شهرستان ادب: آنچه در ادامه میخوانید گزارشی است از جلسۀ شعر نوزدهم مرداد شهرستان ادب که به خاطر قرار داشتن در ایّام محرم، با عنوان «شب شعر عاشورایی» برگزار شد.
جلسۀ چهارشنبۀ شعر شهرستان ادب در تاریخ نوزدهم مرداد با عنوان شب شعر عاشورایی، به دبیری سیّدوحید سمنانی و با حضور اساتیدی چون ناصر فیض، علی داودی و محمّدرضا طهماسبی و دیگر آقایان و بانوان شاعر برگزار شد. مابین شعرخوانی شاعران، سیّدوحید سمنانی بخشهای از کتاب «حسینِ علی» نوشتۀ م. مؤیّد (محمّدحسین مهدوی) و اشعاری از کتاب تازه به چاپ رسیدۀ علی داودی به نام «شبیه» که شامل نیماییهای عاشورایی وی است، برای حاضران قرائت میکرد.
سورنا جوکار اوّلین شاعری بود که غزل عاشورایی خود را خواند. در ادامه فاطمه نانیزاد، غزلی را با مطلع زیر به حضرت زینب (س) تقدیم کرد:
«مانند کوه از دل طوفان گذشته است
مردانه از میانۀ میدان گذشته است»
سپس محمّدرضا طهماسبی غزلی با مطلع زیر برای حاضران قرائت کرد:
«عشقت چه آتشی زده بر جان ما حسین
ماییم و آستان رفیع تو یا حسین»
بهروز آورزمان نیز غزلی خواند با مطلع زیر:
«در هر غزل که قافیه را «در» گذاشتم
آن را کنار پهلوی مادر گذاشتم»
بعد از خواندن غزل توسّط علیرضا میرزایی و محسن خسروی و خواندن چند رباعی توسّط حمیدرضا مدّاح، ابوالفضل کرمی غزل زیر را از کتاب «بغضی سفالی» خواند:
«ای سر نگاه کن که به دامان کیستی
چشم و چراغ شام غریبان کیستی
طفل سهسالهای به لبت چشم دوخته
بالای نیزه قاری قرآن کیستی
ای تا همیشه سرخترین بیرق جهان
در خون نشسته زلف پریشان کیستی
در دستهای دیو گرفتار آمدی
انگشتر عقیق سلیمان کیستی
گفتند مرتدی که به حج پشت کردهای
ای کشتۀ نماز، مسلمان کیستی
عالم به فکر توست، تو در فکر عالمی
ما رعیت توییم، تو سلطان کیستی
ای غم بگو تو را چه کسی آفریده است
ای در میان قول و غزل، آنِ کیستی»
هفتتنی شاعر دیگری بود که غزل آیینی خود با مطلع زیر را قرائت کرد:
«انگار از این دشت گذشتهست اسیری
پا بر سر این خاک نهادست امیری»
در ادامه خانم روزبهانی، شعری سپید با موضوع مهدویت را برای حاضران خواند:
«جهان جای تو را بلد نیست
نشستهای میان شعرهایم امّا
میان ما هر آنچه هست خطّ فاصله هست...»
سمانه خلفزاده شاعری بود که بعد از خواندن چند بیت از اشعارش که به زبان عربی سروده بود، غزل زیر را قرائت کرد:
«از هر طرف اگرچه صف تیر و خنجر است
شکر خدا علم سر دوش برادر است
شکر خدا هنوز سهساله اسیر نیست
پروانههای کوچک او بر گلِسر است
قدقامت اذان علیاکبر حسین
راز نهفته در دل الله اکبر است
زینب نماز خواند و به خیمه نگاه کرد
انگار لحظههای غمانگیز آخر است
در چشمهای مضطرب کشتی نجات
فردا هزار قایق در خون شناور است
او رزمجامه را به تنش کرده تا به خلق
ثابت کند که مرکبش امروز منبر است
فردا چه میشود که زمین زار میزند؟
باز این چه شورش است که مانند محشر است؟
یک روضه بیش نیست غم کربلا ولی
از هر زبان که میشنوم نامکرّر است»
بعد از خواندن غزلی توسّط امیرحسین موسوی، نوبت به شعرخوانی عطیه ضرابی رسید تا غزلی با مطلع زیر بخواند:
«تبرّک میبرند از تو همه دار و ندارت را
سرت را، خاتمت را، کاروان داغدارت را»
در ادامه ماهرخ درستی غزل خود با مطلع زیر را خواند:
«آن روز کلّ خیمه کرد اقتدا به دستش
روزی که بود حتّی چشم خدا به دستش»
زینب بندری از دیگر بانوان شاعر بود که غزل زیر را برای حاضران خواند:
«خسته برگشته و انبوه ملک پشت سرش
و زمین پهن شده زیر نقوش سپرش
دو قدم رفته ولیکن عقب سر نگران
دو قدم رفته و برگشته به سمت پدرش
«العطش یا اَبَتاه» است که پیچیده به دشت
هم دهان سوخته از کام پدر، هم جگرش
شرمتان باد مبادا که خجالت بکشد
پسری از پدری یا پدری از پسرش»
در ادامه و بعد از اینکه محسن حکیمزاده، سیّدهفرشته حسینی و علیرضا سالارکیا، اشعار خود را خواندند، ناصر فیض توضیحاتی راجع به محتوا و فرم اشعار آیینی و چگونگی و چرایی متمایز شدن شعر محتشم کاشانی ارائه داد و در ادامه دو شعر ترکی برای حاضران خواند. بعد از خواندن غزلی عاشورایی توسّط خانم فراهانی، محمّد حسین مددی، غزلی خواند با این مطلع:
«سپرد دست خدا بندبند جانش را
تمام دار و ندارش، گل جوانش را»
بعد از شعرخوانی محمّد نوروزی، علیرضا نورعلیپور و محمّد هنری، خانم خاکزاد غرلی با مطلع زیر را برای حاضران خواند:
«نذر کردم اگر قبول شود، پسرم یاور حسین شود
چای و جاروی هیئتش با من، پسرم نوکر حسین شود»
سپس حامد فلّاحیراد غزلی با مطلع زیر را برای حاضران قرائت کرد:
«از تل نگران آمده مضطر، متحیّر
بالای سر جسم برادر متحیر»
بعد از خواندن غزلی توسّط خانم حسینزاده، سیّداکبر سلیمانی رباعیهای زیر را برای حاضران خواند:
«در هر گرهش حکایتی باز شدهست
از هر چه که بود و هست ممتاز شدهست
این قصّه تمام آن شروع است، شروع
از فصل به سررسیدن آغاز شدهست»
□
«هم داده غمت شفای بیماران را
هم حاجت انبوه گرفتاران را
ای کاش سر و پا و تنم، دست شوند
تا جفت کنم کفش عزاداران را»
□
«ای نام تو آبروی لالاییها
ای یاد تو رنگ و بوی لالاییها
زخمیست نوای مادران بعد از تو
خون میچکد از گلوی لالاییها»
در نهایت با شعرخوانی محمّدامین اکبری و علی داودی، شب شعر عاشورایی به پایان رسید.