موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به مناسبت سالروز درگذشت این نویسندۀ شهیر

جبران و تاثیرات فلسفی‌اش | یادداشتی از احسان عباسلو

21 فروردین 1399 22:27 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
جبران و تاثیرات فلسفی‌اش | یادداشتی از احسان عباسلو

شهرستان ادب: به مناسبت سالروز درگذشت «جبران خلیل جبران» نویسندۀ شهیر لبنانی‌الاصل آمریکایی، یادداشتی می‌خوانیم از آقای «احسان عباسلو» با عنوان «جبران و تاثیرات فلسفی‌اش»:

در میان اهالی قلم، تاثیرپذیری از اسلاف امری طبیعی بوده و در فرآیند پژوهش و نقد، این امر همواره مورد دقت محقق و منتقد بوده است. از سویی تاثیرپذیری یک خصیصه منفی نیست و نمی‌توان آن را مورد مذمت قرار داد یا حتی نکته ای منفی در کارنامه کاری یک نویسنده قلمدادش نمود. ما ایرانی ها به خصوص حساسیت های کاذبی در این مورد داریم و هواره تلاش می کنیم تا خود را از زیر سایه کسی بودن بیرون بکشیم و اثبات نمائیم احساس و اندیشه ما همواره مستقل از دیگری بوده است چرا که انگار می کنیم که همه باید ذهن و اندیشه ای از آنِ خود داشته باشیم غافل از این که به هر حال و بهر جهت خواسته و ناخواسته تحت تاثیر پیشینیان خود بوده و هستیم. چه بسا همین اندیشه ی استقلالی هم خود متاثر از آرای گذشتگان باشد. علی ایحال نویسندگان و شاعران زیادی بوده اند که فارغ از چنین نگاهی، آثار خود را تحت تاثیر اندیشه ها و نوشته های گذشتگان خویش رقم و قلم زده اند.

جبران خلیل جبران نویسنده شهیر لبنانی الاصل آمریکایی یکی از همین افراد بوده است. اندیشه های جبران ماحصل تفکراتی به نظر می آید که وی به مرور در غرب و شرق با آن ها آشنا شده و در نوشته های خود منعکس نموده است. عموم افرادی که جبران از ایشان تاثیر گرفته افرادی صاحب اندیشه بوده اند تا صرفاً صاحب قلم ادبیانه و زیبا باشند. البته جبران را خود فیلسوف بزرگی می دانند اما شاید عنوان فیلسوف در مورد او بر مبنای تعریف ویلیام جیمز باشد که باور دارد" فیلسوف یک آدم عادی است که  نسبت به دیگر مردم، عمیق تر و جدی تر می اندیشد". جبران نویسنده ای است که نگاه عمیقی به انسان و روابط انسانی دارد اما این مهم را از دریچه نگاه بزرگان دیگری به تماشا نشسته و در نهایت به شکلی کلاژگونه ماحصل آرای تجمیع شده را با کلمات خود نقش زده است.

البته وی هرگز از افرادی که بر ذهن و زبان او تاثیر گذاردند به طور مستقیم ذکر نام نمی کند اما گاه فرم نوشتاری و گاه محتوای آن ها به خوبی این تاثیرپذیری را به ما گوشزد می نماید.

برای نمونه، جبران در المواکب خود تحت تاثیر قراردادهای اجتماعی روسو بود. آنچه او از روسو وام گرفته آن است که می گوید انسان در سرشت خویش شریف و پاک است اما این جامعه است که او را خراب می کند.

در قصیده المواکب او انسان را به سمت طبیعت سوق می دهد. از این حیث شاید بتوان بر رمانتیک بودن جبران هم صحه گذارد چرا که یکی از اصلی ترین آموزه های شاعران و نویسندگان رمانتیک بازگشت به طبیعت است. از ویلیام وردزورث و ویلیام بلیک انگلیسی گرفته تا رالف والدو امرسون و هنری دیویدثارو آمریکایی که با والدن خویش دیگران را به زندگی به دور از اجتماع دیوانه دعوت می کرد، تمامی بر طبیعت به عنوان یگانه پناهگاه آدمی در زندگی تاکید می‌کردند و جالب این که جبران از این‌ها هم تاثیرات متفاوتی پذیرفته است. در قصیده المواکب، شاعر به جنگل به عنوان نماد طبیعت اشاره می‌کند. طبیعت در چشم جبران آن رحمی است که آرامش را به همراه دارد و بدین ترتیب طبیعت محل زایش دوباره مفروض می‌گردد. دامان مادر طبیعت همواره مأمن انسان خسته از حیات ماشینی بوده است. بازگشت به آغوش مادر تمثیلی از جهان کودکی است و کودک شخصیتی برجسته در نزد رمانتیک ها محسوب می گردد آن هم به لحاظ پاکی و معصومیتی که از آن برخوردار است و انسانیت انسان را می توان همچنان در او متجلی دید. از همین روست که ویلیام وردزورث در شعر رنگین کمان یا قلب من می جهد،کودک را پدر انسان می داند.

جبران نیز در شعر کمال نیمی از راه رسیدن به کمال را کودک شدن و کودک بودن در دامان مادر می داند. "برای رسیدن به هدف خود او (انسان) بایست بداند که کودکی‌ست در دامان مادر و پدری است برای خانواده"

البته از منظر رویکرد رمانتیک شاید بیش از وردزورث و ثارو باید ویلیام بلیک را به جبران نزدیک دانست چرا که وردزورث دارای نگاهی اجتماعی- ادبی بود که تحت آن شاعر را انسانی معرفی می کرد که با انسان های دیگر به گفتگوست. ثارو نیز نگاهی اصلاح طلبانه را دنبال می‌کرد و رد آن را در نافرمانی مدنی(Civil Disobedience) او می توان به خوبی مشاهده نمود. اما ویلیام بلیک که شاعر و نقاشی عارف شناخته می‌شود به سبب نگرش عارفانه خویش می تواند دارای قرابت بیشتری با جبران باشد. به خصوص که بلیک جامعه را محمل پلشتی و از بین رفتن پاکی انسان می دانست و از این حیث البته به روسو نیز نزدیک می‌شود. بلیک دو دسته شعر دارد که یکی با نام ترانه های پاکی یا ترانه های معصومیت(Song of Innocence) شناخته می شوند و دیگری ترانه های تجربه(Song of Experiences) نام دارند که منظور از تجربه همانا تجربه حیات مادی از سوی آدمی و آمیختن او با زندگی خاکی و مادی و یکی شدنش با آن است. از آن جا که کودک هنوز به نفاق و نیرنگ مادی تن نزده است، هویتی معصوم و پاک دارد تا آن که جامعه به مرور او را با تجارب زمینی آشنا می کند و همین یعنی نابودی او و فاصله گرفتن از اصل و اصالت خویشتن.

امرسون نیز باور داشت که یک جوهره جهانی در هر چیز وجود دارد که اصالت هر موجودی است و بر سرشت او فرمان می راند. آدمی نیز باید به دنبال این جوهر و اصالت باشد چرا که او نیز جزئی از همین طبیعت و هستی است. امرسون با ایده تعالی گرایی(Transcendentalism)  خویش آموزه هایی را مطرح ساخت که بسیاری از رمانتیست ها و نیز جبران بدان اعتقاد داشتند؛ نکاتی نظیر وحدت ذاتی خلقت و نیک نهادی آدمی، دو آموزه ای که غایت کلام پیامبر اوست. جالب این که تعالی گرایی امرسون در قالب نوشتاری با عنوان طبیعت (Nature) در 1836 ابتدا مطرح گشت و این باز هم نقش پررنگ طبیعت را در رسیدن به نهاد نیک خود می رساند.  

در قصه یوحنای مجنون و خلیل کافر، جبران ضمن اشاره به انجیل و تورات راه بهتر شدن جامعه را بهتر شدن فرد می داند و این بهتر شدن بازگشتی است به اصل و سرشت نیک خویشتن، بازگشتی به مثابه تولدی دوباره. این زایش دوباره آدمی زایشی از درون است. چیزی که در زرتشت نیچه نیز شاهد رویداد آن هستیم. نیچه دیگر فیلسوفی است که جبران حتی در شیوه نوشتاری او از او الگوی بسیار پذیرفته و به نظر می آید قالب و فرم کتاب پیامبر خود را از چنین گفت زرتشت نیچه وام گرفته است.

زرتشت نیچه به وقت صبحدم از خواب بر می‌خیزد و این صبحدم نماد تولدی دوباره است. نوری که بر غار زرتشت می تابد خبر از آگاهی می‌دهد و زرتشت به واسطه این نور که همانا دانش و شناخت است به بیداری و روشنایی می رسد و ضمن ورود به بعدی دیگر از هستی خویش،  وارد مرحله دیگری از رسالت وجودی خود هم می شود.

المصطفای پیامبر نیز چونان زرتشت به وقت بامداد کشتی خود را انتظار می کشد تا به زادگاه خویش باز گردد. علاوه بر زمان که بامداد است و کنش انتظار که همواره تنها فعل ممکن آدمی در پیش از رسیدن به غایت و مقصد است، "بازگشت" اصلی‌ترین کلمه در گشایش کتاب "پیامبر" می‌تواند باشد که اناالیه راجعون و المصطفا بدین ترتیب روزگار اصل و وصل خویش را بازمی طلبد.

"المصطفی، برگزیده دلبند که بامداد روزِ خود بود،/ دوازده سال در شهر ارفالس در انتظار کشتی ماند،/ که می بایستی بازگردد و او را به جزیزه زادگاهش بازگرداند."

بازگشت یک کهن الگوی دیرین در آثار ادبی است و از آن پیشتر، خود کهن الگوی سفر است که قابل تأمل می نماید. "سفر قهرمان" همواره دریچه ای برای نقد اثری از این دست بوده است. زرتشت و المصطفا مسافران جهان خوداند. هر دو مسیری مشابه را برای رسیدن به آگاهی و ارزانی داشتتن آن به عنوان بخشی از رسالت خود طی می نمایند.

المصطفی سفر قهرمانی خود را با مرحله آخر آن یعنی بازگشت عارفانه و قهرمانانه بایست که به انجام و فرجام برساند. یک بازگشت جنینی به اصل و عصاره خویش.

شباهت المصطفی با زرتشت نیچه بسیار زیاد است. او نیز باید مردمان را به آگاهی برساند و از حقیقت هستی و زندگی آگاه سازد. بدین منظور برای ایشان از همه چیز سخن می گوید؛ از عشق ، از لذت، از زیبایی، از مرگ، ووو. اما نکته جالب در تفاوت این دو، مفهوم تنهایی و انزوایی است که هر دو به واسطه آن به این آگاهی و معرفت رسیده اند. زرتشت نیچه به کوهسنتان پناه می برد و همچون ثارو و دیگر رمانتیک ها به مردم گریزی روی می کند اما المصطفای خلیل جبران در سایه آموزه ی شرقی تنهایی را در میان خود مردم جسته چرا که جبران معتقد است: زندگی جزیره ای است در اقیانوسی از تنهایی و انزوا (آینه های شکسته - در بابا تنهایی و انزوا). با این همه به هر شکل و صورتی که باشد این تنهایی عارفانه است که چشم دل این دو را باز کرده و ایشان سفر قهرمانی را در درون خویش آغاز کرده اند. 

جبران تحت تاثیر ارنست رنان فیلسوف و نویسنده فرانسوی هم بوده است. رنان که خود تحت تاثیر سیدجمالدین اسدآبادی در باب رابطه میان فلسفه و ایمان و نقش آن ها در تمدن و تفکر بوده، کتابی دارد با عنوان "زندگی مسیح" که اثری کاملاً رئالیستی و به دور از هر گونه نگاه خرافی یا اسطوره ای و اغراقی به عیسی بن مریم محسوب می شود.

جبران نیز در "عیسی، فرزند آدم" تلاش دارد تا ضمن الگوبرداری از نگاه رنان، عیسایی به مخاطب ارائه نماید که دارای ویژگی های انسانی و زمینی است.  نگاه رنان و جبران به عیسی مؤکد آن است که بستر تاریخی در پررنگ کردن نقش حضرت عیسی (ع) بسیار مهمتر از بستر خرافی و یا تعصبات دینی است.  

در این راستا خلیل جبران به آرای ابن سینا هم نزدیک می شود. جبران با ابن سینا در 17 سالگی و یا پیشتر آشنا شده و گفته شده در آن سنین او به طراحی چهره های معروفی از جمله ابن سینا دست زده است. بعدها گویا خودش از نوشته های ابن سینا در باب نفس به عنوان آثاری تأثیرگذار یاد کرده و نوشته های ابن سینا را بسیار نزدیک به نوشته های خود می یابد و حکیم شرق را الگو و سرمشق عرفانی خود معرفی می‌کند. آنچه او در مورد شیوه عملی ابن سینا قابل تحسین دیده همانا به قول خودش رسیدن به ناشناخته‌ها از راه شناخته شده هاست، و عنایت به جهان مادی برای رسیدن به جهان معنوی.

در مجموع می شود گفت که اندیشه های جبران خلیل جبران ملغمه ای از اندیشه ها و آموزه های ادبی و فلسفی بزرگان پیش از خود اوست و از همین روست که برخی جایگاه او را چندان هم برجسته نیافته اند. با این همه نمی شود تاثیر نوشته های جبران را بر علاقمندان اندیشه و احساس نادیده گرفت. حتی اگر مضامین و محتوای آثار او الگوبرداری شده باشند زبان او قابلیت ها و کیفیات خاص خود را دارد. او نویسنده ای است که مضامین خشک فلسفی را با لطافت زبانی در هم آمیخته و به واسطه قدرت قلم خود خوانندگان زیادی را مجذوب خود ساخته است. به هر جهت هنر یک نویسنده یا شاعر آن است که حرف های گفته شده را به گونه ای بازگوید که بتواند همچنان خواننده و شنونده را مجذوب و مسحور هنر خویش نماید و جبران از این دست شاعران و نویسندگان است که مضامین تکراری را با ظرافت های زبانی به گونه ای در هم می آمیزد که مضمون تازگی خود را حفظ کرده و اندیشه بکر می نماید. پس هنر جبران بیشتر یک هنر زبانی است تا فکری اما هر چه باشد نمی تواند مایه ی تنزل جایگاه این ادیب فرزانه در میان خیل مخاطبینش شود.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • جبران و تاثیرات فلسفی‌اش | یادداشتی از احسان عباسلو
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.