شهرستان ادب به نقل از ایبنا: سومین نشست «گروه داستانی خورشید» با محوریت نقد و بررسی کتاب «تشریف» اثر «علیاصغر عزتی پاک» برگزار شد.
در این نشست که با حضور مرضیه نفری، سمیه عالمی، مریم مطهریراد، سیدهعذرا موسوی، فاطمه نفری و سیدهفاطمه موسوی تشکیل شد، نویسندگان نقدها و نظرهای خود را درباره جدیدترین کتاب عزتی پاک مطرح کردند. ماجرای کتاب از شب عروسی شهریار و مهری در روزهای پایانی آذر 57 آغاز میشود. مهمانها رفتهاند و عروس و داماد در رخت ضیافت، روبهروی هم نشستهاند؛ ولی مهری فکر میکند که باید حرفی را که روزها مزهمزه میکرده، همین امشب به زبان بیاورد. مهری دهان باز میکند و راز رفتن و اخراج مصطفی از دانشسرا را میگشاید. او مدتی برای داییحسن خبر میبرده و خبر فعالیتهای مصطفی در دانشسرا را همو رسانده. اینچنین میشود که شهریار از حجله بیرون میزند و آواره خیابانها و دشت و کوه میشود تا مصطفی را بیابد و از او طلب بخشش کند. مریم مطهریراد اعتقاد دارد: «تشریف رمانی است که در بستر تاریخ حرکت میکند. همانطور که از نامش پیداست، انتظار رسیدنی را میکشد؛ در یک معنی رسیدن شخصی بزرگوار و در معنی دیگر طی طریق قهرمان است برای درک هدفی بزرگ که قرار است به آن مشرف شود. نویسنده رمان هدفمند و با استراتژی وارد کارزار قصه شده است. از همان ابتدا مشخص است داستان غیر از طرح، با نگاه استراتژیک ملی و فراملی قصد بازگشایی گفتمانی را دارد که گرچه تازه نیست، ولی در بستر جالبی تعریف میشود. چیزی که تشریف را نسبت به کارهایی از این نوع متفاوت میکند، انتخاب شهری غیر از تهران است. در این رمان اهمیت حوادث تاریخی در شهرهایی غیر از پایتخت نمایان میشود. حوادث و اشخاص با مکان گره میخورد و با زبان روان به قصه عمق و جان میدهد. از این جهت همدان در حیطه شخصیتپردازی، هویتمند شده و داستان، تشخص مکانی پیدا کرده است. داستان در خوانش صفحات اول چنین مینماید که با پایانی پر از جدایی همراه باشد، ولی اینطور نمیشود. شهریار، آشفته، شب زفاف را رها میکند تا در مسیری سلوکوار مصطفی را بیابد. هفتخوان را طی میکند، ماجراها میبیند، عقیدهها را میشنود و در یک حرکت مدور، نزدیک به نقطه آغاز، به مقصد میرسد.»
سیدهعذرا موسوی تشریف را از دو منظر بررسی میکند: «تشریف یک رمان دینی با مضمون امام، موعود و انتظار است. رمان دینی، رمانی است که با استفاده از عناصر دینی و در چارچوب باورها و اعتقادات و یا عواطف و احساسات دینی تلاش میکند به صورت عینی نشان دهد که دین، جانپناه و راه رستگاری بشر امروز در برابر نیازها، دردها و مصائب او است. در تشریف نیز مصطفی در برخورد با پدرش «دائم تکرار میکند امام که باشد، کس دیگری دیده نمیشود... آمریکا و شوروی به این دلیل هستند که امام ما نیست. اما اگر او باشد، و ما هم با او باشیم، آنها وجود نخواهند داشت.» (ص 158) او راه رستگاری، راه نجات مردم ایران را در ظهور موعود و دنبالهروی از او میداند. مصطفیای که وقتی ماجرای سیدچراغ را در نجات مردم دهبینه از بیماری لاعلاج شنید و پدر و مادرش را متهم به «دهاتیشدن» کرد و گفت که روستانشینی ماهیتشان را تغییر داده، راه افتاد به دنبال صورت؛ چهرهای تا حرفهایی که درباره پیشوا شنیده بود، بر آن منطبق کند. راهش کشید به مسجدِ برِ میدان عینالقضات و روحانیِ سیدی که همسایهاش را از ماندن زیر آوار نجات داد و بعد به «موسیعیسی» و در آخر به «محضرِ آن صورت در تبعید» که به مهتاب میمانست. نویسنده تکیهگاه اثر را بر یکی از اصول مذهب شیعه، یعنی امامت و یکی از عقاید محکم آن، یعنی ظهور حجت قرار داده است و انقلاب سال 57 را هم در همین راستا میبیند. تشریف یک رمان اقلیمی در بستر شهر همدان است. نویسنده از ظرفیتهای تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی شهر و از آداب و رسوم مردم در ساختن داستانش بهره برده است؛ ولی رمان پایش را از همدان فراتر گذاشته است. نویسنده با بهرهگیری از عناصر هويتبخش مذهبي ـ ملي كه وجه تمايز فرهنگ ايرانی و اسلامی از ساير فرهنگها و خرده فرهنگهاست، زیست انسان ایرانی را به نمایش گذاشته است و مخاطب بیش از اینکه همدان و مردمش را ببیند، ایران را میبیند.» اما نوع نگاه سمیه عالمی در این مسأله اندکی متفاوت است: «تشریف نه یک رمان تاریخی صرف و نه یک رمان مذهبی به معنای معمول است، تشریف ادبیات است با چشماندازی تمدنی. نویسنده تشریف متفاوت از نویسندگان این سالهای ایران که داستان این مرزوبوم را با تمرکز بر یک نقطه و یک مقطع روایت کردهاند (zoom in)، ترجیح داده انسان ایرانی را در یک بازهی تاریخی گسترده و تمدنی روایت کند (zoom out)؛ روایتی از مسیر چندهزارساله انسانِ یک جغرافیا. داستان از همدان (هگمتانه به معنای محل گردآمدن) شروع میشود. جغرافیایی که فقط موطن نویسنده نیست؛ اولین پایتخت ایران است که همپای آتن و روم، از معدود شهرهای باستانی و همچنان زنده جهان است. همینجا هوشمندانه بذر سرزمین در خاک داستان کاشته میشود. نویسنده در یک استراتژی درست، علاوه بر مکان، زمان را هم در اختیار میگیرد و ریزریز، داستانِ دیروز، امروز و فردای آدمهای قصه را تعریف میکند. همین بازهی زمانی گسترده، تشریف را رمان حرکت و جستوجو از یک عصر به عصر دیگر کرده و شخصیتها را جاری؛ شهریار، مصطفی، مهری و حتی جعفر در حرکتند و میروند؛ چون خالق آنها قائل است هر جنبشی ما را یک قدم جلو میبرد. چه پیروز باشیم و چه شکست خورده، توقفی وجود ندارد. همه در حال رفتن هستند و فقط چگونگی رفتن است که شخصیتها را در داستان تبیین و متمایز میکند.» سیدهفاطمه موسوی نیز اعتقاد دارد: «تشریف رمانی تاثیرگذار است که از پتانسیل باورهای مذهبی و اقلیمی در بستر تاریخ انقلاب نهایت بهره را برده و اتفاقا توانسته به دور از شعارزدگی صرف که آفت بسیاری از رمانهای اینچنینی است، بسیار موفق عمل کند. گرچه گفتمان نویسنده گاهی داستان را به پرتگاه شعارزدگی میکشاند؛ اما در نهایت این داستان است که نجاتبخش عمل میکند. داستانی که اتفاقا با پایانیافتن آخرین جملات اثر، پایان نمییابد و چون چشمهای جاری به آبشخور ذهن خواننده وصل میشود و در بستر امروز و آینده ادامه مییابد. آیندهای که نویسنده در داستانش به خواننده نشان میدهد، پر از فراز و نشیب، اما در عین حال روشن و نویدبخش است. داستان تشریف، داستان درجازدن و افتخار به گذشتهای که رفته و حسرتش برای ما مانده، نیست؛ پایش در باتلاق تاریخ و ایکاشها و ایامانها فرو نمیماند، پویاست و میخواهد بگوید اتفاقا در بزنگاههاست که میتوانیم تمام معادلات دنیا را به هم بریزیم و برسیم به سرنوشت محتوم تاریخ و برسیم به آیندهای که خداوند نویدش را به ما داده. تشریف حرکت جامعه منتظر را در قصه پرکشش و بستر تاریخی پرحادثه و زبان جذابش فریاد میزند و در این راه از تمام ظرفیتهایی که میتواند، بهره میگیرد.» فاطمه نفری تشریف را رمانی موفق میداند. او میگوید: «تشریف اثری است که ماحصل سالها مطالعه و تحقیق نویسنده است. نویسندهای که به نگاه و اندیشهای محکم رسیده است و دارد در جابهجای کتاب به ما نیز از آینده نوید میدهد. در جایی نور میاندازد و کتیبههایی نمادین را نشانمان میدهد، از تبار و اصالتمان میگوید و خبر میدهد که آینده دست ماست؛ در جایی دیگر انسان ایرانی را با خودش مواجه میکند و میگوید که مهم این است که تو خودت را باور کنی؛ در جایی از امام و رهبری میگوید که قهرمان داستان در جستوجوی اوست و در جایی دیگر بین ادیان پل میزند و از نیاز تمام انسانها به منجی میگوید. تشریف پر از نور و امید است و محتوای غنی و دلنشینش، چشم خواننده را بر کاستیهای اندکش میبندد. کتاب با یک ضربه محکم آغاز میشود. از جشن عروسیای، که عروس رازی مهم را در آن فاش میکند. رازی که میداند شاید آیندهشان را تغییر دهد، اما او تصمیم دارد برای یکیشدن با شریک زندگیاش، این راز را که چون پردهای میانشان قرار دارد را بدرد و تبعاتش را نیز پذیرفته است. این شروع آنقدر جذاب و گیرا هست که خواننده را سیصد صفحه به دنبال خود بکشد. هرچند که ویراستاری اثر، گاهی ترمز خواننده را میکشد؛ اما خواننده خیلی زود جذب روایت جذاب اثر میشود و تا پایان میرود؛ پایانی که هیچ سوال بیپاسخی را برای خواننده بهجا نمیگذارد و در نقطهای شفاف میایستد. اما میانه داستان، علیرغم تمهیدات خوب نویسنده، کمی دچار اطناب میشود و در یک سوم پایانی کتاب، این ماجرا بیشتر به چشم میآید.» مرضیه نفری به حضور آمریکاییها در همدان از همان ابتدای داستان اشاره کرده و میگوید: «از مواجهه مصطفی با آمریکاییها متوجه میشویم با داستانی مواجه هستیم که ایران و ایرانی برایش مهم است. وطن برایش مساله است و نویسنده افق روشنی برای انسان ایرانی ترسیم میکند. نویسنده معتقد است هیچکس نمیتواند به انسان ایرانی کمک کند، جز خودش. نویسنده در استفاده هوشمندانه از زاویه دید موفق بوده است و توانسته روی همه شخصیتها و حوادث داستان اشراف خوبی داشته باشد. تعداد شخصیتها بسیار زیاد است؛ اما نویسنده موفق شده که آرامآرام آنها را وارد قصه نماید و از همه آنها کارکرد بکشد. نگاه به مهدویت، ظهور و مسأله پیامبر خاتم در کار وجود دارد. یکی از بهترین بخشهای داستان خانوادهای است که نام پیامبران اولوالعزم را روی پسرانشان گذاشته بودند. میتوان گفت بسیار زیبا و نمادین به مساله یکیبودن ادیان و پیامبر خاتم پرداخته شده است.» سیدهعذرا موسوی شخصیتهای موجود در رمان را در پنج گروه طبقهبندی میکند: «شخصیتهای داستان در مواجهه با شرایط موجود و در برخورد با پدیدهای بهنام انقلاب، چند دسته میشوند؛ یک دسته کسانی هستند که به مبارزه مسلحانه روی آوردهاند و راه نجات ملت و کشور را در سربهنیستکردن عوامل شاه میدانند و نماینده آنها شوندی و سرگرد حسنخان هستند که اسلحه از پادگان خارج میکنند تا آن را در اختیار مردم قرار دهند. دسته دوم کسانی هستند که از مبارزه ناامید شدهاند؛ گوشه عزلت گزیده و دور خود حصار کشیدهاند. نماینده این گروه مهندس نصرالله، پدر مصطفی است که مبارزه را شکستخورده میداند و میگوید: «ما به هیچجا نرسیدیم». «من امید به این ملت را سالهاست از دست دادهام». او در مبارزات گذشته و در آنچه که 16 آذر 32 اتفاق افتاده، تردید میکند و احساس میکند که جوانیاش بازیچه گروهها و جریانهایی شده که زمان ثابت کرد چندان علیهالسلام نبودهاند. (ص 169) گروه سوم کسانی هستند که مبارزهشان با طاغوت، مبتنی بر انگیزههای شخصی است. مثل جعفر که آمده بود تا به غریزیترین شکل ممکن، انتقام آبرویی که از خود و خانوادهاش رفته بود، بگیرد. آمده بود تا یواشکی ضربهای بزند و برود. نماینده دسته چهارم، زن مسیحی است. او سرگشته و حیران در کوچهها و خیابانها به راه افتاده و نجوا میکند: «ملکوت خدا نزدیک است. باید پناه ببریم به خداوند. باید از پدرمان عیسی کمک بگیریم.» (ص 246) او مضطر شده و کار را از دست بشر خارج میداند. از نظر او، خود خدا باید کاری کند و عیسی، پسر خدا که در دین مسیحیت چهرهای نیمهخدایی دارد، باید نازل شود و این ماجرا را به سامان برساند. او جنبش مردم و صفآرایی نیروها را در برابر هم نمیبیند و تنها روی سخنش همان مجسمه مرمرین مسیح، تبلور چهرهی خداست. ولی گروه پنجم که نمایندهشان مصطفی است، گروهی هستند که این مبارزه و این انقلاب را مقدمه انقلاب بزرگتری میدانند که باید صاحبش از راه برسد و زمام امور را در دست بگیرد. آنها در یک مراسم نمادین که در رأسش امام جماعت مسجد جامع -مسجدی که در آن همه جمع بودهاند، به جماعت؛ با پیشوا- قرار دارد، برای تعجیل در ظهور حضرتش دعای ندبه میخوانند و با اسب و شمشیر، اعلام آمادگی میکنند. از نظر مصطفی «امام، انسان مافوق است؛ ابرمردی است که جامعه را سرپرستی، زعامت و رهبری میکند. دوام و قوام جامعه به وجود امام بستگی دارد. امام عامل حیات و حرکت است...» (ص 62) و همین میشود که تصمیم میگیرد به پاریس برود و از آنجا وارد سیلاب شود. ولی همه اینها باعث نشده تا عزتی پاک داستان را فراموش کرده و آن را قربانی جهانبینی و حرفهای دلی کند که قصد داشته با مخاطبانش به اشتراک بگذارد.» مریم مطهریراد فصل هشتم را بزنگاه قصه میداند. در این فصل است که خواننده با ورود ناگهانی شخصیتهای تازه روبهرو میشود: «درست همینجا است که پایه گفتمان داستان شکل میگیرد. از این فصل به بعد است که عقاید، نظرات، موافقتها و مخالفتها شکل واقعی میگیرد. با این وجود از آنجایی که حقیقت از دید نویسنده که گاهی در جلد راوی میرود، محرز و مبرهن است، صداهای مخالف به حاشیه رانده میشود، به طوری که صدای مصطفی بلندترین صدا است. در این رمان، گرچه مضمون بر داستان میچربد، اما خواننده از فضای قصه گسسته نمیشود؛ بلکه پیوند قصه و مضمون با جذابیتهای صحنهای به جا میماند.» او سپس به شخصیت مهری پرداخته و میگوید: «در حیطه شخصیتها مهری وزنه سنگینی است که به صورت غایب، پابهپای قهرمان حضور دارد؛ اما راوی دانای کل با وجود گستره وسیعی که دارد از ورود به ذهن مهری خودداری میکند به طوری که تا پایان داستان، خواننده تصور میکند زن بیچاره از اول تا آخر قصه، پشت در نشسته، گریه میکند و انتظار، دیوانهاش کرده است؛ اما در پایان، مشخص میشود، مهری جلوتر از قهرمان، طریق را پاییده و پیموده و به مقصد رسیده است.» از نظر «مطهریراد» گفتوگو در رمان تشریف، ستون اصلی است که حسابشده از کار درآمده است. بعد از گفتوگو، توصیف، پایه دیگری است که نویسنده با چیرهدستی و کلامی درست، این ابزار را به کار گرفته تا رنگ و بوی موقعیتها را نشان دهد. توصیفها در رمان تشریف با تمام خوبیای که دارد گاهی حرکت داستانی را کند میکند. گاهی نقطههای بزنگاه، صحنهها و حوادث، در موقعیت توصیف گم میشود و صحنههای پرکنش، به حسب توصیف، کمجان، جلوه میکند. در یک جمعبندی میتوان گفت، زیر پوست درونمایه رمان تشریف، امید زندگی میکند؛ امیدی که در آن اتحاد و شجاعت، شرط رسیدن به هدف است؛ حتی در شرایط رعب و وحشت! پس از آن «سمیه عالمی» به مساله بیگانگان و چگونگی مواجهه شخصیتهای داستان با آنان میپردازد. به عقیده او تکلیف نویسنده با بیگانه روشن است. او متجاوز را مانع طیب و طاهرماندن خاک سرزمینی میداند. انسان تراز ایرانی داستان با متجاوز از سر ضعف وارد نمیشود، جسورانه و برخلاف اغلب روایتهای متداول، منجی بیگانهای میشود که به سرزمینش وارد شده و فکرها به سر دارد؛ نهتنها او را از مرگ نجات میدهد؛ بلکه با لباس خودش تنش را هم گرم میکند! فیالواقع هم گفته شده و هم نشان داده شده که اگر قهرمان نیستیم، نباید شکستخورده باشیم. با همه این نشانهها اما نویسنده دنبال ایدهآلگرایی نیست. هیچکدام از شخصیتها دنبال اصلاح جهان با حرکات متهوارنه نیستند، بلکه آرام و آهسته مصائب را یکی بعد از دیگری پشتسر میگذارند، پیش میروند و آماده میشوند برای مسیر سخت اما روشنی که وعده داده شده است. «عالمی» پس از آن به مساله منجی در داستان توجه میکند: «داستان جابهجا منجی دارد، مصطفی، شهریار، رازی و در تبیین تاریخی داستان امام خمینی منجی آن بازه زمانی تاریخ انسان ایرانی است و البته بازماندن ماجرا و نتیجهنگرفتن نویسنده در مورد ظفر و پیروزی قطعی در هر مقطع یادآوری میکند که اینجا مقصد نیست، ایستگاه است و راه همچنان باقیست. در متون دینی هرجا نامی از منجی بوده، پیشبینی و امید همپایش آمده و در تشریف هم همین شده؛ جابهجا نویسنده در میانه داستان از آیندهای خبر میدهد که هنوز خواننده از آن ناآگاه است؛ اما در صفحات بعد آن پیشبینی را محقق یافته میبیند. جسارت نویسنده در این فقره وقتی به حد اعلا میرسد که از زبان یکی از شخصیتهای پاپسکشیده داستان، آمدن روزهای سختی را پیشبینی میکند که مردم چنان پشت آیتالله را خالی میکنند که قصه مسلمبنعقیل از یادها برود. آنچه به ذهن متبادر میشود، روزهایی است آشنا و نزدیک، که از زبان مردی درویشمسلک در دهه پنجاه شنیده میشود.» از نظر او تشریف داستانِ مضمون است، این میتواند هم نقد کار باشد و هم حسنش. شخصیتها خاص و گاهی اهل اغراق هستند؛ همانقدر که زبان و نثر کار؛ و اینها با هم کار را متفاوت از ادبیات داستانی متداول کرده؛ اما چون نویسنده پیرنگ برایش اولویت داشته، آسیب جدی به داستان وارد نشده است. پس از آن فاطمه نفری به پیرنگ داستان و شخصیتپردازی در آن میپردازد: «پیرنگ جستوجو دقیق درهم تنیده میشود و به عبارتی هیچ تفنگی در این داستان بهکار گرفته نمیشود که از آن شلیک نشود. مثلا صفحات 79 تا 89 هرچند که خواننده را برای لحظاتی متوقف میکند؛ اما در انتها که خواننده جواب تمام سوالهایش را میگیرد، لزوم این صفحات را درمییابد. شخصیتپردازی باورپذیر و دقیق صورت میگیرد. هرچند که باورپذیر نیست که شخصیتی با تکامل مصطفی فقط بیست سال داشته باشد؛ اما سوای این نکته، ما با شخصیتی جستوجوگر و انسانی در جستوجوی کمال مواجه هستیم؛ انسانی که ما را نیز به شناخت میرساند. نگاه به زن در این کتاب یک نگاه متعالی و همراه با احترام است. مهری هرچند که خطاکار است اما باز هم قابل احترام است و در آخر نیز یک شخصیت سیاه از او برجای نمیماند. نویسنده به خوبی موفق میشود گروهها و احزاب مختلفی که در انقلاب57 نقش داشتهاند را با یک نماینده در کتاب، نشان دهد، بین آنها دیالوگ برقرار کند و بیطرفی را نیز درباره آنها رعایت کند. ما صدای همه این افراد را می شنویم و درنهایت خودمان هستیم که باید به قضاوت برسیم که انقلاب چگونه به ثمر رسیده است.» او نثر داستان را نیز منحصربهفرد دانسته و میگوید: «نثر متناسب با روایتی از اقلیمی خاص است؛ روایتی که گاه رنگ و بوی تاریخ میگیرد و گاه حال و هوایی عاشقانه پیدا میکند؛ گاه حماسی میشود و بیگانه را به سخره میگیرد و گاه نوری میتاباند به آن غایبی که انسان متعالی به دنبال آن است و دل را میلرزاند با: هاه، شوقا الی رویته.» سیدهفاطمه موسوی درباره مساله منجی در داستان معتقد است: «نویسنده هرقدر به مساله منجی و انتظار و جامعه منتظر و وظایف آن عمق بخشیده، علیرغم تلاشش برای جهانیسازی مفهوم منجی با خلق شخصیت زن مسیحی و مجسمه عیسی و خواندن بخشی از انجیل از زبان او، در سطح مانده و نتوانسته در این زمینه موفقیت چندانی به دست بیاورد. از نظر او قصههای فیالبداهه مهری نیز کارکردی در داستان ندارند و خواننده نمیتواند ارتباطی بین آنها و کلیت داستان برقرار کند. از طرف دیگر شخصیت مصطفی و نوع سیر و سلوکش که در انتها به بالندگی عمیق او و پیشبینیهای غریبش ختم میشود با سن و سالش همخوانی ندارد. تو گویی که تمام آن کلمات پایانی را نویسندهای که در آیندهای نزدیک نشسته و دارد قصه را روایت میکند در دهان او قرار داده است. او یکی از نقاط ضعف داستان را در بخشهای پایانی میداند: «شهریار کوبهکو به دنبال مصطفی گشته و در انتها مهری با همان اندک تلاش ابتداییاش با نشانی که اتفاقا خود شهریار به او داده بوده، بیدردسر به مصطفی رسیده! مهریای که در تمام داستان حضور دارد و ندارد و نمیدانیم به واقع پس از رفتن شهریار چهها بر او رفته است.» پس از آن مرضیه نفری نیز به نقاط ضعف داستان میپردازد: «نکتهای که برای خواننده آزاردهنده است، روند کند کار در یک سوم پایانی کتاب است. گنجاندن مطالب زیاد از مهدویت، کتاب مقدس و مفاهیم عمیق، کار را سختخوان و از حالت داستانی خارج کرده است و برای خواننده مبتدی خستهکننده شده است. فعالیت شخصیتها کارآگاهی شده است و نیاز به تمرکز زیاد برای فهم کار دارد. به نظر میرسد اگر کمی از مسائل نظری در داستان کاسته میشد و مثل اوایل کار، قصه میشنیدم، کار جذابتر میشد و اطناب در کار کمتر به چشم میآمد. رعایتنکردن اصول ویراستاری گرچه به نشر برمیگردد؛ ولی از لطف کار کم کرده است. همچنین استفاده از جملات بلند نیز گاهی اوقات کار را سختخوان کرده است. گر چه این موارد کم هستند؛ اما وقتی با یک اثر قوی مواجه هستیم، انتظار از کار بالا میرود. بههرحال باید به عزتی پاک جهت خلق اثر تشریف تبریک گفت؛ اثری که دیده خواهد شد و کمک میکند که خواننده حرفهای نیز یک قدم به جلو بیاید و انتظار بیشتری از کارهای ایرانی داشته باشد.» سیدهعذرا موسوی نیز به برخی نقاط ضعف داستان پرداخته و میگوید: «از آنجا که پروسه نوشتن رمان طولانی مینماید، به نظر میرسد که نویسنده از برخی از جزییات غافل مانده است. اوایل آذرماه است که پای مصطفی به باغ موسیعیسی باز میشود و میبیند «درختهایی را که شاخههاشان از سنگینی سیب و گلابی و بادام و گردو خمیده بود پایین. برخی رسیده و برخی هم لابد منتظر بادی تیزتر تا خوب باب دندان شوند». بعد، مصطفی با موسیعیسی همراه میشود و تا غروب، چند تشت عسل از کندوهای وحشی برداشت میکنند و حال آنکه همدان یکی از شهرهای سردسیر است؛ چنانکه گاهی در نیمه آبان از برف سفید میشود. همچنین آخرین برداشت سیب و گردو و عسل در ایران، اوایل پاییز و مهرماه است و پس از آن نه برف و باران و نه سردی هوا اجازه چنین کاری را نمیدهد، چه رسد به اینکه باغ منتظر بادی تیزتر باشد.» او معتقد است با همه این اوصاف، برای کسانی که آثار نویسنده را دنبال کردهاند، تشریف یک سروگردن بالاتر از باقی آثار است و به شکل محسوسی تمایز این اثر با آثار گذشته نویسنده محسوس است. جدای از ضعفها و کاستیها، تشریف کتابی خوشخوان است که تلاش نویسنده آن را در خلق اثری ماندگار با مضمون انقلاب، منجی و جامعه منتظر نمیتوان نادیده گرفت. این اثر را از فروشگاه اینترنتی ادببوک تهیه نمایید.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز