شهرستان ادب: ستون داستان سایت شهرستان ادب را با یادداشتی بر رمان «تشریف» اثر «علیاصغر عزتی پاک»، به قلم «اعظم عظیمی» بهروز میکنیم:
تشریف، سفری موازی در جفرافیای درون و بیرون است. سفری که از خانه آغاز میشود و هدف آن نیز رسیدن به خانه است. چه شهریار که در شب ازدواج خود از خانه بیرون زده و چه مصطفی که پدر و مادر خود را ترک کرده، هر دو در پی این هستند که در انتهای سفر به خانه برسند. خانه در این رمان به استعارهای از خویشتن اصیل تبدیل شده است. آن چنان که هستۀ مرکزی آیین شیعه نیز یک بیت است. بیت پیامبر اکرم (ص) که در آن درختی به نام طوبی روییده که شاخههایش در بیوت مؤمنین منتشر است. پس همه از یک خانه روزی میخورند و متعلق به همان هستند.
کشور در بحبوحۀ انقلاب است. مصطفی و به تبع او شهریار گویی میان هویتهای مختلفی که زمانه به آنها پیشنهاد و بلکه تحمیل میکند سرگشتهاند. به این احساسِ گیر افتادن میان فرهنگها، احساس به جایِ به همۀ آنها تعلق داشتن، به هیچ یک تعلق نداشتن، «بیآشیانگی» می گویند. یعنی این که حتی وقتی فرد در خانۀ خود به سر میبرد، احساسِ در منزل بودن را نداشته باشد.
این آوارهگی فرهنگی اگرچه تحفۀ استعمار برای کشورهای تحت سلطه است، اما در بطن خود پدیدهای مبارک است. زیرا نشان میدهد فردی که تحت سلطه است در حال مقاومت است و هنوز در فرهنگ استعماری ذوب نشده. مقاومتی که مصطفی را به جستجو در ریشههای فرهنگی خودش وا میدارد. این مقاومت به شکلی ناخودآگاه در شخصیت شهریار نیز جریان دارد. همین حس او را در شب دامادی آوارۀ کوچه و خیابان میکند. او حاضر نیست کوچکترین باجی به گفتمان رقیب _که مهری در دام آن افتاده_ بدهد.
عنصر دیگری که در رمان تشریف نمود بارزی دارد «دیگریسازی» است. استعمارگران چون فناوری پیشرفتهتری دارند، کل فرهنگ خود را نیز پیشرفتهتر میدانند. آنها ادیان، سنتها و اصول رفتاری مردمان تحت سلطه را نادیده میگیرند یا کنار میزنند. بدین ترتیب استعمارگران خود را تجسم انسان راستین میدانند و غیر خود را «دیگری» میشمارند. دنیا برای ایشان عبارت است از «ما» یعنی «متمدّنان» و «دیگران» یعنی «وحشیان». دیگریسازی به خوبی در رفتار مرد و زن آمریکایی که در صحنهای از رمان بر میراث گذشتۀ ما بیحرمتی میکنند مشهود است.
در کشاکش تقابل میان متمدن و وحشی، معمولاً وحشی در تلاش است که این انگ را از خود بزداید. حال یا به تمدن استعمارگر میپیوندد یا تمدن خود را مییابد یا آن را میسازد. مصطفی و به تبع او شهریار راه دوم را برمیگزینند. توجه خاص شخصیتهای داستان به معنویت و عرفان اسلامی از باب همین تلاش است. گویی برای درک هویت خود چارهای از رجوع به این سنت ندارند.
به نظر میرسد نویسنده، علم حصولی را ابزار کافی یا مناسبی برای رسوخ به هویت ایرانی نمیداند. اما جای این تذکر باقی است که میراث عرفانی ما با میراث فلسفی و کلامیمان گره خورده است. هر یک از اینها بیدیگری از ساختن چهارچوبی برای حیات مادی و معنوی انسان ناتواناند. شاید به همین خاطر است که رشد شخصیت مصطفی در داستان، در پس پرده رخ میدهد و از نگاه خواننده پنهان است. گویی این رشد، متکی بر نوعی ایمانگرایی است که از توضیح احوال خود به زبان عقل، ناتوان است. مصطفی از ما میخواهد ایمان بیاوریم و سپس بفهمیم.
تأملی در رابطه شهریار و مهری ما را به افسانه شهرزاد رهنمون میشود. مهری شهرزادی است که شهریار خود را با داستانهای فیالبداههاش سرگرم میکند. گویی میخواهد فاصله عمیق میان خودشان را با حرفهایی پر کند تا حرف اصلی گفته نشود یا گفتنش به تاخیر افتد. همان رازی که برملا شدن آن مساوی است با از دست رفتن این رابطه.
اما این راز چیست؟ لو دادن بهترین دوست شهریار، یعنی مصطفی به ساواک. روحیۀ استعماری را میتوان در انسانهای تحت سلطه استعمار نیز مشاهده کرد. مصطفی برای مهری «دیگری» است. او میخواهد این دیگری را از اطراف همسرش دور کند. گویی هرچه شهریار به مصطفی نزدیکتر میشود، برای مهری دورتر و دیگریتر میشود.
وقتی مهری راز را آشکار میکند، در واقع بیگانگی خود را با همسرش هویدا میکند. به همین خاطر شهریار دیگر نمیتواند کنار او باقی بماند. حتی اگر مصطفی مهری را ببخشد، شهریار مطمئن نیست بتواند نزد مهری برگردد. آن چه این بازگشت را میسر میکند، این است که خود مهری از سرزمین بیگانهای که قبلاً اختیار کرده، خارج میشود و به سرزمین یا بهتر است بگوییم خانهای که شهریار متعلق به آن است وارد میشود.
منابع
بحار الأنوار الجامعة لدُرر اخبار الائمة الاطهار، محمد باقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ق.
تشریف، علی اصغر عزتی پاک، چاپ اول، شهرستان ادب، تهران، 1399.
نظریه های نقد ادبی معاصر، لیس تایسون، ترجمۀ مازیار حسین زاده و فاطمه حسینی، چاپ سوم، تهران، 1394.
این اثر را از فروشگاه اینترنتی ادببوک تهیه نمایید