باقی زیر 40000 کلمه هستند. با اینکه کارها از نظر فضاسازی و توصیف و فضای قصهگویی، پخته و استاندارد هستند، اما انگار مخاطب را رها میکنند. در «برهنه در برهوت» انتظار داشتم ماجرای این خانواده بیشتر از اینها بشود، اما بعد از ماجرای قلعه، همهچیز تمام میشود. قصد ندارم بگویم این مسأله ضعف محسوب میشود، اما اگر کار بلندتر و طولانیتر میشد، قوت آن بیشتر دیده نمیشد؟
قاعدتاً که نه، ولی فکر میکنم اگر رمان بیشتر پروبال پیدا میکرد، بهتر میشد به این مسائل پرداخت. من چهار روز، چهار نفر را نشان دادم. چهار روزی که پر از ماجرا بود و چهار نفری که با آدمهای مختلفی برخورد کردند؛ آن هم در حد چند ساعت ماندن در یک ایستگاه قطار متروک و برخورد با دو تا آدم. به نظرم در همین حد کفایت میکرد، ولی از طرف دیگر میشد دقیقتر و باحوصلهتر به همهچیز پرداخت. حتماً حق با توست و اگر بتوانم روزی رمانی بنویسم که داستان خطی قابلقبولی داشته باشد و شخصیت در آن فضا شکل گرفته باشد و شخصیتش در ذهن مخاطب جا بیفتد، خیلی بهتر خواهد بود.
به نظر خودت از بین شخصیتهایی که در داستان حضور دارند، کدامشان واقعاً «برهنه در برهوت» هستند؟ این برهنگی و برهوت از منظر خودت چه ویژگیهایی دارند؟
به نظرم خودِ «میلاد» نفر اصلی است، ولی درویش هم میتواند همان برهنه در برهوتی باشد که چیزی برای پوشاندن برهنگیش ندارد و دستش از همهجا کوتاه است. داییِ میلاد هم میتواند اینطور باشد. انگار همۀ آدمهای این رمان میتوانند بالقوه اینطوری باشند، ولی برهوت را جایی گرفتهام که آدم به چیزی دسترسی ندارد که برهنگی معرفتیش را بپوشاند. انگار دست آدم، رو شده باشد و همه ببینند دست آدم خالی است. این جملۀ آخر را که گفتم، دیدم انگار فقط منِ نویسنده در برهوتی که خودم ساختهام، برهنهام و دست خالیام رو شده است.
و سخن آخر؟
منتظر باش روزی رمانی بنویسم که هم مؤلفههای رمان کلاسیک و هم مؤلفههای رمان مدرن را داشته باشد؛ چون انسان معاصر، هزارتویی از کلاسیک و مدرن است و برای توضیحش باید چنین رمانی نوشت و او نیز فقط با رمانی اُخت میشود که این هزارتو را بهخوبی به تصویر بکشد. از تو هم خیلی ممنونم. از وقتیکه برایم گذاشتی و از آن بیشتر از محبتی که به من داری.