شهرستان ادب: ستون داستان سایت شهرستان ادب را با یادداشتی بر «فرار مهنا» کتاب «مهدی کفاش»، به قلم «آزاده جهاناحمدی» بهروز میکنیم:
خاورمیانه قلب تپنده زمین است. علاوهبر منابع انرژی متمرکز در این منطقه از زمین این بخش از جهان ما خاستگاه ادیان ابراهیمی است. یک عمر تاریخ عقبه این منطقه است. تاریخی به قدمت هبوط آدم علیهالسلام...
در گفتمان آیندهپژوهی هم خاورمیانه مهمترین بخش از بستر حوادث آخرالزمانی است. تاریخ این منطقه را با خون نوشتهاند. با جنگ و کشتار و با بعثت و ایمان.
اکنونِ این منطقه هم با جنگ و گروههای متخاصم پیوند خورده است. جنگ میتواند درون مرزهای جغرافیایی خاصی محصور باشد لکن اثراتش محصور نخواهد بود. از حدود دهسال پیش تاکنون تعدادی از همسایگان و متحدان ایران در منطقه درگیر جنگ هستند. جنگی به غایت خونبار و پیچیده همراه با قساوتها و قتلهای عجیب و داعیههای غریب مسلمانی.
درست است که این جنگ وارد مرزهای کشورما نشد اما امواج آسیبزای آن کشور ما را هم بینصیب نگذاشته است. اطلاع ما از اتفاقات این جنگ به واسطه اخبار است و گزارش و البته فیلمهایی که مستندسازان ایرانی و غیرایرانی ساختهاند. اخبار و مستندها در این زمینه غالباً متمرکز هستند بر جنگها و میدانی که جنگ در آن جریان دارد و البته در حاشیه هم گاهی به داستان آدمها به شکل سطحی و دم دستی پرداخته شده است.
جایگاه روایت داستانی در این باره به شدت خالی است. روایت داستانی یعنی تمرکز بر تردیدها و چالشهای همه کسانی که درگیر جنگ هستند. با روایت از منظر یک داستاننویس باید متمرکز شد بر قربانی شدنها، بر عواطف و امیدهای از دست رفته و بر حسرتها، بر بلاتکلیفی و بیسرانجامی آدمها، بر غرورهای له شده و عزتهایی که زیر پوتینهای سربازان از دست میرود.
اثرات جنگ در زندگی خانوادگی و روابط انسانی آدمهای درگیر جنگ بسیار عمیق و پیچیده است. به گونهای که تصورش برای کسانی که دور از هیاهوی آن هستند میتواند غیرقابل تصور باشد. بیمارستانی را در شهری که درگیر جنگ است تصور کنید؛ بیمارستان فرضی ما با قطع برق مواجه شده است. فاسد شدن خونهایی که برای تزریق باید در محیط سرد نگهداری شوند. نوزادانی که برای ادامه حیات نیازمندند تا روزهای متمادی در درون دستگاه باشند و بیمارانی که در اتاق عمل زیر تیغ جراح هستند. فرض کنید مادری که سه فرزند نگران دارد. سه فرزندی که تنها داراییشان مادر است و مادری که تنها داراییاش سه فرزندش هستند و برق در بزنگاهی در بیمارستان برود و مادر زیر تیغ جراح دوام نیاورد. یا کودکی در دستگاه به واسطه قطع برق درگیر معلولیت مادامالعمر شود و...
کدام گزارش یا مستند میتواند تاثیر چنین مرگ و معلولیتی را بر روی زندگی آدمها تا سالهای سال روایت کند؟ اینجاست که نیازمند داستان و داستاننویس هستیم.
«عطر عربی» اولین حضور جدی ادبیات داستانی در جنگی است که خارج از مرزهای ما اتفاق افتاده است.
دربارۀ آن کتاب نقدهای متعدد نوشته شده و از مناظر گوناگون به آن مجموعه پرداخته شده است.
یکی از داستانهای آن مجموعه به نام «پدر، تک تیرانداز، پسر» به طور مجزا با نام «قرار مهنا» منتشر شده است.
«قرار مهنا» کتابی لاغر با پنجاهوپنج صفحه است.
طرح جلد کتاب با محتوای آن همخوانی جدی دارد. طرح جلد از منظر یک تک تیرانداز است که از دوربین تفنگ خود هدفی را نشانه رفته است.
داستان این کتاب ماجرای پسری رزمنده است در جبهه سوریه که پدرش روزی در جبهه ایران میجنگیده است. جنازه پدر هیچگاه بازنگشت و حالا در قالب پنجاه صفحه جنگ و جستجوی توامان پسر را با نام مستعار ابوفاضل دنبال میکنیم.
داستان در سوریه میگذرد و شخصیتهای قصه در میانه میدان جنگ با تکفیریها از ملیتهای گوناگون هستند. تعداد این شخصیتها معدود است و نویسنده متناسب با داستانش شخصیتهای مشخصی را طراحی کرده است. تقریباً در بیست صفحه اول کتاب با حجم وسیع و فشردهای از اطلاعات نظامی در متن و پاورقیهای کتاب روبرو هستیم. اصطلاحات فراوان از ادوات نظامی تا اطلاعاتی راجعبه گروههای درگیر در جنگ موسوم به سوریه...
در بخشهایی از کتاب «به نیروهای خودی و غیرخودی» اشاره شده است و البته چون راوی یک ایرانی است از همان منظر به این موضوع اشاره کرده است. اگر دانای کل این قصه یک ترک ساکن در ترکیه بود که مدافع تصمیمات اردوغان در قبال جنگ در سوریه است قطعاً تعریف نیروهای خودی و غیرخودی متفاوت میشد.
در بخشهایی از کتاب با کنایههای سیاسی روبرو هستیم. مانند این جملات «...به سلاحهای روسی اعتماد نداشت چون درست در بدترین موقع مثل خود روسها بیوفا میشدند» یا «کااس وی کا به خاطر جاگذاری خشابش،عجیبوغریب بود. مثل همه چیز روسها!» آنچنان که آشکار است راوی در این داستان بیطرف نیست.
تصویرپردازیهای کتاب و توجه به جزئیات آن اندازه دقیق است که گویی نویسنده از نزدیک شاهد موقعیت مکانی و وقایع بوده است. این توجه به جزئیات به باورپذیری بیشتر داستان کمک کرده است.
در کتاب به فراخور حال و روایت که ماجرای کمین تک تیراندازهای ایرانی و عراقی و افغان است با نام عبدالرسول زرین تک تیرانداز شهره ایرانی در زمان جنگ هشتساله روبرو میشویم. مهارت زرین و نحوه شهادتش در قالب گفتگو میان رزمنده ایرانی و عراقی که روزی مقابل هم میجنگیدند و الان در کنار هم در مقابل جبههای واحد بودند از تمهیدات خوب نویسنده است.
موقعیتی که قاتل پدر ابوفاضل در کنارش است و روایت او از نحوه شهادت پدر و شرمندگی او از این ماجرا از آن بزنگاهها و بازیهای عجیب زندگی است که آدمی وقتی در میانهاش ایستاد حیرت و سوال بارزترین وصفی است که مناسب حالش است. احساسات متناقضی که در هم میپیچند و گریبان آدم را رها نمیکنند. عذر تقصیر ابوسجاد از این ماجرا همراه با بیان دلیل که به ما میگفتند ایرانیها آتشپرست و بیرحم هستند در ابوفاضل باید چه حسی را بربیانگیزد؟ او پس از سالها سر بر شانه قاتل پدر میگذارد و گریه میکند.
زندگی عجیب و پیچیده آدمهایی که در خاورمیانه به دنیا میآیند، رشد میکنند، جنگ را تجربه میکنند یا میبینند پر از اتفاقات عجیب است که هر کدامش قابلیت چندین داستان با روایتهای متفاوت را دارد. امید دارم پرداختن به این موضوعات و این چالشها، تردیدها عشق و تنفرهای پیچیده در هم از جانب داستاننویسان ایرانی جدی گرفته شود.