موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به قلم «پروانه حیدری»

برای آفِلین | یادداشتی بر رمان «سوره آفلین» اثر تازۀ «ابراهیم اکبری دیزگاه»

22 بهمن 1399 19:03 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
برای آفِلین | یادداشتی بر رمان «سوره آفلین» اثر تازۀ «ابراهیم اکبری دیزگاه»

شهرستان ادب: ستون داستان سایت شهرستان ادب را با یادداشتی بر «سوره آفلین» اثر تازۀ «ابراهیم اکبری دیزگاه»، به قلم «پروانه حیدری» به‌روز می‌کنیم:

«سوره آفِلین» روایت مردمی ست که خود را محق می‌دانند. محق نسبت به بالاترین حقی که ممکن است به انسان داده‌ شود. حق کشتن. و کیست که این حق را از خود دریغ کند، آن‌گاه که قدرت توجیه‌کننده‌ی تمام رفتارهای انسان است؟

خلیل در کشاکش روزهای انقلاب به دنبال پسرش اسماعیل می‌گردد. او بارها و بارها مردم را از هجوم به یکدیگر برحذر می‌دارد، داخل دعواشان می‌شود، سنگ و آجر از دست‌هاشان می‌گیرد و فرصت فرار می‌دهد. به هرکس که انسان است و لقبی داشته یا دارد. انقلابی ست یا ساواکی، یهودی یا مسلمان تفاوتی نمی‌کند. خلیل از صرف فعل کشتن سربازمی‌زند تا نفسی را که تمام عمر دنبال تزکیه‌اش بوده، به خون آغشته نکند. او می‌داند آن‌قدر دلخواه معبودش نیست تا آتشی برایش گلستان شود! برای همین است که وقتی آدم‌های عمو شه‌کمان میبرندش تا در کوره بسوزانندش، فریاد می‌کشد، می‌ترسد و سر به شیشه‌ی اتوموبیل می‌کوبد. همان‌وقت است که فریاد می‌زند اسماعیلم را نکشید. گویی بار قربانی دادن از شانه‌های خسته‌ی خلیل برنمی‌آید. او دوست معبود است، اما دوستی که می‌ترسد، شک می کند و حتی انکار می‌کند و مسئولیت مجسمه‌های شکسته در کارگاه عموشه‌کمان را به عهده نمی‌گیرد. اما همین‌جاست که درمی‌یابد گریزی نیست از این کشتن و کشته شدن، حتی اگر کسی را نکشته باشی. و قرار نیست آتشی گلستان شود. پس باید انتخاب کند. او به سوره‌ها و آیه‌ها و معجزات ایمان دارد. باور می‌کند شیخی با چراغ گرد شهر بگردد و به دنبال یافتن انسان باشد، کسی خواب‌نما شود و خود را شاه آینده تصورکند. سگی از جای اسماعیلش با خبر باشد و فره ایزدی همراه بره‌ای سفید بگریزد و بگریزد و بگریزد... اما باور نمی‌کند که به جز در انتظار ماندن و دعا کردن بشود کار دیگری انجام داد. باور نمی‌کند تا روزی که خیل جمعیت را می‌بیند. شب، شب عجیبی ست. عده‌ای اشک می‌ریزند و فقدان شاه در باورشان نمی‌گنجد. انگار تمام هویت‌شان شبیه یونیفرم‌های نظامی و سردوشی‌ها در هجومی بی‌مانند پاره پاره و چاک‌چاک شده باشد. عده‌ای شبیه خلیل دنبال گمشده‌شان می‌گردند و حجم وسیعی از داغ و خشم و کینه را به دوش می‌کشند. پشته پشته کشته روی هم تلنبار شده و منتظر عکاسی ست تا عکس بگیرد و بفروشد به شبکه‌های خارجی. عده‌ای نیز ساده‌دلانه از وضعیت اجتماعی پیش‌رو حرف می‌زنند و آن را چون بهشت توصیف می‌کنند. این همه ساده اندیشی و خوش‌بین بودن به آینده پشت خواننده را می‌لرزاند و او را در حیرت فرو می‌برد. مردم از آینده تصوراتی غریب و رویاگونه دارند. در رمان اکثر داستان‌ها و روایاتی که ممکن است برای خواننده آشنا باشد، بازآفرینی شده. مانند بارون درخت نشینی که معلمی ساده است با سخنان حکیمانه اما بدون حرکت. او حتی دست دراز نمی‌کند تا به خلیل کمک کند. انگار آنان که متفکرند از عمل باز می‌مانند و آنان که عمل می‌کنند تفکر چندانی پشت کارهایشان نیست. همین مرد درخت نشین است که از خلیل می‌پرسد:" دنبال اسمی یا اسماعیل؟" خلیل دنبال اسماعیل است و اسم را می‌یابد. او در تاریکی‌های شهر شاه را با دو مار روی دوش می‌بیند و وحشت می‌کند. مگر شاه نرفته؟ مگر گل پخش نمی‌کنند برای آمدن امام؟ پس چرا مارها در انتظار رسیدن مغزهای تازه اند؟ پسرکشی رسم تمام ادوار بوده و انگار تمامی ندارد. خلیل از هرچه کشتن گریزان است و دیالوگ همیشگی‌اش را در هرصحنه که عده‌ای به افرادی حمله برده‌اند، تکرار می‌کند.

- کمی آرام‌تر انقلاب کنید.

کسی آرام انقلاب نمی‌کند، فتواها بلند بلند از زبان مردم گفته می‌شود و احکام صادر می‌شوند. آدم‌ها از ترس به گربه تبدیل می‌شوند و شجاعت‌شان را فراموش می‌کنند. پسرها کشته می‌شوند و پیراهن‌های خونی‌شان دست به دست می‌شود. و وای بر ما که همه آفِلین هستیم.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • برای آفِلین | یادداشتی بر رمان «سوره آفلین» اثر تازۀ «ابراهیم اکبری دیزگاه»
  • برای آفِلین | یادداشتی بر رمان «سوره آفلین» اثر تازۀ «ابراهیم اکبری دیزگاه»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.