موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به مناسبت روز بزرگداشت سعدی شیرازی

گلستانِ بی‌خزانِ او | یادداشتی از مبین اردستانی

03 اردیبهشت 1399 14:17 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
گلستانِ بی‌خزانِ او | یادداشتی از مبین اردستانی

شهرستان ادب: در تازه‌ترین مطلب سایت شهرستان ادب، به مناسبت روز بزرگداشت «سعدی شیرازی»، یادداشتی می‌خوانید از «مبین اردستانی»:

شعر از دیرباز از همنشینانِ خوش‌محضر و خوش‌مشرب و از همسایگانِ مبارک‌نفس و نیکوخصالِ نثر فارسی بوده است. در خالی‌ترین نثرها از این موهبت، دست کم حضورِ مصراع‌هایی که ضرب‌المثل شده‌اند چشم‌ و خاطر نوازی می‌کنند. چه همیشه ضرورت‌هایی در کلام پیش می‌آید که در آن‌ها پسندیده آن است که با اشاره‌ای موجز بی‌ که نویسنده و مخاطب از مقصودِ اصلی بازمانند معنایی کامل و موثر منتقل شود تا هم آنچه را نویسنده اراده کرده در کمترین زمان برای مخاطب پذیرفتنی‌تر کند و هم بر شیرینی سخن و ماندگاری آن در ذهن‌ها بیفزاید.
و در این ساحت نویسندگانی خوش‌بیان‌تر و موفق‌تر بوده‌اند و سخنانی ارجمند آورده‌اند و بر ارجمندی سخن افزوده‌اند که در ذهنشان گنجینه‌ای مشحون و تمام‌نشدنی از زیباترین اشعار فارسی و عربی داشته‌اند تا در هرجا از سخن ضرورت دانستند از مصرعی، بیتی یا ابیاتی از شاعران مدد گیرند و کلامشان را پرمایه‌تر و خوش‌آهنگ‌تر و دلنشین‌تر سازند.
در این میان معمولا نویسندگانِ برخوردار از موهبتِ شاعری، دست و بالِ ذهن و قلمشان در انتخابِ بهترین‌ اشعار بازتر بوده و در این آسمان بلندپروازتر بوده‌اند.
طرفه‌‌تر آن‌که نویسنده‌ای که از موهبت شاعری برخوردار است یا شاعری که به فنون نویسندگی آشناست سرود‌ه‌هایش آن‌قدر ارجمندی داشته باشند که نثرش علاوه بر اشعار دیگران از اشعار خود او نیز بهره‌مند شود.
و باز از این طرفه‌تر آن‌که سروده‌هایش از لحاظ کیفی و کمی در رتبه‌ای باشند که او را خودبسنده سازند و از وامدارِ دیگران شدن بی‌نیاز کنند. آن‌گونه که در هرجا از سخن که صلاح دانست شعری را که پیشتر سروده بیاورد و نثرش را از مواهب آن بهره‌مند کند و یا حتی در همان لحظه و مناسبِ حالِ آن مقال و مجال شعری بسراید و در همسایگیِ نثر خویش بنشاند. که البته این آخری خاص‌‌تر و ویژه‌ترست و کار هر کس نیست و هر کس هر کس از عهده‌ی آن برنمی‌آید. زیرا اگر خود، شاعر نباشد و در ذهنش حتی تمام دیوان‌های قدما و معاصران را هم داشته باشد و بیتی آن‌گونه که باید مناسبِ حالِ سخنش نیابد به ناچار باید از خیرِ آوردنِ شعر بگذرد و یا به نزدیک‌ترین شاهدی که با آنچه می‌خواسته بگوید قدری مناسبت داشته بسنده کند. حال که او شاعر است و شعرش ورق درخت طوبی، حکایت از لونی دیگرست و شعرش بر رتبه‌ی نثرش می‌افزاید و نثرش بر رتبه‌ی شعرش.
و در همین جملات آخر نیک روشن شد که این‌همه که گفتیم اوجش - که حتی وصف آن هم در گفتن ما که نگنجید و بعید است به این آسانی‌ها در گفتن بگنجد - بی‌ که کسی دیگر را از آن نصیبی باشد به نام و از آنِ سعدی است و گلستانِ بی‌خزانِ او.
و چه خوش گفت که
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز می‌آید به معنی از گلستانم.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • گلستانِ بی‌خزانِ او | یادداشتی از مبین اردستانی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.