شهرستان ادب: به مناسبت زادروز مرحوم نصرالله مردانی، از پیشکسوتان شعر انقلاب اسلامی و شاعران اثرگذار دوران جنگ تحمیلی، در ادامه یادداشتی از سیّدوحید سمنانی میخوانیم.
نميدانم تا چه اندازه با صاحب اين قلم همداستانيد امّا نوشتن از شاعراني كه ديگر در بين ما نيستند به نسبت شاعراني كه با ما همنفساند، امري است سادهتر. اين گفته تنها به اين معنا نيست كه نوشتههاي نويسندگان ميتواند ايجاد دلخوري كند (كه البتّه تا بوده همين بوده است) بلكه تركشهاي موجهاي منفياي كه از سوي شاعر نقدشده، جسته و گريخته به نويسنده ميرسد، او را از زماني كه براي صرف نوشتن متني دربارة كسي كرده است كه عمق مطلبش درك نشده است، بيش از همه كس، خودت را از خودت ناراضي ميكند و اين بيزاري از خويش، كار را به جايي ميرساند كه با خودت زمزمه ميكني كه «ما كجاييم و ملامتگر بيكار كجا؟»
امّا تجربهاي كه در سير دواوين شعراي ماضي داشتهام، به من ثابت كرده است كه شاعراني كه امروزه بين ما نيستند، با ما صميميترند! گويا آنها كه پروندة «زمان» برايشان بسته شده است، بهتر و عميقتر از ما ميفهمند كه زمان چه ارزشي دارد، از اين روي، اگر كسي چيزي در پاسداشت نامشان بر قلم براند، بيش از ديگران، شكرگزارش خواهند بود.
با اين همه، براي من نوشتن از برخي شعراي فقيد كار سادهاي نبوده و نيست. يكي از شاعراني كه تاكنون دربارهاش هيچ سطري ننوشتهام، نصرالله مرداني است؛ نه اين كه شعرش را دوست ندارم و نه اين كه حتّي به او دلبستگي نداشتهام. يادم ميآيد نخستين بار كه او را در محفلي ادبي در مشهد ديدم، چنان سر كيف آمدم كه تا چند روز از نشئة ديدارش مست بودم. اصلاً به تأكيد استاد فقيدم خليل عمراني، نصرالله مرداني نياي من است. عمراني بارها و بارها گفته بود كه مرداني بر او حقّ استادي دارد و تكليف من در قبال شاعري كه استاد استادم بوده است، روشن است و مبرهن. صداقت عمراني برايم آنقدر امري يقيني است كه وقتي ميگفت نه تنها او، بلكه قريب به اتّفاق شعراي جوان نسل اوّل انقلاب، روزگاري بر سفرة شاعري و ذوق نصرالله مرداني نشستهاند، آن را با تمام جان باور ميكنم. وي دريغ ميخورد كه اكثر آنها حقّ نمك را به جا نياوردهاند و ... بگذار بگذريم!
در هر صورت، جايگاه ادبي مرداني در دهة شصت، جايگاهی مشخّص است. كمتر كسي است كه دوران جوانياش با نيمة اوّل اين دهه مقارن باشد و شيوة شاعرياش از نظر زباني (و تا حدودي انديشه) از تأثّرات زبان خاصّ و نگاه مرداني دور مانده باشد.
نصرالله مرداني شاعر مهربانيهاست. شاعر خلق تصاوير متعدّد عاشقانه در پيوند با جنگ و حماسه؛ دو تصويري كه در ادبيات ما مكرّر زمزمه شدهاند امّا كمتر با بزمي مشترك، مخاطب را با همنوايي خويش نواختهاند. اغراق نيست اگر بگوييم مرداني براي نخستين بار در ادبيات ما، حماسه را تا اين حد با تغزّل در هم آميخت. او در فضاي دلآشوب سالهاي پس از انقلاب و شعله كشيدن آتش جنگ، در برههاي حساس به اين درك رسيد كه ميتوان به درستي عنصر عشق را در حماسه به خدمت گرفت تا مخاطب با گوش جان به روايت شاعر، دل بسپارد. عاشق شود تا حماسه خلق كند!
مرداني شاعري تأثيرگذار بوده است، و حقناشناسي است كه كسي دربارة او چيزي بنويسد امّا به اين مهم اشارتي نكند. با اين همه، حقيقت اين است كه جريانسازي و تأثّر زباني او تا بيش از يك دهه نپاييده است و مهمترين تأثير او بر ادبيات امروز را ميتوان در بيتها و شعرهاي شعرايي جستجو كرد كه امروزه بيتها و شعرهايشان، فرازهايي ماندگار در ادبيات امروز را رقم زدهاند. اشتباه نكنيم! نقل اين مطلب شكست ارج و قدر شعر مرداني نيست. بيهيچ اغراقي، اعتراف به اين مسأله، پاسداشت نام و تلاشهاي اوست؛ اويي كه اگر شعرهايش و فضاي حاصل از آنها در دهة شصت نبود، شايد شعر انقلاب به اين سرعت نميتوانست انفصال از ادبيات پيشرو و مؤثّر قبل از انقلاب را جبران كند. پس جفاي بزرگي است كه در راستاي تجليل مقام ادبي او، عنان سخن را نگاه نداشت و او را يگانة عصر دانست. اين سخن نه تنها تخريب شخصيبت ادبي او نيست بلكه در حقيقت تعظيم مقام ادبي اوست، وقتي بدانيم كه اگرچه شعرهايش امروزه كمتر بين شعراي جوان و ادبا زمزمه ميشود امّا بيترديد در بررسي ادبيات انقلاب اسلامي، تا زمان باقي است، از او ياد خواهد شد.