شهرستان ادب: رمان تاریخی «تاریخ غیرت» با همکاری مؤسّسهی انتشارات «شهرستان ادب» در 12 فصل و 277 صفحه منتشر شد. این رمان تاریخی بهکوششِ مهدی بهخیال و با ویراست مصطفی قهرمانیارشد به رشتهی تحریر درآمده است.
«تاریخ غیرت» رمانی با مضمون تاریخی-عاشقانه است که «آقاشیخ موسینثری» آن را در سال1274 هجری شمسی، یعنی زمانی که تنها هفده سال داشته، طی یک سال نوشته است. نثری در اوایل انتشار روزنامهی (اتحاد) به انتشار این رمان علاقهمند بود و در شمارههایی از روزنامه نیز، انتشار این کتاب را اینگونه اعلام کرد: «کتاب تاریخ غیرت رمانی است تاریخی، سیاسی، اخلاقی. اوّلکتابی است که بهطرز رمانهای مؤلفین اروپا به زبان فارسی انشاء و تألیف شده و در ضمن حکایت عاشق و معشوقی، یکی از تواریخ مهمّهی همدان را در کمال شیرینی شرح میدهد. مؤلف آن، مدیر جریدهی اتّحاد است و تقریبا 220 صفحه ربعی میشود.»
«نثری همدانی» از تحصیلکردههای حوزوی بود؛ ادیب، نویسنده و روزنامهنگاری که مدتی رئیس ادارهی فرهنگ همدان، کرمانشاه، کردستان و قزوین را بهعهده داشت. وی تألیفات زیادی از خود بهجا گذاشت که مشهورترین رمان او «عشق و سلطنت» است که طرفداران بسیاری دارد و ناشرهای مختلفی آن را منتشر کردند.
این نویسندهی چیرهدست اهل شهرستان کبودراهنگ بود؛ سال ۱۲۶۰ به دنیا آمد و در ۱۳۳۲ دیده از جهان فرو بست.
در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید:
- ما ایرانیها عادتمان شده کسی از خارجِ ایران آثار هنریمان را کشف کند. انگار تا آنها از اثری تعریف نکنند، متوجّه ارزش آن نمیشویم. آقای آشیخ موسی نثری رمان «تاریخ غیرت» را 120 سال پیش نوشتهاست. در این کار وجهی از اهمیّت دادن به تاریخ و فرهنگ وجود دارد. زمان روایت در دوران صفویّه میگذرد که پیش از این، تجربهی خواندناش را در آثار ایرانی به این شکل نداشتهایم، زیرا این دوره بیشتر در آثار ترجمه به تصویر کشیده شده است.
یوسفعلی میرشکّاک: خیلیها رمان تاریخی نوشتهاند، امّا نکتهی مهم دربارهی این اثر این است که اوّلاً، این بزرگوار اوّلین کسی است که اقدام میکند به نوشتن رمان تاریخی در ایران. ثانیاً، در این کتاب منطقهی خاصّی بهتصویر کشیده شدهاست. ثالثاً، زبان ویژهای دارد. رابعاً، اوّلین کسی است که دارد رمان به شیوهی اروپایی مینویسد و نحوهی برخوردش با وقایع، علاوه بر اینکه مدرن است، کلاسیک هم هست؛ برای مثال عاشق و معشوقهای این کتاب بهواسطهی اشعار شاعران بزرگ کلاسیک فارسی مانند سعدی دیالوگ میکنند؛ انگار بهشیوهی فردوسی و سایر قدما پردهپوشی شده تا وارد جزئیّات نشود.
از طرف دیگر، نویسنده تلاش کرده بهشیوهی شخصیّتپردازی قهرمانان در آثار ادبی کلاسیک اروپایی، قهرمانانش را بهسرعت به کشتن ندهد. به همین دلیل، آنها را در مخمصه میاندازد ولی هربار آنها را نجات میدهد؛ در واقع نثری مفهوم گرهافکنی را متوجّه شدهاست، در حالیکه خیلی از نویسندگان بزرگ مدرن ما هنوز این مفهوم را بهدرستی درک نکردهاند؛ چه گرهافکنی کلاسیک، چه گرهافکنی مدرن، طوریکه برای مخاطب تعلیق ایجاد کنند و با حفظ روابط علّت و معلولی پیرنگ، قهرمان را هم نجات دهند.
یکی از نکات جالب دیگر این کتاب، زبانِ فارسی همدانی آن است که خیلی قرص و قائم، واضح و رسا مطرح شدهاست. برای مثال جایی نوشته: «بفرمایید زیرقلیانی میل کنید.» زیرقلیانی، یک وعدهی غذاییِ سبک بوده که قبل از کشیدن قلیان میخوردند. یا جایی میگوید: «محمود برخاسته با سلیمبیگ دست به گردن شده و معانقهی مفصّلی راهانداختند.» یا این دیالوگ: «سلیم، پیش از آنکه با من دماغچاقی بکنی...» که اصطلاحی برای احوالپرسی بوده و هنوز هم بهکار میرود. جایی از کتاب آمده: «سردار احمد خان، خیلی کاره و باکفایت است.» (کاره بهمعنای حرفهای)
مثالهای زیادی در کتاب موجود است. برای من جالب بود که نثری با تکیه بر زبان فارسی همدانی خودش توانسته با این قدرت وارد کار نویسندگی شود. هیچکجای این کتاب نمیبینیم که در زمینهی نثر، رشتهی کار از دست نویسنده دربرود. وی در عین ایجاز، حقّ مطلب را ادا میکند؛ حال آنکه حتّی نویسندگان بزرگی مانند احمد محمود و محمود دولتآبادی، هرگاه رشتهی سخن از دستشان درمیرود، شروع میکنند به قلمفرسایی بیهوده و تصویرسازی از طبیعت. بهنظر من میشود مشکلات این رمان، هنوز مشکلات ادبیات داستانی ما هستند، ولی نقاط قوّتش (مانند نثر) هنوز آنطور که باید و شاید دیده نمیشود.
نکتهی مهمّ دیگر در این اثر، توجّه نویسنده به تاریخ سرزمین خودش است و پرورش دادن و تأکید بر روحیّهی ستیهندگی قومی که در برابر بیگانه مقاومت میکند؛ در حالیکه حکومت ملّت خود را رها کرده که عثمانیها هر بلایی میخواهند سر مردم بیاورند. جامعهی روشنفکری ما همهی الگوهایش را از غرب میگیرد؛ لذا بعد از صادق هدایت (به جز دو سه استثناء) قوم ایرانی در آثار داستانی نویسندگان روشنفکر تحقیر شدهاست. هدایت که قوم ایرانی را مشتی مفتخور، فاسد و نادان میداند و این خلاف شیوهی ادبیات اروپاست؛ در ادبیات اروپا بد بودن شخصیّت را به پای بد بودنِ کلّ قوم نمیگذارند. در کتاب «تاریخ غیرت» هم شخصیت منفی وجود دارد مثلاً شخصیّتی که جاسوس عثمانیهاست، ولی بر تعالی مردم ایران و قوم ایرانی در جای جای کتاب تأکید شدهاست.
شیوهی استقرایی جماعت روشنفکر ما باعث شده خیلی از جوانهای ما خود را بیهویّت و جدا شده از تاریخ غنی خود بدانند. این تعمیم دادن مسائل و مشکلات فردی به جمع، عارضهای است که توسط روشنفکران ما به ادبیات، جامعه و فرهنگ ما تسری داده شده است. نثری درست روبهروی این جریان ایستاده و از این حیص «تاریخ غیرت» میتواند یکی از بهترین الگوها برای مقابله با این مشکل باشد. برخورد نثری با یک واقعهی تاریخی و نگارش آن در قالب داستان برخوردی درست و امیدوارانه است. کسی که بدیها و پلشتیها را آگراندیسمان میکند، هنرمند نیست. ویکتور هوگو در سیاهترین روزگار تاریخ فرانسه، دزد را به تعالی میبرد (ژانوالژان در بینوایان) بازرس ژاور در هیبت مرد قانون، زمانیکه این تغییر را میبیند، خودش را از بین میبرد. چرا ما با وجود غربی شدن الگوهایمان در ادبیات، بهمعنای درست از آنها استفاده نمیکنیم؟
کنشپذیری و انفعال نفسانی روشنفکر ما، بهجای دیدن خوبیها، بدیها را میبیند و بهجای اینکه خوبیها و بدیها را در کنار یکدیگر ببیند، فکر میکند هنر این است که بدیها را عام و فراگیر نشان بدهی. بههمینخاطر، روشنفکران ما در قرن اخیر به اندازهی بال مگس روی جامعهی ایرانی اثر نگذاشتهاند؛ گواه این سخن این است که از مشروطه تا انقلاب 57، همهی تریبونها و میدانها در اختیار جامعهی روشنفکر بود ولی آخوندها بازی را میبرند؛ چون با مردم در ارتباط بودند. در این دوران، روشنفکر نتوانست روی مردم تأثیر بگذارد، چون ضعف و نقصان مردم را به تمام وجود آنها تسرّی میداد.
کاری که نثری با رمان کرده، کاری است که رئیسعلی دلواری در مبارزه با استعمار انگلستان انجام دادهاست. این نویسنده امّا دست تنها و با قلمش این کار را انجام میدهد. حکومت قاجار هم با انگلستان ساخت و پاخت کرده و اهمیّتی به مردم نمیدهد؛ مثل حکومت مرکزی کتاب «تاریخ غیرت» که با عثمانیها به توافق رسیده و کاری به مشکلات مردم در سایهی این استعمار ندارد.
دیالوگهای این کتاب بسیار دقیق و پیشبرنده هستند؛ با توجّه به زمان نگارش این کتاب، نویسنده خیلی از زمان خودش جلوتر است. توصیفات بهاندازه و بهجا هستند؛ نه آنقدر زیاد هستند که حوصلهی مخاطب را سر ببرند و رشتهی روایت از دستشان در برود، نه آنقدر مختصرند که تصویری گویا و زنده به مخاطب ندهند. حشو و اضافه در آن وجود ندارد.
- دکتر اذکایی در مقالهای، همدانیها را یکی از پیشروان نثر فارسی میداند با شواهد خیلی جدی و قابل تأمل. بهخصوص مترجمان همدانی نثر بسیار تأثیرگذاری دارند؛ مثل فاضل همدانی که ترجمهاش از تورات بسیار خواندنی و جذّاب است. شیخموسی تاریخ غیرت را این کتاب حدود 25 سال قبل از جمالزاده نوشته است. در چنین زمانی، علاوه بر نثر، با وجود آن که بسیار مدرن با داستان برخورد کرده، بسیاری از ویژگی های داستان ایرانی را حفظ کرده است...
میرشکّاک: بله. درست است. معشوقی که در این کتاب وجود دارد، کاملاً مطابق است با تعاریف زمانهی خودش: عفیف، دلسوز و دلسپرده. دلدادگی زن ایرانی، چیزی نیست که از غرب وارد شود. یکی دیگر از هنرهای این نویسنده پیچشهایی است که در روایت ایجاد کرده و بهجای مستقیمگویی، تعلیق ایجاد میکند. او این کار را با گذاشتن موانعی سر راه قهرمان داستان بهخوبی انجام داده و گرهگشایی را هم به همان خوبی به انجام میرساند.
- جایی در رمان، راوی خطاب به یک روحانی میگوید: «تو که به این خوبی روایت میکنی، رمان بنویس.» بعد هم دربارهی مفهوم (رمان) توضیحاتی به او میدهد و میگوید: «وقت آن رسیده که ما قصّهی (حسین کرد شبستری) را کنار بگذاریم و در چنین قالبی داستان بنویسیم.»
میرشکّاک: دقّت علمی نویسنده در روایت جزئیّات قابل توجّه است؛ مثلاً وقتی دربارهی شیوهی ساختن باروت سخن میگوید، ضمن بیان دقیق اجزای سازندهاش، مینویسد: «تناسب اجزای باروتی که به این عیار ساخته شوند، بهقدری است که اگر در لولهی تفنگ یا توپ، در معرض 300 درجهی سانتیگراد حرارت قرار گیرد، همچنان بهصورت جرمی مرکّب باقی مانده و از نشانه خارج نمیشوند.»
تنها مشکلی که با این رمان داشتم، استفادهی بیش از حد از شعر بود؛ که بهنظرم چارهی دیگری نداشته، چون مثلاً اگر میخواسته صحبتهای عاشقانهی میان شخصیّتهای زن و مرد را به نثر بنویسد، داد و هوار مخاطبان بلند میشده که چرا اسلام را به باد میدهی؟ ولی چون زبان شعر، اجمالی است، کسی نمیتوانسته به او خرده بگیرد که چرا شعر سعدی را از زبان شخصیّت بیان کردی؟ بههرحال، نویسنده هم شعر کلاسیک را خوب میشناخته، هم زبان روزگار خودش را و بهدرستی و بهجا از شعر در روایتش استفاده کردهاست.
- رویکرد نویسنده خیلی جالب است؛ بهعنوان یک مسلمان ایرانی رمان نوشتهاست.
میرشکّاک: فکر میکنم شیخ موسی نثری، رئیسعلی دلواری است در عالم ادبیّات. البتّه احتمال زیاد میدهم که در آن زمان این اثر توسّط افرادی مانند سیروس بهمن و حسین مسرور مورد پیروی قرار گرفته باشد. نمیدانم اثر دیگری هم داشته یا خیر.
- بله. رمان «عشق سلطنت» را بعد از به قدرت رسیدن رضاخان نوشته است. داستان آن در ایران باستان و در زمان کورش میگذرد. شیخ البته یک مجموعهی سهجلدی (شرح مثنوی) هم دارد که اصلش شش جلدی بوده، ولی در سه مجلّد منتشر شدهاست.
میرشکّاک: در بخشی از کتاب، یک زن بهشیوهی کولیها لباس میپوشد و بهعنوان دعانویس و غیبگو وارد قلعه میشود تا بهنوعی جاسوسی کند از حال و روز زندانیان. اگر نویسندهی این کتاب میخواست به تقلید از غربیها جاسوسی وارد قلعه کند، داستان از روایت زمانهی خودش فاصله میگرفت. چهطور این نویسنده که زمان نگارش این رمان کمتر از 20 سال سن داشته، چنین نبوغی از خودش نشان دادهاست؟
- البتّه پیش از این کتاب، سفرنامههای باارزشی در زبان فارسی منتشر شده؛ مثل «سفرنامهی ناصرخسرو» در قرن ششم.
میرشکّاک: نمیتوانیم سفرنامه را با رمان مقایسه کنیم. بحث تخیّل در این رمان خیلی مهم است. نویسنده تاریخ را در این روایت، تخیّل کرده و یک رمان تاریخی خوب نوشته است. چیزی که باعثِ داشتنِ حافظهی تاریخی در یک قوم میشود، ادبیات است؛ کاری که بزرگان غرب هم انجام دادهاند: مثلاً گوستاو فلوبر در «سالامبو» جنگها و زوال قوم کارتاژ را بهموازات یک داستان عاشقانه روایت میکند یا مانند نگاه ویکتور هوگو به انقلاب فرانسه در «بینوایان».